پارسه نام شهریست که حدود2500سال پیش توسط داریوش هخامنشی در کنار کوه رحمت بنا شد و امروزه از آن شهر فقط مجموعه کاخ های آن باقی مانده است . شهر پارسه یکی از پایتخت های هخامنشیان بود امایونانیان که مدام در حال جنگ با ایرانیان بودند این شهر را پرسپولیس به معنای مرکز حکومت پارسیان می خواندند.
سرنوشت پارسه
پارسه بعد از گذراندن دوران طلایی خود درپایان به دست سپاهیان اسکندر مقدونی افتاد و کاخ های آن طعمه زبانه های آتش شد. آتش سوزی شدیدی که همه بناها را در هم فروریخت وسقف های چوبی آن را به کلی از بین برد . بعد از آن باد و باران دیوارهای خشتی کاخ ها را بر بقیه قسمت ها آوار کردند . دیوار هایی که بیش ار 5 متر قطر و20 متر ارتفاع داشتند و صدها متر به دور محوطه کاخ ها کشیده شده بودند همگی ویران شدند.
فراموشی تاریخ
نام وتاریخ واقعی این شهرنیز آرام آرام از خاطر ها محو شد زیرا بعد از هخامنشیان ایران به دست جانشینان اسکندر افتادو سلوکیان حاکمان ایران شدند. بعد از آنها اشکانیان که دوستدار یونانیان بودند به تخت نشستند و در پایان ساسانیان حکومت ایران را به دست گرفتند. اما تاریخ واقعی ایران در این سالها در کتابی نوشته نشد. آن چه نیز از نوشته های باستانی مانده بود یا در هجوم ها و جنگ ها از بین رفت ویا به خاطر تغییر خط قابل خواندن برای مردم نبود.
پارسه و شاهنامه
اما داستان هایی از پدران سینه به سینه مردم نقل می شد که بخشی از فرهنگ مردم وبخش هایی از تاریخ ما را در خود جای داده بود این داستان ها به زبان پهلوی ساسانی بود و خدایک نامه خوانده می شد. با ورود مسلمانان به ایران و فروپاشی ساسانیان زبان و خط ایرانی دوباره تغییر کرد و به زبان فارسی دری تبدیل شد.
خط عربی نیز رواج فراوانی یافت این بار خطر آن می رفت که همه آنچه پدران ما از تاریخ ایران حفظ کرده بودند به یک باره نابود شود. این بار رادمردی یک تنه به پا خاست و سی سال از عمر خود را صرف آفرینش شاهکاری بزرگ کرد. ابوالقاسم فردوسی با سرودن شاهنامه همه آنچه را مردم سالیان سال از تاریخ وفرهنگ خود حفظ کرده بودند جاودانی کرد.
مردم دوباره نشانه هایی از تاریخ باستانی خود را آمیخته با افسانه ها دیدند . وقتی فردوسی حکایت ساختن کاخ های جمشید شاه را نقل کرد بهترین نشانه هایی که با آن مطابقت داشت کاخ های پارسه بود وبه این ترتیب باقیمانده کاخ ها در زبان مردم، تخت جمشید نام گرفت شاهنامه ماجرای ساختن اولین ساختمان ها را به دست دیوان چنین شرح می دهد.
بنای پارسه در شاهنامه
بفرمود پس دیو ناپاک را
به آب اندر آمیختن خاک را
هرانچ از گل آمد چو بشناختند
سبک خشت را کالبد ساختند
به سنگ و به گچ دیو دیوار کرد
نخست از برش هندسی کار کرد
چو گرمابه و کاخهای بلند
چو ایوان که باشد پناه از گزند
بردیواره های تخت جمشید نقوشی از حیوانات افسانه ای وجود دارد که مردم آنها را همان دیوهای گفته شده در شاهنامه پنداشتند .بعد از آن شاهنامه ماجرای ساختن کاخی برای جمشید وبرگزاری جشن نوروز را این چنین بیان می کند .
نوروز در پارسه
همه کردنی ها چو آمد به جای
ز جای مهی برتر آورد پای
به فر کیانی یکی تخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندر شناخت
که چون خواستی دیو برداشتی
ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا
نشسته برو شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر آن تخت او
شگفتی فرومانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند
مران روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین
برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شادی بیاراستند
می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ ازان روزگار
به ما ماند ازآن خسروان یادگار
روی در گاه های کاخ پارسه نقوش فراوانی از نشستن پادشاهان بر تختی بزرگ است که مردمانی آن ها را بر دوش خود حمل می کنند . مردم این پادشاه را همان جمشید و این جا را مکان بر تخت نشستن جمشید دانستند و این ابهام تاریخی هزاران سال در ذهن مردم باقی ماند تا آنکه در دوران معاصر و با حفاری های باستان شناسی دوباره پارسه سر ازخاک بیرون آورد و بسیاری از رازهای خود را آشکار کرد .
سرزمین سلیمان نبی یا سرزمین هخامنشیان