پدر و مادر شدن یکی از لذت بخشترین تجربههای هر انسانی است؛ اما متأسفانه معمولا پدر و مادرها تجربه کافی ندارند و نمیدانند چه طور باید فرزندشان را بدون اشتباه بزرگ کنند. برای همین هم معمولا کودکان با مشکلات متعددی در زندگی شخصی شان روبه رو میشوند که بطور حتم اگر پدر و مادر نسبت به آنها آگاه بودند، چنین شرایطی نیز ایجاد نمی شد. یکی از مشخصترین نمونههای اشتباهات والدین ، لوس کردن بچه هاست.
در واقع باید بدانیم متخصصان کودک می گویند بچه ها همگی از نظر بیولوژیکی ترسو هستند، بنابراین کاملا طبیعی است که برای مقابله با مشکلات و سختیها به مادر و پدر پناه ببرند و حمایت آنها را بخواهند. اما اگر مادر یا پدر نتوانند به درستی به این نیاز پاسخ دهند، مسلما باید در انتظار کودکی لوس و وابسته هم باشند.
خیلی از مادرها می گویند در این زمینه کاری از دست آنها ساخته نیست و نمی توانند ناراحتی فرزندشان را ببینند. اما یا باید فرزندی لوس تربیت کرد یا این که او را میان مشکلات تنها گذاشت؟ راهحل بهتری وجود ندارد که هم منطقی تر باشد و هم موجب اذیت و آزار کودک نشود؟
روانشناسان می گویند مادرانی که آهسته و متناسب با سن و فهم کودک، او را تشویق می کنند تا با دنیای بیرون آشنا شده و به درستی با آن روبه رو شود، معمولا در این مورد مشکل کمتری دارند.
شاید این موارد ساده و حتی از نظر شما خندهدار به نظر برسد؛ اما اگر می خواهید فرزندتان را لوس تربیت نکنید، از همین دوران کودکی اجازه دهید با زندگی و واقعیتهای آن آشنا شود. مثلا وقتی فرزندتان گریان و ناراحت از مدرسه به خانه برمی گردد و میگوید دوستانش او را تنها گذاشتهاند ، بهتر است به جای این که فردای آن روز با عصبانیت راهی مدرسه شوید و معلم و ناظم و مدیر را بازخواست کنید که چرا مراقب رفتار سایر دانشآموزان نیستند، به حرفهای او گوش دهید و بگویید خودش باید سعی کند علت رفتار آنها را بفهمد. در ضمن لازم نیست زمانی که کودک درباره همکلاسی هایش حرف می زند، با او همدردی کنید؛ همین که شنونده خوبی باشید، کافی است. کودک باید متوجه شود خودش تنها کسی است که میتواند علت بدرفتاری دوستانش را بفهمد و آن را حل کند.
همانطور که قبلا گفته شد تربیت شدن با تربیت کردن متفاوت است.
با احترام گذاشتن به شخصیت فرد، توانمندی های عاطفی و روانی وی شکوفا می شود و بدون استفاده از کنترل های بیرونی مانند تذکر، تهدید، تشویق، تنبیه و…، زمینه رشد فرد در ابعاد مختلف فراهم می شود. آنچه دانستن آن ضروری است این که پرورش خردورزی در فرآیند « تربیت شدن » میسر است ؛ خردورزی یعنی تفکر، تعقل، اندیشیدن و پردازش صحیح و موضوعاتی که از طریق حواس مختلف دریافت می شود.
در فرآیند تربیت شدن برای این که یک کودک بتواند تمام دریافت های بیرونی را از کانال منطق، تفکر و اندیشه بگذراند، باید به قول شهید مطهری (ره) به جای اندیشه، اندیشیدن را به او بیاموزیم. به عنوان مثال از زمانی که از سال اول دبستان کنار کودک می نشینیم و در انجام تکالیف پا به پای او هستیم ، اگر کودک بد خط بنویسد، پاک می کنیم، تا دوباره بنویسد، سوالات کودک را می نویسیم تا او جواب دهد، دائم به او می گوییم که درس بخواند و تکالیفش را انجام دهد یا زمانی که امتحان دارد اضطراب ما بیشتر است، همه این ها به این معناست که ما والدین به جای کودک فکر می کنیم و در این شرایط او را فردی وابسته بار می آوریم که همواره از ما کمک می خواهد. ما ناخواسته به او القا می کنیم که نمی تواند، یاد ندارد و…
در چنین وضعیتی کودک به جای کمک گرفتن از قدرت تفکر و تعقل خود، جواب آماده می خواهد اما اگر به کودک اجازه دهیم تکالیفش را خود انجام دهد، خودش مطالعه کند، سوال کند و جواب سوالاتش را بیابد و ما تنها نظارت داشته باشیم، بی گمان به او کمک بزرگی کرده ایم.
نکته دیگر این که انسان خرد ورز تمامی اطلاعاتی را که دریافت می کند بدون چون و چرا نمی پذیرد بلکه آن ها را با بهره گیری از مهارت تفکر نقاد بررسی می کند و به نقد می کشد. به عنوان مثال کودک در مواجهه با سوالات، پیشنهاد و نظرهای دیگران سریع تسلیم نمی شود بلکه آن ها را نقد می کند و درباره این که کدام را بپذیرد و کدام را رد کند، می اندیشد. بی گمان کودکی دارای چنین مهارتی می شود که فرصت پیشنهاد و اظهار نظر ( هر چند اشتباه ) را در خانواده داشته باشد.
کودکان و نوجوانانی که در خانواده فرصت بیان احساسات مثبت و منفی، نقد رفتارهای درست یا نادرست والدین، فرصت مطالعه، تحقیق و افزایش دامنه لغات و اطلاعات را ندارند و هر چه بگوییم قبول می کنند ، مهارت« نه گفتن» ندارند و در تصمیم گیری های خود به والدین بسیار وابسته اند. همان طور که می دانیم در دین ما نیز به تفکر اهمیت زیادی داده شده است.
منبع : روزنامه تفاهم و منابع دیگر
یک پاسخ
مطلب جالبی است.ممنون