شادی چیزی است که همه ما آن را احساس میکنیم اما مطمئنا یک حس موقتی است. فرض کنید شما خیلی بستنی دوست دارید و هر وقت بستنی میخورید احساس شادی میکنید، اما اگر همیشه فریزر شما پُر از بستنی باشد و کسی به شما بستنی هدیه بدهد، این هدیه لزوما شادترتان نخواهد کرد. اما اگر فریزرتان خراب شود و تمام بستنیهای شما آب شود و شما مجبور باشید مثلا دو هفته بدون بستنی سپری کنید، بسیار به وجد خواهید آمد اگر ناگهان کسی پیدا بشود و به شما یک کارتن بستنی هدیه بدهد.
اگر شما همیشه شاد بودید و هیچ نگرانی نداشتید، تجربه یک چیز خوشایند شما را شادتر نمیکرد، یا از شادیتان کم هم نمیکرد. اگر همیشه در یک سطح از رضایت و خوشحالی باشید، ملالآور و کسلکننده خواهد بود.
اگر فکر میکنید کسانی هستند که همیشه شاد و راضیاند، پس نادرستترین درک را از شادی دارید
نکته خندهدار اینجاست که بیش تر افراد کسانی را میبینند که به نظر میرسد زندگیشان کامل و همهچیز تمام است و فکر میکنند آن ها تمام مدت شاد هستند. اما واقعیت این است که ما گاهی فراموش میکنیم در زندگی واقعی، برخلاف داستانهای رویایی، پرنسسهایی وجود ندارند که پرنسسی را پیدا کنند و از آن به بعد همیشه در شادی و خوشی زندگی کنند! افراد جاهل و جادوگرهای بدجنسی هم همان اطراف هستند که خوشی و شادی آن ها را به اندوه تبدیل کنند!
در دنیای واقعی، همیشه چیزی کم است یا چیزی مطلوب نیست
هیچ کس زندگی کاملی ندارد. حتما بارها و بارها شنیدهاید که میگویند از روی ظاهر زندگی دیگران، آن ها را قضاوت نکنید زیرا شما نمیدانید پشت درهای بسته خانه آن ها چه میگذرد. اما اغلب این را فراموش میکنیم. معنای دقیق شادی یعنی، در موقعیت راضی بودن قرار گرفتن. دقت کنید: «موقعیت»، نه یک حالت همیشگی و پایدار، بلکه یک تجربه گذرا.
وقتی ما احساس اندوه میکنیم، تنها روی یک منحنی مواج تمرکز داریم و معمولا این حس، توسط دوستان خیرخواهی که به ما میگویند، شاید خیری در آن باشد یا به زودی برایت خاطره خواهد شد، تقویت میشود؛ این نیز بگذرد! آن ها درست میگویند و ما هم میدانیم که حق با آن هاست، اما در آن لحظه، به سختی میتوانیم ببینیم یا تصور کنیم که حس بدمان را پشت سر گذاشتهایم.
تا به حال عزیزی را از دست دادهاید؟ یادتان هست چه احساسی داشتید؟ انگار دنیا به آخر رسیده بود و دیگر هرگز چیزی خوب نمیشد. این طور نیست؟ اما هفتهها، ماه ها و در نهایت سال ها گذشتند و اتفاقات خوب و بد دیگری هم روی داد، به زندگی ادامه دادیم و … اما در آن لحظه اندوهناک نمیتوانستیم آینده را ببینیم، هرچه بود تاریکی بود و تباهی.
چیزی که از آن غافلیم این است که وجود اندوه و غم و ناملایمات، برای شاد بودن ضرورت دارد. این وجود تاریکی است که نور را ارزشمند میکند.
دست از تلاش برای شاد بودن بردارید، فقط شاد باشید
بله درست است، همه ما باید تا جایی که امکان دارد طالب شادی باشیم، اما احمقانه است که وانمود کنیم هر روز و هر لحظه از همه چیز راضی هستیم. حتما برایتان پیش آمده که برای پند دادن به یک دوست، از تجربه ناخوشایند مشابهی که خودتان داشتهاید برایش تعریف باشید. اگر اندوه آن زمان ِ شما نبود، امروز هم حسی برای همدردی نداشتید. اگر زندگی کامل بود، شما قادر به همدلی نبودید.
اگر میخواهید واقعا شاد باشید، دست از تلاش برای همیشه شاد بودن بردارید، اما خوشبین باقی بمانید و با خودتان روراست باشید. بپذیرید که در مسیر زندگیتان بالا و پایینهایی خواهید داشت، و با وقار و متانت باور کنید که شادی، حرکت مواجی از مثبت و منفی است.
به جای این که روی لحظات ناراحتکننده تمرکز کنید، به حافظهتان رجوع کنید، به زمانی که چیزی را داشتید یا نداشتید. حتما در این یادآوریها متوجه موفقیتها و چیزهای خوبی خواهید شد که زمانی نداشتید اما الان دارید. یادتان باشد قدردانی و سپاسگزار بودن، کلید رضایت است، اما ما عادت کردهایم فقط زمانهایی که شاد و راضی هستیم سپاسگزار باشیم.
شادی واقعی، به دنبال اندوه میآید
زندگی با لحظات شادی، شگفتی و حیرت پُر خواهد شد، اشکهای شادی و فریادهای از سر ِخوشی و ماجراهای خندهدار جزئی از زندگی هستند اما روزهای بارانی، طوفانی و وحشتانگیز هم خواهند بود که به نظر میرسد تمامی ندارند. اما این که صورت شما با درخشش نور خورشید به لبخند باز شود یا این که قلب شما با ناملایمات طوفان درد بگیرد، باید بدانید که همه این موقعیتها بخشی از افت و خیزهای زیبای زندگی هستند. از لحظات شادیتان لذت ببرید و از لحظات اندوهتان با قدرت عبور کنید. بدانید که در این تجربیات تنها نیستید و از تصدیق و پذیرفتن ناراحتی و رنجتان نترسید.
تظاهر به شاد بودن شما را شاد نمیکند، اما اگر بدون قید و شرط با خودتان و احساستان روراست باشید، به این طریق میتوانید یاد بگیرید که خودتان، زندگیتان و اوقات خوشی و ناخوشیتان را دوست داشته باشید.