ابوشکور بلخی
گویند: «بلخی، شاعر شهید، روزی نشسته بود و کتابی می خواند. جاهلی آمد پیش او نشست و سلام کرد و گفت: خواجه تنها نشسته ای؟ گفت: اکنون که تو آمدی، تنها شدم؛ زیرا به واسطه آمدن تو، از مطالعه کتاب باز ماندم.
ابن سینا
ابوعلی سینا گفته: من متأسفم که هنگام صرف غذا، از اشتغال به علم و کسب معرفت باز می مانم. او در طلب و ترویج دانش چنان کوشا بوده است که روزی پنجاه ورق می نوشته و گاهی برای فهمیدن درست مطلبی، چهل بار یک مطلبی علمی را مطالعه می کرده است.
عزت الله فولاد وند
«از مترجم نامی، عزت الله فولادوند پرسیدند: چرا باید مردم کتاب بخوانند؟
در جواب گفت: نخست این که بخش بزرگی از دانش بشر به صورت مکتوب از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. دوم به دلیل لذتی است که انسان از باخبر شدن و آگاهی پیدا کردن از موضوعات داستانی و هنری می برد که مکتوب هستند و از طریق شفاهی قابل انتقال نیست.
اگر انسان از مکتوبات نسل گذشته آگاهی نداشته باشد و اگر کتاب نخواند، از جهت روحی و فکری در یک زندگی فقیر و بی مایه گرفتار خواهد شد».
استاد محیط طباطبایی
به نظر من، کتاب بیش از درس و معلم به انسان می آموزد. من نُه دهم معلومات خود را از کتاب آموخته ام و یک دهم را از معلم و درس.
انیشتین
افکار و اندیشه های انسان به گونه ای است که ممکن است فقط خواندن یک کتاب پایه اندیشه ها و افکار انسان را بر مبنای جدید یا در مسیر خاصی قرار دهد و چه بسا ممکن است کتابی مسیر سرنوشت میلیون ها انسان را در راه مخصوصی بیندازد.
مُنْتِسکیو
من هیچ غمی نداشتم که خواندن یک صفحه کتاب از بین نبرده باشد. کتاب، عمر دوباره است. در دنیا لذتی که با لذت مطالعه برابری کند، نیست.
کارلایل
دانشگاه واقعی، جایی است که مجموعه ای از کتاب در آن جمع آوری شده باشد.
موریس مترلینگ
آدم تنها در بهشت هم باشد، به او خوش نمی گذرد، ولی کسی که به کتاب یا تحقیق علاقه مند است، هنگامی که به مطالعه یا تفکر مشغول است، جهنم، به تنهایی برای او بهترین بهشت هاست.
آبراهام لینکلن
بدون حکومت، می شود زندگی کرد، ولی بدون کتاب و مطبوعات نمی شود.
وُلتر
برگ های کتاب به منزله بال هایی هستند که روح ما را به عالم نور و روشنایی پرواز می دهند.
ویکتور هوگو
خوشبخت، کسی است که به یکی از این دو چیز دسترسی دارد، یا کتاب های خوب یا دوستانی که اهل کتاب باشند.
محمدعلی حزین لاهیجی
محمدعلی لاهیجی درباره علاقه خویش به مطالعه کتاب های گوناگون چنین شرح می دهد:
اشتیاق به مباحثه و مطالعه، آنچنان مرا بی قرار کرده بود که به لذت های دیگر توجه نداشتم و در بسیاری از شب ها به خاطر مطالعه بیدار می ماندم. والدینم دلشان به رحم می آمد و مرا نصیحت و التماس می کردند که کمی استراحت کنم، ولی فایده ای نداشت. اگر در حین مطالعه با مشکلی روبه رو می شدم، از پدرم می پرسیدم. بسیاری کتاب ها را در فنون و موضوعات مختلف مطالعه کردم و در عین حال، علاقه زیادی هم به عبادت و طاعت خداوند داشتم.
سیدنعمت الله جزایری
سیدنعمت الله جزایری در نقل خاطره ای از زندگی خود می گوید:
در گرمای تابستان، طلاب شب ها به بام مدرسه می رفتند، ولی من در حجره ام را می بستم و شروع به مطالعه و حاشیه نویسی و تصحیح می کردم تا اذان صبح. بعد از نماز صبح، صورتم را بر روی کتاب می گذاشتم و لحظه ای می خوابیدم تا آفتاب طلوع می کرد و آنگاه تا ظهر به تدریس می پرداختم. بعدازظهر هم به درس می رفتم و درس می خواندم. بسیاری از مواقع، از سر راه نانی می گرفتم و می خوردم. چون اغلب برای مطالعه، روغن چراغ نداشتم، اتاقی بلند گرفته بودم که درهای متعدد داشت و در آن می نشستم و زیر نور ماه کتابم را می گشودم و می خواندم و چون ماه دور می زد، دری دیگر را که رو به ماه داشت، می گشودم و کتاب می خواندم. دو سال همین کار را کردم تا آنجا که چشمانم ضعیف شد.