من گالیلئو گالیله هستم و در15 فوریه سال 1564 درشهر پیزا کشور ایتالیا به دنیا آمدم . پدرم نجیب زاده ای از فلورانس عاشق موسیقی و تاجر پشم بود . من بزرگ ترین فرزندش بودم و شش خواهر و برادر دیگر هم داشتم. پدرم ریاضی دان قابلی هم بود او معتقد بود که من هم باید در این رشته تحصیل کنم وپزشک شوم و درآمد بیشتری برای آینده ام داشته باشم .
تحصیلات ابتدایی را در “صومعه یسوعیون” به پایان رساندم اما راهب شدن آرزوی من و پدرم نبود . صومعه را پس از چهار سال ترک کردم و درسال 1581 یعنی سن 17 سالگی برای ادامه تحصیل دررشته پزشکی وارد دانشگاه پیزا شدم .
دریکی از روزها که برای انجام مراسم مذهبی به کلیسا ی جامع شهر پیزا رفته بودم ، حرکت چلچراغ آویزان کلیسا توجه مرا به خود جلب کرد با استفاده از نبضم طول مدت حرکت های کوتاه و بلند آن را به جلو وعقب اندازه گیری کردم . بعد از آن آزمایش های زیادی انجام دادم تا بتوانم طول زمانی حرکت ها را اندازه گیری کنم ، چون در آن زمان ساعت هایی که ثانیه شمار داشته باشد و زمان دقیق را نشان دهد وجود نداشت.
از نبضم برای اندازه گیری مدت زمان حرکت استفاده می کردم وسر انجام قانون جدید” آونگ “را کشف کردم که امروزه این قانون هم چنان در کارهای مختلف به کار می رود. مثلاً برای اندازه گیری حرکات ستارگان و یا مهار روند کار ساعت ها از این قانون استفاده می کنند .
درسال 1588 یعنی سن 24 سالگی مدرک دکتری را از دانشگاه پیزا گرفتم . چون برای ادامه تحصیل نیاز به پول داشتم دردانشگاه “پادوا” مشغول به تدریس درس ریاضیات شدم . سال ها نظریه ارسطو دانشمند بزرگ یونانی درمورد جرم جسم و این که زیاد بودن وزن اجسام سنگین باعث می شود که زودتر ازاجسام سبک برزمین بیفتند را بررسی کرده بودم وبا آزمایش های گوناگونی که برروی اجسام سبک وسنگین انجام دادم متوجه شدم که وزن تاثیری درافتادن اجسام ندارد و اصطکاک اجسام با هوای اطرافشان باعث زود یا دیر افتادن آن ها می شود اما اثبات این ادعا به دلیل این که مردم و دانشمندان آن زمان استاد ارسطو را خیلی قبول داشتند تقریبا غیر ممکن بود .
آزمایش ادعای گالیله
بالاخره پس از تلاش زیاد وکمی هم استفاده از اعتبار ونفوذ تعدادی از دوستانم برای اثبات این ادعا برج پیزا را انتخاب کردم و به همراه عده ای از اساتید و دانشجویان به بلندترین نقطه برج رفتم دو گوی را که یکی سبک و دیگری سنگین هم زمان از بالای برج به پایین پرتاب کردم . دراوج ناباوری و حیرت اطرافیان هردو در یک زمان روی زمین افتادند و این دومین کشف بزرگ زندگی من بود (چتر نجانت خلبان ها امروزه با توجه به این نظریه ساخته می شود).
درهمین سال خبرساخت دوربین جدیدی که با ترکیب چند عدسی در سوییس ساخته شده بود و این که آن را به رئیس حکومت ونیز داده بودند شنیدم وبه سن مارک برای دیدن آن رفتم . هنگامی که سناتورها و تجار ثروتمند در پشت دوربین قرار گرفتند ، همه با حیرت و ناباوری در دوربین نگاه می کردند و با دیدن خروج مؤمنین از کلیسای مجاور و کشتی هایی که در دورترین نقاط افق حرکت می کردند شگفت زده می شدند. هنگامی که نوبت به من رسید فوراً دوربین را به طرف آسمان برگرداندم .
دیدن مناظری که تا آن زمان هیچ چشمی قادر به تماشای آن نبود، تمام وجودم را پر از شور و شعف کرد. در کمال ناباوری دیدم که ماه بر خلاف گفته ارسطو که آن را کره ای صاف و صیقلی می دانست ، پوشیده ازچاله و حفره است . علاوه بر این چهار قمر کوچک دور سیاره مشتری حرکت می کنند و حتی لکه های خورشید را هم به وضوح دیدم .
در سال 1610 نتایج مشاهداتم را درکتابی به نام « قاصد آسمان» منتشر کردم اما برخلاف تصوراتم انتشاراین کتاب نه تنها تحسین و تمجید به همراه نداشت ، بلکه اعتراض های بسار زیادی را باید پاسخگو بودم که می پرسیدند چرا تعداد سیارات را 7 عدد نیست و حال آنکه تعداد فلزات 7 است و در کله آدمی 7 سوراخ موجود است. درمقابل جهل آن ها هیچ جوابی نداشتم و در جواب تمام سؤالات فقط می گفتم ، با چشم خود به دوربین نگاه کنید تا اشتباه شما برطرف شود .
گالیله بر مبنای مشاهدات و پژوهش های خود، این فرضیه را که زمین در مرکزیت عالم قرار دارد و خورشید و ستارگان به دور آن می گردند، رد کرد . نزدیک به نیم قرن پیش ، کوپرنیک یکی دیگر از دانشمندان همین ادعا را داشت و مورد لعن و نفرین کلیسا قرار گرفت و زمانی که گالیله اعلام کرد که این فرضیه صحت دارد و با آن موافق است ، موجب شد تا بار دیگر روحانیون عالی مقام کلیسای کاتولیک به شدت محکوم شود.
گالیله با شخصیت های بزرگی مثل :”کاردینال بلارین و کاردینال باربرینی ” سابقه دوستی داشت که از او حمایت می کردند، ولی متاسفانه روحانیون غیر از کتاب مقدس و نظریات ارسطو برای هیچ چیزی ارزش قائل نبودند و یک فرد غیر روحانی، اجازه نداشت که کتاب مقدس را مطابق میل خود تغییر دهد بنا براین گالیله محکوم شد .
در سال 1632 کاردینال باربرینی به نام “اوربن هفتم” به مقام پاپ رسید، وبا استفاده از موقعیت خود کتابی به زبان ایتالیایی منتشر کرد. در این کتاب بطلمیوس و دو نفر دیگر از نظریات کوپرنیک دفاع می کردند با هم بحث می کردند . این کار، خشم و غضب روحانیون را چند برابرکرد . مدتی بعد گالیله برای محاکمه به رم احضار شد و بالاخره در 22 ژوئن ، سال 1633 مجبور شداز کار خود توبه کند .
پس از محاکمه در منزل دوستش پیکولومینی اسقف شهر سین، زندانی شد.
این شکست باعث ناامیدی گالیله نشد ، او به صورت پنهانی به آزمایشهای خود ادامه داد و دو کتاب ارزشمند دیگر نوشت . سر انجام در سال 1642 در آستری واقع در حومه فلورانس ، درگذشت ، آثار او در سال 1835 از سوی کلیسای کاتولیک از لیست سیاه ( لیست کتابهای ممنوعه ) خارج شد و اجازه انتشار یافت.