نسیم مرعشی زاده سال ۱۳۶۲ در تهران، فارغالتحصیل رشته مهندسی مکانیک، نویسنده و روزنامهنگار ایرانی است. اولین فعالیت مطبوعاتی او با معرفی کتاب در مجله همشهری جوان در سال 1386 آغاز شد. نسیم مرعشی اولین رمان بلند خود را با نام پاییز آخرین فصل سال است را در سال 1390 آغاز کرد و نشرچشمه آن را در سال 1393 منشتر نمود.
قلم روان او و فضاسازیهای جذاب و شخصیت پردازیهای ملموس ، خیلی زود او را به اوج موفقیت و شهرت رساند. کتاب او توجه بسیاری از مخاطبین ، نویسندگان و هنرمندان را به خود جلب کرد و تحسین و تشویق منتقدین و بزرگان ادبی را برانگیخت. پاییز آخرین فصل سال است به سرعت مورد تجدید چاپ قرار گرفت و در نهایت در سال 1394 جایزه جلال آل احمد را از آن خود کرد. گفتگوی ما را با این نویسنده موفق در زیر می توانید بخوانید:
لطفاً خودتان را معرفی کنید .
نسیم مرعشی هستم و مهندسی مکانیک،از دانشگاه علم و صنعت ایران.
چه سوابقی در زمینه نویسندگی دارید؟
از سال 85، روزنامه نگاری را در هفته نامه همشهری جوان آغاز کردم. سپس با چند مجله و روزنامه دیگر همکاری کردم. داستان نویسی را از سال 88 شروع کردم. سپس کارم را با نوشتن رمان، داستان کوتاه و فیلمنامه داستانی و مستند ادامه دادم.
رابطه ای بین نویسندگی و رشته تحصیلی می بینید؟
برای من رابطهای وجود نداشت. در ایران در هیچ دانشگاهی رشتهای به نام نویسندگی تدریس نمیشود. نزدیکترین رشتههای دانشگاهی به نویسندگی، رشتهی ادبیات نمایشی است که شاخهای از سینماست و رشته ادبیات هستند. بنابراین تقریبا هیچ وقت نمیتوان امیدوار بود که نویسندگی را در دانشگاههای ایران آموخت.
آیا فیلم نامه نویسی نیز می تواند از اولویت های شما باشد؟
بله. غیر از چند فیلمنامه مستند و فیلمنامههای داستانی کوتاهی که نوشتهام، فیلمنامه داستانی بلندی دارم به نام بهمن که با بازی خانم فاطمه معتمدآریا ساخته شده و مرتضی فرشباف آن را کارگردانی کرده است.
از چه زمانی پی به علاقه و استعداد خود در زمینه نویسندگی شدید؟
سؤال سختی است و نمیتوانم جواب دقیقی به آن بدهم. به هر حال از کودکی ادبیات یکی از دغدغهها و علایق زندگی من بوده است.
خانم نسیم مرعشی زاده مشوق شما در این حوزه چه کسی بود؟
پدرم کتابخانهی بزرگی داشت و اولین کتابها را از کتابخانه او برداشتم و خواندم.
به چه حوزه ای از داستان نویسی بیش تر علاقه دارید؟
فکر میکنم برای یک نویسنده تازهکار مثل من زود است که سبک خود را انتخاب کند. سبک در اثر کار مستمر به وجود میآید و کارهای من با هم بسیار متفاوت هستند. خیلی راحتتر هستم که به جای نویسنده مورد علاقه، آثار مورد علاقهام را عنوان کنم. اما در کل بین نویسندههای ایرانی آثار عباس معروفی و رضا قاسمی را بیش تر از بقیه میپسندم. سلیقهام در بین نویسندههای خارجی بسیار متفاوت است. از کارور بگیرید تا فاکنر و حتی براتیگان. نویسندگان ادبیات کلاسیک را هم بسیار دوست دارم.
آیا نشریات، از شما داستانی به چاپ رسانده اند؟ یا از شما کتابی به چاپ رسیده است؟
در مجله همشهری داستان داستانکی به نام «نقاشی» از من چاپ شده است. یک رمان به نام «پاییز، فصل آخر سال است» نوشتهام که پارسال مجوز گرفته و در نشر چشمه منتظر نوبت چاپ است.
اولین داستان شما در چه مورد بود؟
اولین تجربه داستان نویسی من داستان-خاطرهای بود از زمان جنگ. من کودکی و نوجوانیام را در اهواز گذراندم و جنگ را خوب به خاطر دارم. داستان درباره زندگی زنها و بچههای اهوازی بود که بمب و موشک جزء ثابت روزهایشان بود.
داستانتان که برنده شده چه نام دارد و درباره چیست؟
اسمش «رود» است. درباره چند نفر است که زیر پل مدیریت زندگی میکنند و زندگی آنها با المانهای شهری گره خورده است.
ایده ی این داستان از کجا آمد و چه مدت برای نگارش وقت گذاشتید؟
از کجایش را به خاطر ندارم اما نگارش آن حدود یک ماه طول کشید. لازم است مدتی هم برای بازنویسی روی آن وقت بگذارم.
وقتی اسم شما به عنوان نفر اول اعلام شد چه حسی داشتید؟ و اولین چیزی که به ذهنتان رسید چه بود؟
کمی برایم عجیب بود و انتظارش را نداشتم. در عین حال به خاطر این که سلیقه داورها را بسیار میپسندم، بینهایت خوشحال شدم.
آیا اولین کتابی که به صورت حرفه ای خوانده اید، در ذهن دارید؟
اولین کتاب بهخاطرم نیست اما یادم است که «بلندیهای بادگیر»، «جین ایر» و «سرخ و سیاه» کتابهای محبوبم بودند. هنوز هم گاهی آنها را برمیدارم و بخشهایی را میخوانم.
چه برنامه ای برای آینده دارید؟ آیا پیشرفت در رشته تحصیلی برای شما در اولویت هست یا نویسندگی؟
تصمیم ندارم رشته تحصیلیام را ادامه دهم. فکر میکنم نویسندگی را ادامه دهم.
خانم نسیم مرعشی زاده چه توصیه ای به علاقمندان به داستان نویسی خصوصاً نوجوان ها دارید؟
خواندن. به نظرم برای پیشرفت در نوشتن هیچ راهی به جز خواندن آثار بزرگان وجود ندارد.
گفتگو با نوجوانان موفق ایرانی را در صفحه یک فنجون گپ بخوانید.
من با نسیم خانم همکلاس بودم . نه همکلاس مدرسه . کلاس زبان و کلاس سنتور (تقریبا هم سنیم ) اولین بار اسمش رو توی همشهری جوان و همشهری داستان دیدم . باورم نمیشد اما وقتی عکسش رو دیدم مطمئن شدم و مطلبش رو که خوندم (که یه ربطی به اهواز داشت ) خیلی ذوق کردم . خیلی . الان هم نشسته بودم پای نت که یهو یادم افتاد اسمش رو سرچ کنم که بتونم یه ایمیلی ازش پیدا کنم . آخه توی فبس بوک پیداش نکردم . که این سایت بالا اومد و دیدم که این جایزه رو برده . بازم خیلی ذوق کردم . این بار بیشتر . فکر نمیکنم این مطلب رو خود نسیم جان ببینه ولی میخوام بدونه که خیلی خیلی شاد شدم . به امید موفقیت های بعدیت دوست اهوازی من !