In the name of God

Teacher: How old is your father
Boy: As old as me
Teacher: How can that be
Boy: He became a father only when I was born

معلم: پدرت چند سالشه؟

پسر بچه: همسن خودم.

معلم: چطور چنین چیزی ممکنه؟

پسر: همین که من به دنیا اومدم، اون هم پدر شد!

 

Teacher: Kumar, your composition on “My Dog” is exactly the same as your brother’s. Did you copy his
Kumar: No, teacher, it’s the same dog

 

معلم: کومار، انشائی که درباره “سگ من” نوشتی دقیقا مثل انشاء برادرته. از روی اون نوشتی؟

کومار: نه آقا، هر دو درباره یک سگ نوشتیم!

 

Girl: “Mum, teacher was asking me today if I have any brothers or sisters who will be coming to school”
Mother: “That’s nice of her to take such an interest. What did she say when you told her you are the only child”
Girl: “She just said, ‘Thank goodness'”

 

دختربچه: مامان، معلممون امروز ازم پرسید خواهر یا برادر دیگه ای ندارم که بخواد مدرسه بیاد.

مادر: معلوم میشه خیلی مهربونه که همچین علاقه ای نشون میده. خب وقتی بهش گفتی تنها بچه ما هستی، چی گفت؟

دختر: فقط گفت: «خدا رو شکر!»

 

Teacher: “How come you do not comb your hair”
Student: “No comb, Sir”
Teacher: “Use your dad’s then”
Student: “No hair, Sir”

 

معلم: تو چرا هیچ وقت موهات رو شونه نمی کنی؟

شاگرد: شونه ندارم، آقا.

مغلم: خوب از شونه پدرت استفاده کن.

شاگرد: مو نداره، آقا!

 

Teacher: Correct the sentence, “A bull and a cow is grazing in the field”
Student: A cow and a bull is grazing in the field
Teacher: How
Student: Ladies first

 

معلم: این جمله را درست کن: «گاو نر و گاو ماده در حال چریدن در مرتع است.»

شاگرد: گاو ماده و گاو نر در حال چریدن در مرتع است.

معلم: چطور؟

شاگرد: خانم ها مقدمند!

 

TEACHER: John, go to the map and find North America
John: Here it is
TEACHER: Correct. Now, class, who discovered America
CLASS: John

 

معلم: جان، برو روی نقشه، آمریکای شمالی رو پیدا کن.

جان: اینجاست!

معلم: درسته! بچه ها، حالا شما بگید چه کسی آمریکا رو کشف کرد؟

بچه ها: جان!

 

TEACHER: “George Washington not only chopped down his father’s Cherry tree, but also admitted doing it. Now do you know why his father didn’t punish him”
John: “Because George still had the axe in his hand”

 

معلم: جرج واشینگتون نه تنها درخت گیلاس پدرش رو قطع کرد، بلکه به این کار اعتراف هم کرد. حالا، کسی میدونه که چرا پدرش اون رو تنبیه نکرد؟

جان: چون تبر هنوز توی دستش بود؟!

 

TEACHER: What a pair of strange socks you are wearing, one is green and one is blue with red spots
John: Yes it’s really strange. I’ve got another pair just like that at home

 

معلم: عجب جوراب های عجیب و غریبی پوشیدی! یکیش سبزه، یکی هم آبی با خال های قرمز!

جان: بله، واقعا خیلی عجیبه. یک جفت هم دقیقا مثل همین ها توی خونه دارم!

 

TEACHER: Now, John, tell me frankly do you say prayers before eating
John: No sir, I don’t have to, my mom is a good cook

 

معلم: خوب، جان، صادقانه بگو، قبل از غذا خوردن دعا می کنی؟

جان: نه آقا، لازم نیست، مامانم آشپز خوبیه!

 

TEACHER: What do you call a person who keeps on talking when people are no longer interested

John: A Teacher

 

معلم: به کسی که می بینه دیگران علاقه ای به حرفاش ندارن ولی باز هم حرف می زنه، چی میگن؟

جان: معلم!!!

منبع: http://www.sedaghat50.blogfa.com/

 

امتیاز به این نوشته
مقاله رو دوست داشتی؟
ارسال نظر
نظرت چیه؟
لینک کوتاه این مطلب
تبلیغات
جدیدترین‌ها
تبلیغات
محبوب‌ترین‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهاد نوجوان‌ها