متن زیر پرسش و پاسخ هایی در باره علاقه به معلم است و عشقی که دانش آموزان نسبت به معلمشان دارند که از طرف سرکارخانم دکتر سلیقه دار مشاور نشریه اینترنتی نوجوان ها پاسخ داده شده است. اگر شما هم در این زمینه ها سوالی دارید در بخش پیام های پایین صفحه سوالات خود را مطرح کنید تا ایشان پاسخگو باشند.
پرسش
سلام. من نزدیک دو ساله که عاشق معلم خودم شدم. من خیلی اونو دوستش دارم و چند بار بهش این موضوع رو گفتم ولی اون هیچ عکس العملی نشون نمیده و تو تلگرام که پیام میدم جوابمو نمیده و با من عین بقیه بچه ها رفتار میکنه. من از دستش خیلی ناراحتم. تازه یک بار هم بخاطر موضوعی بهش دروغ گفتم و فهمید و دوباره بخاطر درست کردن اون مسئله بهش دروغ گفتم و این رابطمونو کم رنگ تر کرد و من یه دوست دارم که اونم عاشق همین معلمس و تقریبا با هم در حال رقابتیم. لطفا راهنماییم کنید که اون معلم منو خیلی دوست داشته باشه ممنون. در ضمن من دخترم و معلمم هم یک خانمه.
پاسخ
دوست خوبم اگر با معنای دوست داشتن واقعی آشنا باشی در این صورت بسیاری از نگرانی ها و سوالاتی که داری از بین می روند. اگر واقعا معلمت را دوست داری در این صورت با فرد دیگری رقابت نمی کنی و او را تنها برای خودت نمی خواهی بلکه از اینکه افراد زیادی او را دوست دارند خوشحال تر می شوی چون نشان می دهد که تو چه آدم دوست داشتنی را انتخاب کردی. در دوست داشتن مهم این نیست که او هم متقابلا چه احساس دوستی نسبت به تو دارد بلکه این مهم است که خودت او را دوست داری و برای همین هم به او محبت می کنی و …
این برداشت های اشتباه توسط بسیاری از افراد در دنیا رخ می دهد که فکر می کنند دوست داشتن دیگران یعنی انحصار طلبی و به شکل یک معامله پایاپای است. در حالی که اصلا این طور نیست و به دلیل همین اشتباهات است که برخی از افرادی که مورد دوست داشتن واقع می شوند از ترس اینکه در این حصار قرار نگیرند بیشتر از خود بی تفاوتی نشان می دهند.
بنابراین بهتر است با آرامش و بدون استرس از اینکه چه کسان دیگری او را دوست دارند و یا او چه احساسی به تو دارد به احساس خودت توجه کنی و دوست داشتن خودت را با رعایت اعتدال و میانه روی و در قالب احترام و به عنوان شاگردی قابل توجه به او نشان دهی. یقین داشته باش این رفتار موجب می شود تا هم خودت و هم معلمت از این دوست داشتن احساس بهتری داشته باشید و شاید تا سال های زیادی هم باقی بماند.
پرسش
من کلاس هفتمم و در مدرسه فرزانگان تهران درس میخونم. من از همان اولین باری که یکی از معلمهایم را دیدم احساس عجیبی به ایشان داشتم. احساس میکردم ایشان با همه فرق دارند و خیلی خاص هستند. این احساس کم کم تبدیل شد به دوست داشتن آن معلم. به طوری که تمام عید را لحظهشماری میکردم که دوباره ایشان را ببینم.
یک اتفاقاتی افتاده (که چون خیلی پیچیده و طولانی هست توضیح نمیدهم) که فکر میکنم ایشان من را بیشتر از بقیه دوست دارد یا حداقل بیشتر از بقیه روی من حساب میکند ولی باز مطمئن نیستم. خیلی دوست دارم اطلاعاتی درباره زندگی شخصیشان داشته باشم ولی نمیدانم چه طور؟ آخر دوست دارم ایشان را بیشتر بشناسم. خیلی دوست دارم بدانم نظر ایشان درباره من چیست. با همه اینها بیشتر از این که بخواهم از دوست داشتنشان دست بکشم میخواهم ایشان هم مرا دوست داشته باشند. میخواهم ارتباط نزدیکتری با ایشان داشته باشم ولی از طرفی خجالت میکشم به کسی بگویم حتی مادرم.
پاسخ
ممکن است احساس تو در این مورد که او تو را بیشتر دوست دارد و یا روی تو حساب می کند درست یا نادرست باشد اما مهم این است که تو به او علاقمند هستی و اگر علاقه تو واقعی باشد در این صورت نباید برایت مهم بادشد که او چه احساسی به تو دارد. وقتی تو واقعا فردی را دوست داشته باشی کنکاش در مورد احساس او درباره خودت را بی مورد می دانی و به همین احساس خوب که خودت به او علاقه داری اکتفا می کنی.
در عین حال تلاش برای یافتن اطلاعات شخصی او کمکی به تو نمی کند و چه بسا شنیدن این اقدام تو برای ایشان خیلی آزاردهنده بوده و به ایجاد فاصله بیشتر منجر شود. تو لازم است خود ایشان را بشناسی، اخلاق و رفتار ایشان، درستکاری و راستگویی، نوع برخورد، رعایت عدالت، حساسیت ها و علاقمندی های ایشان و … و برای این مساله اصلا لازم نیست وارد زندگی خصوصی ایشان بشوی چون تمام این حالات و رفتارها را می توانی در محیط مدرسه ببینی و بشنوی.
البته در شرایطی که احساس کنی رابطه گفتگویی بین شما هم برقرار است. خوب است برخی از سوالات و احساسات خود را با خودشان در میان بگذاری و از خودشان بپرسی. هر چند در این شرایط هم باز توصیه می کنم وارد مباحث خصوصی و زندگی ایشان نشوی.
در پایان دلیلی برای خجالت تو پیدا نمی کنم که حتی با مادرت هم در این باره صحبت نمی کنی. در قدم اول و برای این که بتوانی شجاعت و درستی راهت را به خودت اثبات کنی، احساست را با مادر و یا با یکی از اعضای خانواده در میان بگذار و بعد نفس راحتی بکش تا حس کنی که کار سختی نبود. بعد از این مرحله می توانی با رعایت ادب و فاصله لازم سراغ خانم معلم بروی و با ایشان هم درباره خودت و احساست صحبت کنی.
پرسش:
من عاشق معلم علوممون شدم که اونم مثل من خانمه و کمتر از 40 سال داره. نمی دونم چی کار کنم؟ هرگز نمی تونم بهش بگم چون یکی از بچه ها به طور غیر مستقیم به خانممون گفته و اون گفته که خوشحالم که کسی منو دوست داره ولی به اون طرف بگو اون قدری محو من نشه که از کاراش بیفته و گرنه باهاش چپ میفتم ولی من نمیتونم. به هیچ کسم جز دوستام نمی تونم بگم. شما بگید چی کار کنم؟ من دیوونش شدم.
پاسخ:
در مورد دوست داشتن معلم چیزهای زیادی در این جا گفته شده که میتونی از اون ها برای مساله خودت هم استفاده کنی پرسش های 1 و 3) اما چیزی که معلمت هم به اون اشار کرده اینه که افراط کردن نمیتونه در این شرایط برای تو مناسب باشه. خوبه که معلمت را دوست داشته باشی اما نباید این دوست داشتن در محدوده احساس تو زیاده بشه، برای کنترل کردن و جهت دادن بهش لازمه که خودت را بیشتر مشغول انجام فعالیت هایی کنی که میتونه هم برای تو مفید باشه و هم به تایید بیشتر معلمت منجر بشه.
برای مثال وقتی در درس هات تلاش بیشتری می کنی، حتما معلمت از این شرایط استقبال بیشتری می کنه و تو را بیشتر از گذشته تایید می کنه. بنابراین فقط احساسی برخورد نکن و با در نظر گرفتن منطق تلاش کن که با رفتارت و کارهای پسندیده مانند انجام فعالیت تحصیلی موجب تقویت ارتباط بین خودت و معلمت شوی.
پرسش
من همان دختری هستم که تا چند وقت پیش به خاطر علاقه به معلمم خجالت میکشیدم.چند وقتی است که مادر و خالهام میدانند که من به معلمم علاقه دارم و هر دوی آنها چندین بار به معلمم گفتهاند که من خیلی او را دوست دارم و او هم گفته است که من هم نازنین را خیلی دوست دارم. تا این جای قضیه مشکلی نیست ولی وقتی فکر میکنم که سال دارد تمام میشود و من دیگر او را نمیبینم واقعا ناراحت میشوم.
تازه بدتر از همه هم این است که سال بعد ایشان معلم ما نخواهد بود. پس در نتیجه سال دیگر رابطه ما هم خیلی صمیمی نمیشود. در این جا لازم است بگویم که من دختری کمرو هستم و به همین خاطر نمیتوانم رابطهام را خیلی با معلمم صمیمی کنم مگر این که معلمم کمی محبت به من بکند (البته تا الان هم کم به من محبت نکرده ولی از نظر من کافی نیست) که من مطمئن مطمئن شوم که او هم مرا دوست دارد و بعد برای صمیمیتر کردن رابطهمان تلاش کنم. همچنین من تا به حال خودم مستقیم به او نگفتهام که دوستش دارم (البته غیرمستقیم گفتهام) چون هنوز کمی از او خجالت میکشم.لطفا راهنماییام کنید.
پاسخ
دوست خوبم
این که بالاخره توانستی راهی برای بیان احساست پیدا کنی خوشحالم و بهت تبریک میگم. اما این کافی نیست و خودت هم میدانی که برای داشتن ارتباط سالم و صمیمی لازم است تلاش کنی تا خودت بتوانی احساس و انتظارت را با معلمت در میان بگذاری. برای این کار و برای این که از نگرانیت بابت سال آینده کم کنی پیشنهاد میکنم نزد معلمت بروی و از ایشان بخواهی تا برای این که بتوانی تابستان و آینده را راحت تر بگذرانی به تو پیشنهاد بدهد.
ممکن است او بگوید که هفته ای یک بار برای ایشان نامه بنویسی و در مورد برنامه ها و فعالیت های تابستانی خود بنویسی. این پیشنهاد و یا پیشنهادهای دیگری که ممکن است به تو داده شود می تواند هم رابطه شما را صمیمی و گرم نگه دارد و هم اینکه از نگرانی تو برای آینده کم کند و هم خجالت تو را کنترل کند.
پرسش
سلام من ۱۷ سالمه و دبیر زیستمو خیلی دوست دارم و میدونم که ایشونم منو به عنوان یک دوست دوست دارند و حتی با هم ارتباط صمیمی هم داریم اما سال دیگه معلمم نیستن و متاسفانه هم من و هم ایشون خیلی مغروریم و این در رابطمون اثر دارد من باید چکار کنم؟؟؟؟ ممنون
پاسخ
دوست خوبم غرور داشتن تا جایی که مانع بیان احساس شود در دوستی مانع نیست و نمی تواند صرفا حس بدی باشد. اما اگر همین غرور است که نمی گذارد احساس دلتنگی در آینده و نگرانی جدا شدن از ایشان را با ایشان در میان بگذاری باید بر آن غلبه کنی و کمی از غرورت فاصله بگیری.
رابطه درست دوستی با نبودن در یک کلاس خاتمه پیدا نمی کند و شاید حتی عاقلانه تر و درست تر هم شکل بگیرد. اما مشکل در حال حاضر برای تو این است که موانع بیان احساست نمی گذارند از فکر آینده آرامش داشته باشی. به همین دلیل تنها توصیه ام بیان راحت احساست با ایشان است.
پرسش
با سلام من عاشق معلمم هستم ولی الان داره انتقالی میگیره بره من چیکار کنم؟ دارم میمیرم
پاسخ
دوست خوبم دوستی های خوب و سالم با دور شدن از یکدیگر پایان نمی پذیرند. ایشان هم امسال نه شاید سال دیگر ممکن بود از شما دور شود. بنابراین به نظرم بهتر است تا ایشان نرفته اند در این باره با خودشان صحبت کنی و راه هایی که امکان ارتباط با ایشان است مانند ارسل نامه الکترونیکی و غیره را از ایشان بپرسی. در این صورت در نبود ایشان هم رابطه دوستی شما از بین نمی رود.
پرسش
سلام کمکم کنید. دوساله که عاشق دبیرریاضی ام هستم. خیلی دوسشون دارم اما ایشون رفتاراشون تقریبا مثل بقیه است. باوجود اینکه من شب ها برایشان دور از چشم همه گریه می کنم اما ایشون اصلا منو درک نمی کنند. من هشتم هستم . ایشون 2 دختر تقریبا هم سن و سال من دارن. ازطرفی ایشون یه خرده مغرورن دیگه نمیدونم چیکارکنم کمکم کنید. چندروز دیگه بیشترنمیینمشون؟؟؟؟؟؟
پاسخ
دوست خوبم اینکه تو برای معلمت گریه می کنی که نمی دانم چرا، ارتباطی به این ندارد که ایشان هم به شما لطف بیشتری داشته باشد. یادت باشد که در هر رابطه دوستی، هر کاری که برای دوستمان انجام می دهیم نباید تبدیل به یک انتظار شود. در این صورت آزار دهنده شده و تبدیل به ناراحتی می شود.
از طرفی اشاره کردی که ایشان خودشان دخترانی به سن تو دارند و من احساس می کنم ممکن است چون تو خیلی در دوست داشتن و ارتباط با ایشان افراط میکنی و احساسی هستی ایشان هم تو را مثل دخترشان می بینند و می خواهند با دور کردن خودشان تو را متعادل نگه دارند. البته این فقط یک پیش بینی و حدس است و ممکن است ایشان دلایل دیگری برای رفتار خود داشته باشند.
در هر حال اگر تو فکر میکنی که رفتار ایشان در حدی که انتظار داری نیست خوب است همین انتظار و احساس خود را با ایشان در میان بگذاری و از پاسخ ایشان متوجه شوی که چه دلایلی موجب این رابطه می شود.
هم چنین در مورد اینکه بعداز مدرسه چطور می توانی با ایشان رابطه داشته باشی هم از خودشان پرسش کن و راه های ارتباط با ایشان را از خودشان بپرس که انشاله بتوانی در طول تعطیلات تابستان هم از احوال یکدیگر مطلع باشید.
پرسش
سلام خانم سلیقه دار. من دختر ۱۷ ساله ای هستم ولی یک سری مشکلات عذابم میده اما خدا رو شکر به درسم لطمه نزده و از این قراره که من معلممو دوست دارم و با ایشون در ارتباطم اما خجالتی هستم و الانم که یک ماهه ندیدمشون واقعا واسم سخته. خب من ایشونو درک میکنم که متاهلن پس واسه من زیاد وقت ندارن واسه همین همه خاطراتمو با ایشون نوشتم بلکه یکم آروم شم ولی خیلی دلتنگم من باید چکار کنم؟
پاسخ
احساس تو قابل درک است و از آن بیشتر درک و همدلی تو با معلمت قابل تحسین است. همین که میتوانی شرایط ایشان را درک کنی و در ضمن راه حل خیلی خوبی با نوشتن خاطره هایت در پیش گرفتی نشان می دهد که عاقلانه رفتار میکنی.
با این همه نمیتوانم راهی برای داشتن دیدار با معلمت پیشنهاد کنم اما می توانم توصیه کنم که از تابستان و فراغت و دور بودن از معلمت استفاده کن، خودت را با انجام و تجربه کلاس های ورزشی و هنری و … مشغول کن تا از دلتنگی فاصله بگیری. برای مثال پخت یک شیرینی را یاد بگیر و تمرین کن تا بتوانی بعدا آن را با تجربه زیاد و زیبا برای کسانی که دوستشان داری آماده کنی.
پرسش
من عاشق دبیر تاریخم هستم. خیلی دوستش دارم. رابطم باهاش خوبه ولی الان که مدارس تعطیل شده دارم دیونه میشم. خواهشا کمکم کنید.
پاسخ
دوست خوبم اگر با دبیرت رابطه خوبی داری حتما می توانی احساست را با او در میان بگذاری و به او بگویی تا پیشنهاد دهد که چگونه در طول تابستان بتوانی بر دلتنگی هایت غلبه کنی. او ممکن است از تو بخواهد تا در طول تابستان هر زمان به یاد او بودی، در مورد موضوعات تاریخی و بناها و اتفاقات گذشته که امکان مطالعه آن در کتاب ها و یا در اینترنت هست دست به مطالعه بزنی و خلاصه مطالعه ات را در یک دفترچه ثبت کنی.
به این ترتیب هم به یاد معلمت بودی، هم اطلاعات تاریخی ات را زیاد کردی و هم اینکه در پایان با دست پر نزد معلم تاریخت خواهی رفت و علاقه ات را به او نشان می دهی.این طور پیشنهادات می تواند برای گذران درست تابستان برایت مفید باشد و به تو برای کنترل احساس و عاطفه ات کمک کند.
پرسش
سلام. من دختری ۱۵ساله هستم. به معلم ریاضیم خیلی وابسته شدم. امسال معلمم نیست خیلی ناراحتم حالم خرابه نمی خوام برم مدرسه. چیکار کنم؟ میخوام همش باهاش صحبت کنم. همش فکرم پیش معلممه حتی وقتی میرم بیرون برای گردش هوش و هواسم همش پیش معلممه.
پاسخ
احساست کاملا قابل درک هست اما قطعا هر دوستی ای می تواند در ظاهر پایانی داشته باشد مثل همین رابطه شما و معلمت که در واقع تمام نشده اما ظاهرا و فعلا نمی توانی مانند گذشته در کلاس او باشی ولی می توانی همچنان با ایشان ارتباط داشته باشی و از طریق همین دوری، دوستی بیشتر و بهتری را با ایشان بسازی.
ضمن این که با روحیه ای که از خودت نشان داده ای و عاطفه ای که به معلمت داشته ای می توان نتیجه گرفت که با دیگر معلمان و خصوصا با معلم ریاضی باز هم می توانی ارتباط خوبی داشته باشی. دلیل آن کاملا روشن است. تو به واسطه ارتباط خوب با معلمت در سال گذشته، با درس ریاضی هم ارتباط خوبی برقرار کرده ای و این نشان می دهد که در آینده هم از طریق درس ریاضی با دیگر معلمان این درس رابطه خوبی خواهی داشت.با خودت این طور مثبت و قدرتمند صحبت کن تا باز هم مدرسه و معلم به رویت لبخند بزنند.
پرسش
من دختری ۱۵ ساله هستم و خیلی معلمم رو دوست دارم. اونم منو دوست داره ولی نه به اندازه من و دل کندن ازش برام سخته. چیکار کنم و الان ۳ ساله که باهمیم ولی من دیگه نمیخوام بهش فکر کنم چون هر وقت که میخوام درس بخونم به اون فکر میکنم و گریه ام میگیره.
پاسخ
دوست خوبم
پیش از هر تصمیمی به خودت بگو چرا می خواهی از چیزی که قبلا احساس خوبی در این مورد داشتی فرار کنی، آیا بهتر نیست به جای فرار از این فرصت استفاده کنی تا بتوانی متعادل بودن را تمرین و تجربه کنی؟ وقتی با فردی در ارتباط هستی که او را دوست داری و می دانی که زیاده روی خودت در احساست امروز موجب ناراحتی ات شده است، پس بهتر است به جای ترک کردن برای همیشه از همین حالا متعادل بودن را تمرین کنی. مثلا برای این که بتوانی افکار و احساست را تحت کنترل خودت درآوری، کنار دست خودت برگه و یا دفتری بگذار.
هر زمان که فکر او در ذهنت آمد به ویژه وقتی که مشغول درس خواندن هستی، فورا دفترت را باز کن و چیزی را که می خواهی در رابطه با ایشان فکر کنی در آن در حد یک یا چند کلمه بنویس. بعد دفتر را کنار بگذار و به خودت بگو مثلا وقتی این تمرین را حل کردم و یا وقتی این بخش از درسم را خواندم به این موضوع فکر می کنم.
این قبیل کارها به تو و ذهنت کمک می کند تا در اختیار و کنترل تو باشند و در عین حال متعادل و نه افراط آمیز تو را درگیر خود کنند. به این ترتیب شرایط از پیش بهتر شده و راحت تر می توانی به این راه ادامه دهی.
پرسش
سلام. من در دوران راهنمایی معلمی رو دوست داشتم ولی به خاطر دوست داشتن یک سری رفتارها و جلب کردن اون خانم عکس این رفتار کردم و البته این توجه به مراتب بیشتر شد و من هم وابسته تا این که سال تمام شد و رابطه ما هم همون برخورد به ظاهر سرد مدرسه بود.نتونستم کاری کنم دیگه ندیدمش ولی فکرم آزاد نشد.
بعد از سه سال رفتم به دیدنش تازه فهمیدم که فکر میکرده من ازش متنفرم. از رفتارش متوجه شدم که ازم دلخوره ولی هر چه فکر کردم نفهمیدم این دلخوری به خاطر این سه ساله (اون هم منو دوست داشته و از این که نرفتم ببینمش ناراحته !!!!) یا رفتار گذشته؟ الان ۱۹سالمه ولی هنوز یه قسمتی از فکرم مشغوله. میخوام بدونم آیا لازمه بعد از این همه مدت برم و واقعیتو بگم و فکرمو آزاد کنم یا نه کلا فراموشش کنم و این فقط تصور ذهنمه که یه خانم تقریبا چهل ساله که سالانه با صد تا دانش آموز برخورد میکنه الان اون روز هارو یادش بیاد؟ لطفا راهنماییم کنید. خدا قوت
پاسخ
دوست خوبم
اینکه ممکن است معلمت همچنان آن روز ها را به یاد داشته باشد غیر ممکن نیست و عادی است که او بداند در آن روز ها با یک نوجوانی که این رفتارها هم از او طبیعی بوده روبرو بوده است.
اما اینکه آیا لازم است با او این موضوع را در میان بگذاری یا نه کاملا به خودت بستگی دارد. اگر موضوعی است که احساس میکنی با نگفتن آن نمیتوانی ذهن آزاد و آرامی داشته باشی خوب به راحتی نزد ایشان بروی و در این باره صحبت کنی به شرط اینکه اطمینان داشته باشی که این رفتن و ارتباط دوباره نمیتواند سرآغاز دیگر رفتارهایی باشد که بیشتر از نرفتنش از تو انرژی و زمان بگیرد.بنابراین در حالت دوم اگر فکر میکنی که میتوانی با وجود نگفتن احساس واقعی گذشته خود به او همچنان به کارت ادامه دهی نیازی به این تلاش نیست.
پرسش
منم یه سال بیشتره که عاشقه یکی از معلمام شدم البته واقعا عاشقش شدم و حاضرم هر کاری براش بکنم و تو این مدت از همه دوستامو خانوادم زدم. فقط دلم به بودنش خوشه. خیلی دوسش دارم. اوایل دوستیمون خیلی باهام خوب بود همینجوری که دوستان گفتن رفتار میکرد و با هم قرار میذاشتیم پارک و بقیه مکان های عمومی و با ماشینش دور میزدیم و عکس میگرفتیم چند بار رفتم خونش..
اما بعد از مدتی چون من همش دلتنگش بودم و هرشب با گریه میخوابیدم و حتی غذا هم از گلوم پایین نمیرفت و چند بار باهاش درد دل کردم درباره این موضوع اونم نگرانم شد و گفت بیا با هم بریم پیش مشاور که من قبول نکردم اما بدون اینکه به من بگه خودش رفت.
مشاور بهش گفنه بود رابطتو باهاش کم کن و خیلی رسمی باهاش حرف بزن. پارسال هرشب نزدیک سه ساعت تو تلگرام با هم میحرفیدیم اما الان فقط پیام بهش میدم و اونم به زور جواب میده.از این حالت خسته شدم لطفا کمکم کنید.یه راه حلی بدید اگه اونم کاری باید بکنه بگید بهش بگم.قبلا فقط بخاطره دوریو دلتنگیو نگرانی واسش گریه میکردم اما الان چون رفتاراش تغییر کرده باید گریه کنم و اعصابم بهم ریخته که این درد بزرگیه.
پاسخ
دوست خوبم
در قدم اول باید تلاش کنی تا احساس او را درک کنی. احساس نگرانی از اینکه مبادا در زندگی تو عامل ناراحتی شده و حس وابستگی تو مانع حرکت و تلاش و موفقیتت شود چیزی نیست که او بتواند از کنار آن به راحتی بگذرد و یا نادیده بگیرد. هرچند این نگرانی و اقدام ایشان و دریافت مشاوره هم نشان دهنده علاقه شان به تو است و باید به این موضوع توجه کنی و خودت را شاد و آرام نگه داری اما نکته مهم همین است تا زمانی که به رفتارهای ناآرام و بی قراری های این چنین خودت خاتمه ندهی مدام همین نگرانی را در معلمت تشدید میکنی و او اطمینان بیشتری پیدا می کند که باید فاصله اش را با تو نگه دارد.
بنابراین برای ایشان پیام خاصی ندارم اما تو باید تعادل در رابطه ات را برقرار کنی. ادامه داشتن رابطه با این شکل هم به صلاح تو نیست و هم با منطق معلمی او جور در نمی آید و به همین علت اوضاع بهتر نمیشود مگر اینکه در رفتار و ارتباط با ایشان تغییراتی نشان دهی و ضمن ابراز علاقه اما خود کنترلی و مدیریت هیجانت را تقویت کنی.
پرسش
سلام خانم دکتر. من یه دبیر دارم که خیلیم دوسش دارم و با هم رابطه مون صمیمیه البته اصلا نسبت بهشون وابسته نیستم. در واقع مشکلی که من میخوام مطرح کنم مشکل دبیرمونه. امسال دبیرمون به خاطر مسائلی رفتن یه مدرسه دیگه و بچه ها اون مدرسه بدجور به ایشون ابراز علاقه میکنن به طوری که حتی برای نگه داشتن ایشون حاضر شدن به من و دوستام که دانش آموزای سال قبل این دبیر بودیم تهمت بزنن تا مانع رفتن ایشون از مدرسه شون بشن البته خوش بختانه ما تونستیم ثابت کنیم که اونا بهمون تهمت زدن. ایشون از این موضوع خیلی ناراحت هستن. ایشون خیلی مهربونن و رابطه خوبی با همه دارن به خاطر این موضوع میخوان خونه شونو عوض کنن. نمیدونم چرا بچه های اون مدرسه این جورین با وجود اینکه ما خیلی با دبیرمون صمیمی هستیم و حتی بعد از رفتنشون از مدرسه مون هم با هم در ارتباط بودیم هیچ وقت باعث آزارشون نشدیم به نظر شما این دبیر محترم چیکار باید بکنن با این دانش آموزها؟
پاسخ
اگر رفتارهای دانش آموزان اون مدرسه باعث مخاطرات و یا ناراحتی های اجتناب ناپذیری برای معلم شما است طبیعیه که ایشان تصمیمی بگیرند که خودشون را از شر این مسائل راحت کنند. به نظرم بهتره در چنین مواقعی به او دلگرمی بدهید و این اطمینان را ایجاد کنید که پشتیبان ایشان هستید. و اگر احتمالا به خاطر مهربانی های بی حد ایشان چنین مسائلی برایشان رخ می دهد لازم است خودشان هم در رفتارها و ارتباطشان با دانش آموزان مدرسه تجدید نظر کنند و اجازه سوء استفاده را به آنها ندهند. روشن است همیشه نمی توانیم انتظار داشته باشیم که دانش آموزان در هر دوره تحصیلی مانند شما بتوانند موقیعت ها را به درستی تشخیص داده و محدوده صمیمیت و احترام را به راحتی بشناسند و مراعات کنند و به همین علت است که حرفه مندی معلم و احتیاط او در شناساندن و رعایت این محدوده ها اهمیت بالایی پیدا می کند.
پرسش
من یک دختر 15 ساله هستم و حدود دو سال و بیشتر عاشق یکی از معلمینم هستم. ایشون واقعا تنها از نظر من خوب نیستن بلکه همه دوستانم از اون خوششون میومد ولی خب من عاشقش بودم. همرا ایشون بودن در یک سال تحصیلی برام بسیار شیرین بود و درسته در اون مواقع خیلی گریه میکردم اما حالا که به قولی عاقل تر شدم درک میکنم که گریه هیچ فایده ای نداره و همین طور که وجود ایشون کلا پایه اساسی برای تمام موفقیت ها و اشتیاق ها و… برایم بوده و خوشحالم که با چنین انرژی مثبتی در سنین نوجوانی ام روبه روشدم.
و حتی حالا هم با این که عشقم به ایشون هر روز بیشتر و بیشتر میشه هیچ مشکلی در هیچ کجای زندگیم ندارم و رابطم با خانوادم هم عالیه. خلاصه من ایشون رو فقط و فقط به خاطر خودش میخوام و اصلا تو عشقم سن و جنسیتش رو در نظر نگرفتم. خلاصه ماجرا از جایی شروع شده که: این معلم من فقط یک سال با من بود و خودش هم میدونه که دوسش دارم البته دوستام بهش گفته بودند و بعد از فهمیدنش چند مدتی با من سرد بود و بعد مدتی وقتی همه از کلاس رفته بودند و من مونده بودم و اون منو بغل کرد و گفت که اونم دوسم داره و… بعد با هم رفتیم.
بعد از اون هم هی باهام سرد میشد و بعضی وقتا تحویلم میگرفت (و از من قایم و به ادعای خودش میگفت که این کارو بخاطر این میکنه که ازش دل بکنم) خب بعد از اون سال یک سال بعد تو مدرسه دیگه ای به دیدنش رفتم و کلی خوشحال شد و بغلم کرد و منو بوسید و هی سر کلاس بهم زیر چشمی نگاه میکرد و میخندید و بهم گفت که خیلی دلش برام تنگ شده بود.
بعد از اون روز من تصمیم گرفتم بعد یک هفته دوباره به دیدنش برم و اون روز منو اصلا تحویل نگرفت و حتی نیم نگاهی هم به من نکرد (شاید دلیلش این بود که معاون و مدیر اونجا بودن ولی به هر حال…) بعد از اون ماجرا هم یک روز اتفاقی مادرم باهاش از گوشیم تماس گرفت و وقتی فهمید اونه (چون یکمی ازش بدش میومد به علت این که من دوسش داشتم البته معلمم نمی دونست)
کلی باهاش بد رفتاری کرده بود و خلاصه فاجعه… بعد از اون جریان که حدود یه سالی میگذره جرات ندارم برم دیدنش و خیلی ناراحتم و این خیلی رنجم میده. لطفا کمکم کنید آیا این حسم درسته؟ آیا اون معلمم واقعا از من خوشش میاد؟ حالا من باید چیکار کنم؟
پاسخ
دوست خوبم
در مورد اینکه اون فاجعه چه چیزی بود و چرا مادر در این ارتباط ناراحت بود و تلفنی با معلمت رفتار مناسبی نداشته درست توضیح ندادی. علت این پرسش من این است که اولا دلایل نارضایتی خانواده از داشتن ارتباط با این معلم می تواند نشانگر این موضوع باشد که یا از زیاده روی های رفتاری تو در این رابطه ناراحت بودند و یا موارد دیگری آن ها را به تردید می انداخته است؟ از طرف دیگر اینکه حالا معلم تو بعد از آن ارتباط ها چه احساسی دارد اهمیت دارد زیرا می تواند موجب واکنش هایی در ارتباط بعدی با تو شود.
اما همان طور که خودت هم گفتی با بزرگ تر شدن تو خیلی از اشتباهات گذشته تکرار نمی شود و برای خودت هم جا افتاده است که رفتارت تغییر می کند. با این همه نمی توانی انتظار داشته باشی که معلمت هم به گذشته به همین شکل نگاه کند. اینکه او آیا تو را دوست داشته است مربوط به گذشته است و او هم در همان روزهای گذشته به تو اظهار کرده که علاقمند است. اما اینکه آیا هم چنان علاقمند است قابل پاسخگویی نیست زیرا احساس علاقمندی و دوست داشتن موضوعی فردی و درونی است و امکان پیش بینی آن برای دیگران چندان ساده نیست.
با این همه یک چیز خیلی روشن است و آن اینکه اگر فردی را دوست داری و این دوست داشتن به معنای واقعی است در این صورت خیلی نباید برایت مهم باشد که او هم آیا همین احساس را به تو دارد یا نه زیرا در دوست داشتن واقعی، مهم این است که تو فارغ از این که او چه میزان به تو علاتقمند است دوست داشته باشی و چه بسا بر اساس همین دوست داشتن است که راضی نمی شوی او را به زحمت و دردسر بیندازی حتی اگر این تصمیم موجب شود خودت بیشتر اذیت شوی.
در چنین شرایطی به نظر می رسد که بهتر است کمی دیگر هم صبر کنی و وقتی بیشتر احساس کردی که می توانی احساس و علاقه ات را در کنترل خودت درآوری و وقتی متوجه شدی که تماس گرفتن و یا دیدار با ایشان برایشان لطمه ای به همراه ندارد یک روز در آینده برایشان نامه ای ارسال کنی (از طریق تلفن) و احساس دلتنگی و نیز دلایل دوری و صبر و تحمل خودت در این فاصله زمانی را برایشان توضیح دهی و بعد هم ازشون اجازه بگیری که در صورت تمایل بتوانی دیداری داشته باشی.
پرسش
راستش حدود سه ساله که تو مدرسه به معلمام وابسته میشم. همش آویزون اونام. خیلی آدم مهر طلبیم و همین موجب آسیب دیدن من میشه. الان پونزده سالمه و دیگه نمیخام اینطوری باشم. لطفا کمکم کنید.
پاسخ
دوست خوبم
می دانی که خواستن توانستن است. در مشاوره به این اصل معتقد هستیم که وقتی کارمان ساده است که فرد خودش بخواهد تا تغییری را ایجاد کند. این در مورد تو هم صدق می کند. حالا که متوجه شرایط خودت هستی و حالا که می خواهی این اوضاع را تغییر دهی و به شکل دیگری زندگی کنی حتما این امکان پذیر خواهد بود به شرط اینکه این تصمیمت را فراموش نکنی.
برای این کار لازم نیست که داشتن رابطه خوب و صمیمی با معلمانت را به طور کلی ترک کنی. بلکه لازم است برای این قبیل روابط محدودیت و چهارچوب هایی در نظر بگیری. برای مثال فکر کن به معلمی خاص علاقمند شدی و حالا میلی درونی تو را وسوسه می کند که ساعت های تفریح به دیدنش بروی و یا باب گفتگوی با او را بدون اینکه بهانه مشخصی وجود داشته باشد با او باز کنی،
این جا لازم است اراده و تصمیم تو پا در میان بگذارد و جلوی تو را بگیرد. یعنی از حالا به بعد ضمن اینکه به احساست احترام می گذاری و علاقمندی نسبت به فردی مانند معلمانت را می بینی و می پذیری اما به خودت اجازه نمی دهی که رفتاری نشان دهد که نشان دهنده وابستگی و یا کوچک شدن خودت باشد.
نکته دیگر این است که خوب است تلاش کنی تا مهر ورزیدن و یا دریافت محبت از دیگران را در گروه معلمانت محدود نکنی و خصوصا مهر و محبت خانواده ات را بیشتر ببینی و درک کنی و در عین حال خودت هم به آنها (خانواده ات) بیشتر محبت کنی زیرا این کار موجب می شود تا میل و نیاز درونی تو که دریافت محبت است از طریق افرادی که محبتی سالم و بی غرض دارند بیشتر برطرف شود و کمتر به سرزنش خودت و یا شکست های شخصیتی منجر شود.
هر وقت فرصت داشتی درباره مهرطلبی و مهر طلب ها بیشتر مطالعه کن. شاید نسبت دادن این ویژگی به خودت از ریشه غلط باشد و تو فقط درگیر گذر از نوجوانی چنین ویژگی هایی را تجربه کرده ای.
پرسش
سلام، من کلاس هفتم هستم و معلم علوممون یه خانمه. چند وقته هر وقت این معلم میاد تو کلاسمون دخترا میگن از تو خوشش میاد. منم وقتی کنارشم خوشحالم. همه دانش آموزا دوست دارن زودتر زنگ علوم تموم شه ولی من دوست ندارم. واقعا وقتی پیششم خوشحالم. معلممون هم رفتاراش با من خیلی خوبه و راحت میشه فهمید که از من خوشش میاد. به نظرتون این به ضررمه یا نه؟ لطفاااااااا حتما کمکم کنید.
پاسخ
دوست خوبم
دوست داشتن معلمت از طرف تو و یا از جانب ایشان ضرری را متوجهت نمی کند. چیزی که برای این قبیل رابطه ها بد است این است که تو از حد تعادل و منطقی در دوست داشتن ایشان خارج شوی و زیاده از اندازه بخواهی برای این رابطه وقت و انرژی بگذاری. تا هنوز در ابتدای راه هستی حواست را جمع کن تا از آن چه که برای تو می تواند مضر باشد دوری کنی و آن هم زیاده روی کردن در حس دوست داشتن است.
پرسش
سلام خانم سلیقه دار. من ۱۵سالمه یه چیز جالبی که یه چن وقت پیش اومده اینه: من کلا زیاد تو مدرسمون محبوبیت درسی پیش معلما ندارم و کلا بیشتر اوقات اینگونه خطاب میشم: تنبل خان باز فلان کارو نکردی و گاهی منو به بیرون کلاس پرت می کنند البته به صورت کاملا مودبانه. ولی در طرف دیگه قضیه من ساز کار میکنم حدود ۵ سالی میشه و استادمونم یه خانم تحصیل کرده تو موسیقی تو خارج بوده. کلا فضایل اخلاقی ایشون بیشماره علاوه بر موسیقی یه رشته دیگه هم تا دکترا خوندن و به من بیش از حد علاقه داره.
دلیلشو نمیدونم ولی تمام کمبود و تحقیر مدرسه کلا وقتی پیش ایشونم جبران میشه. کلا استعداد خاصی تو نواختن و ساختن آهنگ و حتی نوشتن دارم و ساعتی که میرم پیش ایشون همین جور که داره با ۲ و ۳ نفر کار میکنه وقتی منو میبینه به شوخی میگه عشقمم که اومد. منم یه لبخند میزنم و میشینم.
معمولا با من به عنوان آخرین نفر کار میکنه که یه مقدار دیروقت میشه البته اونم از لطفتش برای اینکه بیشتر باهام کار کنه خیلی سرش شلوغه کلا ولی مثلا اگه با همه ۱ ساعت کار میکنه با من تا ۲ ساعت و نیم تمرین میکنه و خب چون به عنوان آخرین نفر از آموزشگاه میرم بیرون و دیر وقته میخوام آژانس بگیرم نمیزاره و خیلی جالبه منو تا در خونمون میرسونه. من با ایشون بیشتر از خونوادم صمیمی هستم. با این که روزی با چندین نفر کار میکنه هر موضوعی که هفته قبل براش تعریف کردم یادشه و پیگیرش.
۲ ماه پیش خسارتی به بار آوردم که نمیخوام جریانشو بگم و اتفاقی این موضوعو گفتم بهش. زیاد باهاش درددل میکنم و گفتم باز باید سر این جریانات بحث بیخود با خانوادم کنم و بعد یه دقیقه بهم گفت اگه میخوای پولشو بهت میدم و بهم پیشنهاد داد ۳ شنبه ها ۲ تا ۳ ساعت با کارآموزای تازه کار به جای این پول تا یه ماه کار کنم منم قبول کردم ولی واقعیت اینه که باید کل سال کار میکردم تا واقعا به اندازه پولی بشه که بهم داده و خب از توضیح دادن این جریان برای خانوادم راحت شدم به لطف ایشون. یه روزم یه مقدار دیرتر از بقیه روزا رفتم انگار ایشونم کاراشون تموم شده بود و تقریبا در ماشینشو میخواس باز کنه که منو دید.
اولش بهم اصرار کرد میخوای بیا خونه که خندم گرفت گفتم مزاحم نمیشم باشه برای هفته بعد و گفت باشه بیا باهات تو آموزشگاه کار کنم. به شوخی گفت این ۲ ساعتم به کنار. میدونم برای هیچکس این کارو نمیکنه ولی نسبت به من علاقه خاصی داره و تقریبا بیشتر اوقات حامی من بوده حتی بیشتر از پدرومادرم.
اونقدر که ایشون از کارایی که میکنم خبر داره خانوادمم خبر نداره. جدیدا یه حالت دوگانگی توم به وجود اومده. اول اینکه دیگه کلا حال و حوصله خونوادمو ندارم و ثانیا همش مادرمو با ایشون تو افکارم مقایسه میکنم. اینکه مادرم بیشتر اوقات به دلیل کارش خونه نیست. اینکه می بینم اونکه یه غریبس ولی چقدر دوس داره به حرفام گوش بده ولی مادرم اصلا کلا نمیدونه من چن سالمه بی تفاوت به همه چیز چه برسه به حرفام.
تازشم نمیتونم هر چیزی به مادرم بگم چون بعدش پشت سر هم باید عقایدشو که کلا با عقاید من هماهنگ نیس تحمل کنم و خب به جا حل مشکل بدتر برام درگیری ذهنی ایجاد میکنه. فکر کنم امسال ۴ جمله بیشتر با هم صحبت نکردیم اونم خیلی کلی بوده.
متاسفانه تو خونه واقعا هیچ حمایت کننده ای از لحاظ عاطفی ندارم و این کلا آزارم میده. اونقدر که ایشون اعتماد به نفسمو بالا برده تو زندگی خانوادم نبرده. کاش مادرم فقط یه روز واقعا خواسته زیادی نیس مثل ایشون بود. کاش میتونس منو همین طور که بودم و هستم قبول کنه چون خودش پزشک فکر میکنه منم که بچشم باید مثل خودش بشم.
خب عقایدش به نظرم مسخرس من اگه تو کل ترمم کتابمو باز نکنم شب امتحان بخونم کم کمش ۱۸میشم. برای همین واجب نیس که کتابو بگیرم دستم تو ترم بخونم که چی بشه. مادرم گیر میده بیخود میگه بخون. دیگه از دستش خسته شدم. بعد جالبه جز درسم سر چیزای دیگه زیاد بحث نمی کنیم
البته مسائل اخلاقی هم با هم داریم که میگم نمیشه باهاش حرف زد و منم اینجور راحت ترم. الان فقط به نظرتون با این دوگانگی چیکار کنم؟ در ثانی اعتقاد من بر این خانمی که باهاشون ساز کار می کنم بچه ندارن با اینکه متاهلن و ۳۵ساله دارم احساس می کنم به من تو این ۲ و ۳ سال اخیر حس مادرانه پیدا کرده. به نظر شما این عقیده من درسته یا نه؟ و من یه مقدار از این همه لطف ایشون تحت تاثیر قرار گرفتم و نمیدونم این همه رابطم صمیمی با ایشون خوبه یا بد؟
پاسخ
دوست خوبم
ضمن اینکه احساس تو قابل درک است اما نکته بسیار خوبی را در نوشته ات اشاره کردی که در واقع مشکل تو هم به همان مربوط می شود. منظورم مقایسه کردن خانواده ات با افراد دیگر و به صورت مشخص مقایسه مادرت با معلمت است.
همین مقایسه مبنای ناراحتی های توست. همه ما دارای ویژگی های خودمان و نقص و قوت های رفتاری خودمان هستیم و این دلیل نمی شود که اگر در مشخصه ای فردی بهتر از دیگری باشد به طور کل دیگری را کنار بگذاریم و یا او را زیر سوال ببریم.
برای اینکه بتوانی با این دوگانگی خودت کنار بیایی لازم است سهم هر فرد در زندگیت را از دیگری جدا کنی و هیچ وقت هیچ فردی را با دیگری مقایسه نکنی، این همان کاری است که اگر دیگران درباره تو انجام دهند حتما ناراحت خواهی شد.
وقتی بزرگتر شوی و شاید زمانی که خودت تجربه مادری داشته باشی این جمله را بهتر درک خواهی کرد که هیچ فردی نمی تواند به اندازه مادر دلسوز و خیزخواه باشد اما البته این را قبول دارم و اشاره کردم که ممکن است مادر هم در بیان این دلسوزی و نگرانی دچار مشکل باشد و نتواند حقیقت حس خود را بیان کند. اما همین حالا هم تو درباره ارتباط با دیگران دارای سهمی هستی و گاهی رفتار دیگران با تو به تناسب رفتاری است که تو با آنها داری. برای مثال در نوشته ات به روشنی اشاره کردی که از مادر چه انتظاری برای شنیدن حرفهایت داری و گفتی که در چه چیزهایی مانند او فکر نمی کنی.
حالا این سوال مطرح است تا چه اندازه در بیان این برداشت و احساس خودت به مادر تلاش کردی؟ تا چه حدی تو به سهم خودت سعی کردی تا بدون جنجال و در کمال آرامش و از راه های گوناگون مثل نوشتن نامه و … به مادر بگویی به او چگونه و چقدر نیاز داری؟
بسیاری از نوجوانان به دلیل نداشتن همین رابطه راحت و بی دغدغه با والدین خود و عدم بیان آن دچار مشکلاتی هستند که به ظاهر پیچیده است اما با ایجاد همین رابطه همه چیز حل می شود.
علاوه بر این گاهی رفتار تو موجب نگرانی هایی می شود که ناخودآگاه محور صحبت های بزرگترها را به سمت نگرانی و نصیحت و … می برد مانند اینکه خودت صلاح نمیدانی درس بخوانی اما از نظر مادر درس نخواندن تو برابر با خراب شدن آینده ات است. خوب وقتی در این خصوص به آنها با رفتار و یا گفتارت امیدواری هم ندهی روز به روز حس دور شدن از آنها را تجربه میکنی حتی اگر واقعیت نداشته باشد.
در نهایت به نوجوان باهوشی مثل تو پیشنهاد می کنم جملاتی را که نوشتم دوباره و چندباره بخوانی و اگر به دنبال رهایی خودت از این حس سردرگمی هستی دنبال ایجاد سردرگمی دیگری نباشی. اینکه او حس مادرانه دارد یا ندارد و … زمانی خطرناک می شود که تو اجازه دهی فردی با اعضاء خانواده مقایسه شود و یا در نهایت در ذهن تو جایگزین شود.
پرسش
من دختری ۱۳ ساله هستم. انشالله سال دیگه در کلاس هشتم درس میخونم. من از اوایل سال متوجه شدم که به یکی از معلم هام علاقه شدیدی دارم (معلمی که اکثر بچه ها بخاطر پرسش های مکرر از اون بدشون می اومد) اما واقعا اونا نمیدونستن که اون تمام این کارها رو برای ما میکنه. خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه ایشون از بعد از عید گفتن که خودشون رو برای سال دیگه میخوان بازنشسته کنن البته سنی هم ندارن و بچه ها رو هم خیلی دوست دارن و همیشه هم خودشون میگفتن که من رو خیلی دوست دارن و رفتارشون سر کلاس این رو نشون میداد.
خلاصه من از همون موقع که ایشون این حرف رو زدن همیشه نگران هستم که نکنه واقعا خودشون رو برای سال دیگه بازنشسته کنن. حتی من نامه ای ناشناس هم براشون گذاشتم و همه این کارها رو کردم چون واقعا از ته دل ایشون رو دوست دارم و واقعا هر وقت سر کلاس ایشون می نشستم آرامش میگرفتم و وجودشون به من آرامش میداد…
خلاصه ایشون همون سر کلاس این نامه رو خوندن و خیلی هم خوششون اومد. خیییییلی به طوری که بارها این موضوع رو سر کلاس تکرار کردن. حالا نگرانی من اینه که نکنه واقعا سال دیگه ایشون خودشون رو بازنشست کنن و واقعا نگران این موضوع هستم. در ضمن ایشون دبیر علوم بنده هستن. آخه میدونید اگر ایشون خودشون رو بازنشسته نکنن تا سال نهم با ما هستند. روال کار مدرسه ما این هست. حالا میخواستم بهم راهکاری بدین تا هم از آشفتگی من کم بشه هم ابراز علاقه خودم رو به ایشون بکنم… ممنون…. من واقعا نمیدونم چه کار کنم… ممنون
پاسخ
دوست خوبم
در مورد موضوع بازنشستگی کمک چندانی از افراد بر نمی آید. اگر ایشان سال های کاری شان پر شده باشد که ملزم به بازنشستگی هستند و البته این یک تصمیم شخصی هم هست. ممکن است ایشان بخواهند و درصدد باشند که خودشان را زودتر از موعد بازنشسته کنند که در این صورت دلایل موجه و محکمی لازم است تا به این کار موفق شوند. در هر حال بهتر است به جای نگرانی و یا جستجو کردن راه هایی برای جلوگیری از بازنشستگی ایشان سعی کنی حضوری و یا از طریق نامه پس از امتحانات با ایشان گفتگو کنی و نگرانی ات را با خودشان در میان بگذاری.
البته نه با این جملات که «اگر بروید ما سال بعد معلمی مثل شما نداریم» چون حالت خودخواهانه دارد، بلکه با این توضیح که چقدر مشتاق بودن در کلاسشان هستی و می تواند حضور او در مدرسه، درس های بیشتری از کتاب علوم برای همه دانش آموزان به همراه داشته باشد.
اگر در این گفتگو متوجه شدی که تصمیم ایشان قطعی است و امکان بودن در مدرسه نیست (برخی معلمان می توانند در صورت تمایل خود بعد از بازنشستگی نیز به کار خود ادامه دهند) در این صورت برای گفتگوهای بعدی از ایشان اجازه بگیر تا بتوانی در مورد اینکه چطور از کلاس معلم سال بعد خود از او کمک بگیری و هم چنان از سایه محبتش استفاده کنی.
پرسش
من عاشق یکی از معلمام هستم که این حس کاملا یه طرفه است. اون دوستم نداره و زندگیم به هم ریخته، بهم بی محلی میکنه اما من نمیدونم چرا بازم دوستش دارم و نمیتونم فراموشش کنم. من خیلی عذاب میکشم، دلم میخواد حسم بهش از بین بره و یجوری بشه که دیگه نه دوستش داشته باشم و نه ازش بدم بیاد یا حتی جوری بشه که دیگه قیافه و اسمشم یادم نیاد… درد من از اینجا شروع شد که یه مدت خیلی طولانی بود که بعد تموم شدن مدرسه ها ندیدمش و همش با خودم میگفتم که دیگه اگه ببینمش هیچ حسی بهش نخواهم داشت و از این بابت زجر نخواهم کشید و حتی فکر میکردم که دیگه بدون اون میتونم زندگیم کنم…
اما از بخت بدم یه روز تو خیابون تو ماشین نشسته بودم ترافیک سنگین بود که یهو صداش به گوشم خورد. بعد دیدم که تو ماشین بغلی اون داره رانندگی میکنه و با کسایی که تو ماشین بودن صحبت میکرد و یه لحظه که صورتشو برگردوند سمت آینه رو نگا کنه دیدمش. خدا میدونه چه قدر بهم ریختم اون لحظه، اون منو ندید و بلافاصله بعدش خط جلوش باز شد و حرکت کرد و رفت… من حس میکردم دیگه بدون اون میتونم زندگی کنم اما اشتباه فکر میکردم. من انگار تمام وجودم تو اون خیابون و تو اون لحظه موند…
پاسخ
دوست خوبم
علت بی محلی ایشان برای اینکه بتوانی موضوع را تحلیل کنی و تصمیم جدید بگیری اهمیت دارد. اگر ایشان صرفا علاقه به داشتن ارتباط با دانش آموزانش نداشته باشد در این صورت خیلی موضوع متفاوت از زمانی است که ایشان برای مثال تنها با تو ارتباط خوبی ندارد و یا نادیده می گیرد.
در هر حال فعلا می دانی که داشتن این ارتباط یک طرفه است و تو می خواهی این رابطه یک طرفه را هم کنترل کنی. به این موضوع فکر کن که رابطه را چه کسی آغاز کرده و یا در حال حاضر دنبال می کند؟ این خودت هستی که در این جاده یک طرفه حرکت می کنی و ممکن است درست مانند روزی که در ماشین ایشان را دیدی، در مجموع او حتی متوجه این رابطه هم نباشد. همین اندازه از ترسیم موقعیت کافی است تا برای خودت تصمیم بگیری و آن را اجرا کنی. اما برای اجرای این کار لازمه ابتدا طرز تفکر خودت را هم اصلاح کنی.
اینکه می گویی می خواهی طوری باشی که حتی او را به یاد هم نیاوری یعنی می خواهی احساست را سرکوب کنی و این می تواند برایت صدماتی را هم به همراه داشته باشد. به جای این کار باید به خودت بقبولانی که تو ایشان را مدتی دوست داشتی و ممکن است همچنان هم به او علاقمند باشی اما حالا تصمیم داری که کمتر به او فکر کنی. این تصمیم بیشتر عاقلانه و منطقی تر از زمانی است که می خواهی آن را کلا پاک کنی.
یقین داشته باش در طول زمان و در اثر درگیر شدن تو با موقعیتهای مختلف زندگی و در سال های آینده با افراد دیگر، ناخودآگاه بسیاری از اتفاقات گذشته برایت کم رنگ تر می شود اما این مهم است که اکنون به جای خط کشیدن روی آن ها، ابتدا آن ها را بپذیری و خودت و احساست را بیشتر درک کنی اما به خودت فرصت بدهی تا به مرور از آن دور شود.
پرسش
من دختر 14ساله ایم که یکی از دبیرانم رو که خانم هستن خیلی دوست دارم. ناراحت نمیشم اگه بقیه دوستش داشته باشن یا منو دوست نداشته باشه. مشکل من اینجاست که توی خونه خیلی به ایشون فکر میکنم حتی موقع نماز، شاید شده قبل خواب انقدر فکر کردم که شب خوابشون رو هم دیدم. انگار فکر کردن به ایشون بهم آرامش خاصی رو میده.
بعضی وقت ها سرکلاس انقدر خیره نگاهشون می کنم که به سمت من برمی گردند و به حالت این که کاری داشتی سرشون رو تکون میدن. نمی دونم احساسم درسته یا نه؟ نمی خوام این احساس از بین بره ولی میخوام از فکر کردن بهشون خلاص شم. الان تابستون میشه و من 3 ماه نمیتونم ببینمشون. خیلی نگرانم که حالم بدتر از این بشه لطفا کمک کنید ممنون.
پاسخ
قبل از هر چیز لازم است بگویم اینکه اگر دیگران ایشان را دوست داشته باشند ناراحت نمیشوی نشان دهنده این است که منطق بیشتری بر این رابطه در وجود تو حاکم است و توانایی بالایی برای کنترل احساساتت داری. زیرا برخی نمی توانند نگاه علاقه انحصاری خود را از فردی که دوستش دارند بردارند و این موضوع اولین مانع برای رشد توانایی کنترل احساس برای آنها است.
با این حساب بهترین کار این است که روی همین اراده و نوع نگاه منطقی خودت بیشتر حساب باز کنی. اولا به خودت حق بده که گاهی فکر کردن در مورد ایشان که به تو آرامش می دهد بد هم نیست و این یک اتفاق طبیعی است اما حالا اگر از توان کنترل تو خارج شود غیرطبیعی است. یعنی باید این فکر کردن ها طوری باشد که هر زمان اراده کردی بتوانی از آن رها شوی و به کار دیگری بپردازی. این حتما شدنی و ممکن است فقط باید باور کنی که تو از عهده انجام آن بر می آیی و می توانی ذهنت را کنترل کنی.
قدم بعدی هم این است که برای تابستان و اوقاتی که از ایشان دور هستی و صرف فکر کردن به آن می توان برایت رنج آور و یا آسیب رسان باشد بهتر است برنامه مشخصی داشته باشی و کارهایی را که برایت جالب است و یا منتظر بودی تا با پایان یافتن سال تحصیلی آن ها را دنبال کنی را در برنامه ات بگذاری و انجام دهی. فراموش نکن که وقت خالی و بدون برنامه بودن می تواند در پراکنده شدن فکر تاثیر نامطلوبی بگذارد.
پرسش
من چند وقته از یکی از معلم هام خوشم میاد….و هرچی میگذره بیشتر بهش علاقه مند میشم…ایشون معلم عالی ای هست و تقریبا همه قبولش دارن اما من واقعا عاشقشم!
یعنی واقعا دیوونه شدم همش میخوام ببینمش همش دنبال بهونه ای هستم که باهاش صحبت کنم و با هر توجه و اشاره کوچیکش ذوق میکنم….
با اینکه خانوم هستن اما من دوست دارم بخودم برسم تا از نظرش بهترین باشم با اینکه میدونم دوست داشتن به این چیزا ربطی نداره….
و عاشق این حسم هستم چون واقعا حس قشنگیه که بخاطر یه نفر عاشق مدرسه ای بشی که همیشه ازش متنفر بودی و همش بخوای روزی برسه که اون بیادو ببینیش…..خیلی خیلی حس قشنگیه ولی اگه دوطرفه باشه عالی میشه….
اینم بگم که بخاطر اون درسم عالی شده یعنی تاثیر عالی ای رو من داشته!
بخاطر عشق به این معلم دوست داشتنی خیلی پیشرفت کردم….اون هم چون درس من خوبه رفتارش باهام خوبه اما حسش رو نمیدونم…..
دیدم که این خانومی که سوال پرسیدن نوشتن معلمشون بغلشون کرده و گفته دوسشون داره!!
میخواستم بدونم چطوری؟ مگه معلم هم امکان داره یه دانش اموزو بیشتر از یک دانش اموز دوست داشته باشه؟اخه چطور یه معلم با اون همه تجربه میتونه به یه بچه حسی داشته باشه؟
اگه میشه توضیح بدیدو اینم بگید که چیکار کنم که اون هم منو دوست داشته باشه چون من از یک معلم خیلی بیشتر دوسش دارم و دیوونشم اگه میشه بگید چیکار کنم اونم حسی بهم داشته باشه؟
لطفا کمکم کنید!
پاسخ
دوست خوبم
در مورد این سوال که چطور ممکنه معلمی دانش آموزی را دوست باشه باید گفت این اتفاق که معلم ها هم علایق و افراد دوست داشتنی خودشان را داشته باشند طبیعیه و البته با تو موافقم که نباید علاقمندی فردی معلم باعث بشه دیگر دانش آموزان ازش مطلع بشوند چون قطعا در روحیه و عملکرد آنها تاثیر منفی دارد.
به همین دلیل معلم های حرفه ای می آموزند که چطور هیجان و احساس علاقمندی خودشان را در کلاس و به صورت علنی نشان ندهند و طوری رفتار کنند که همه دانش آموزان را یکسان می بینند و تفاوتی قائل نشوند.
با این حساب کار معلم شما هم درست و حرفه ای است اگر با همه رفتار مشابهی دارد و تفاوت نمی گذارد.چفدر خوب است که تو هم انتظار دیگری از او نداشته باشی و تلاش نکنی تا به شکل متفاوتی رفتار کند.در عوض میتوانی برایش نامه ای بنویسی و از او به خاطر اینکه معلم خوبی است و تاثیرات بسیار خوبی بر زندگی تو داشته تشکر کنی. اینطوری او هم ممکن است حرفی یا پیامی برای تو داشته باشد و از احساس او مطلع شوی.
پرسش
سلام. من یه دو سالیه از یه معلمم خیلی خوشم میاد جوری بگم که عاشقشم اون معلمم معلم کار و فناوری هستش و فقط روزای دوشنبه میاد سر کلاسمون و هر موقع که میاد یه حرکاتی انجام میده که کاملا مشخصه عشقمون یه طرفه نیست و حتی بعضی مواقع هم پیش بچه ها سوتی میده و من چون میدونم اون معلمه و نباید بین شاگرداش تبعیضی قائل بشه هیچ عکس العملی نشون نمیدم که اونم یه حرکاتی انجام بده چون پیش اومده و بچه ها خیلی ازش متنفر شدن ولی من واقعا عاشق این خانم هستم.
جوری بگم که دوبار رفتم خونشون ولی من به فکر اینم که من یک سال دیگه از مدرسه میرم و چگونه دوری شو تحمل کنم؟ مطمئنم من نابود میشم تو رو خدا به من یه راهکار بدین چیکار کنم تو رو خدا من عاشق این معلمم و مطمئنم اونم خیلی منو دوست داره.
پاسخ
دوست خوبم
اینکه معلمت را آن قدر دوست داری که می توانی در عین حال رفتارت را در کلاس کنترل کنی و مزاحمتی برای کار و حرفه و جایگاه ایشان پیش نیاوری باید تو را تحسین کرد. در کنار این دانایی باید به خودت یادآور شوی که بهتر است با رعایت اعتدال و میانه روی و تکیه بر منطق تلاش کنی تا از علاقمندی امروز بهره و لذت ببری و در کنار معلمت احساس خوب و نتیجه خوبی را تجربه کنی.
اگر اعتدال و میانه روی را پیشه خودت کنی در این صورت هیچ جای نگرانی برای سال بعد و سال های بعد نخواهی داشت چون هم خودت بزرگتر می شوی و راه های کنترل هیجان را یاد می گیری و هم اینکه معلمت به تو اعتماد بیشتری می کند و امکان ارتباط متعادل و منطقی در آینده هم وجود خواهد داشت.
پرسش
من پنج ساله به معلم دینی مون علاقه دارم که با امسال میشه 6 سال و 2 ساله که دیگه معلمم نیستن ولی همچنان رابطه دوستانه و خوبی داریم و دوستی با ایشون از هر جهت مفید بوده چه تحصیلی و چه معنوی. تنها مشکلم اینه که خیلی دلم تنگ میشه و خیلی دلم میخواد ببینمشون (البته میبینم ولی در حد 5 یا ده دقیقه اونم دیر به دیر) دلم میخواد حداقل یک ساعت ببینمش و به دلیل مشغله های ایشون امکانش نیست و همچنین امسال کنکور دارم و گاهی وقتا این دلتنگی خیلی اذیتم میکنه و نمیدونم چکار کنم…
میتونم برم مدرسه قبلی ببینمشون ولی چون معلمای دیگه هم هستن دوست ندارم برم و سعی میکنم ماهی یه بار برم… در مورد عشقای دوران نوجوانی و زودگذر هم زیاد مطالعه کردم ولی یه علاقه 6 ساله فکر نمیکنم زودگذر باشه.همچنین قبل از علاقه به ایشون از نظرم کسایی که به معلماشون علاقه داشتن خیلی مسخره بود که خودم دچار شدم و این علاقه در گذر زمان زیاد شد.
پاسخ
دوست خوبم
بسیاری از علاقمندی ها حتی در دوره نوجوانی میتواند حساب شده و ماندگار باشد و دلیلی ندارد تصور کنیم همه این علایق زودگذر و موقتی هستند.
در مورد احساس و رابطه تو هم اگر از این به بعد هم درست پیش برود میتوانی امیدوار باشی که ۶ سال دوست داشتن کسی برایت ارزشمند و باقی خواهد بود.
از طرفی چون سال بسیار مهمی داری که قطعا تلاشت موجب نتیجه بهتر میشود و نتیجه بهتر معلمت را هم خیلی خوشحال میکند. با این انگیزه برای درسهایت وقت بگذار و به همان دیدار ماهی یک بار بسنده کن و مدام به خودت بگو اگر بیشتر تلاش کنم او را بیشتر خوشحال خواهم کرد.
هم چنین میتوانی همین احساست را که دوست داری ایشان را در زمان بیشتر و شاید خارج مدرسه ببینی با خودشان در میان بگذاری. شاید راه حلی که ارایه میدهد یا دلایلی که می آورد تو را بیشتر خوشحال یا قانع کند.
پرسش
من ۱۸ سالمه. تا الان ۳ سالی میشه که به شدت به دبیرم که همجنس خودم هست علاقه بسیار شدیدی دارم.
این خانوم ۴۰ سالشه؛ کاملا متوجه علاقم هست و من در جریانشون گذاشتم. خدا میدونه من تو این سه سال چی کشیدم، ۲۴ ساعته فکر من درگیره این خانوم و کاراشه، کار شب و روزم گریه اس، در روز ساعت ها به عکسش خیره میشم، بارها و بارها به صدایی که ازش دارم گوش میدم، تقریبا هر روز پیام میدم و حرف های عاشقونه،
قربون صدقه، کادو و… شبا تا ساعت های ۲،۳ بیدارم از فکرش، میتونم به جرأت بگم که من هر شب خوابه ایشون رو میبینم حتی اگر در روز یک ساعت بخوابم تو همون تایم کمم تو خوابمه، تموم حس و حال و جوونیم رو از دست دادم، من عاشق درس خوندن بودم اما از وقتی که این احساس در من شکل گرفته میتونم قسم بخورم توانایی خوندن حتی یک خط از کتابام رو ندارم…
خونوادم، فامیلای دور و نزدیک و مدرسه ام از این حس من با خبر هستن… هر وقت از این خانوم بی توجهی و بی تفاوتی میبینم تا جایی عصبی و ناراحت میشم که رو دستای خودم رو با تیغ میزنم، با مشت میزنم تو سروصورت خودم، تمومِ انرژیم رو از دست میدم…
من این خانوم رو حتی از خونوادمم بیش تر دوست دارم اما چیزی که باعث ایجاد این حالتها در من میشه اینه که ایشون خیلی به من توجه ندارند با اینکه از تموم حالتهایی که بهتون گفتم با خبرند! بهش میگم که چرا نسبت به من بی تفاوتی؟ انکار میکنن و اصرار دارن که من خیلی براش مهمم و خیلی دوسم داره… بهش پیام میدم میگم حالم بده، میگه والا نمیدونم چی بگم و میره. ناراحتم که حتی حال داغونه یه آدم براش مهم نیست، حداقل رفتارش همین رو میگه…
تا پیام ندم پیام نمیده، تا زنگ نزنم زنگ نمیزنه، تا سراغش نرم کاری با من نداره. همه اینارو بهش میگم میگه که وقت نداره و سرش خیلی شلوغه اما من خیلی براش مهم…!
چیزی که بیش تر از همه عذابم میده اینکه ایشون معتقدند این حس من عشق و علاقه نیست بلکه احساسات زودگذر دوران نوجوانیه.
در صورتی که من دارم از دست میرم… همش میگه درس بخون، من فقط از این طریق میفهمم دوستم داری، اما من فکر میکنم که ایشون براش مهم نیست دوستش دارم یا نه فقط میخواد منو حول بده سمت درس خوندن که کمتر به خودش فکر کنم و فراموشش کنم… هر چقدر از درگیری های ذهنیم و ابهام این رابطه بگم کم گفتم… وقتی معلم و شاگردای دیگه رو میبینم که چقدر با هم خوبن و اون معلم چقدر وقت میزاره واسه شاگردش کلی بهم میریزم که چرا رابطه ما نباید اون طوری باشه. حتی به خودم هم شک میکنم که شاید من همه تلاشم رو واسه بدست اوردنش نکردم!!!
اصلا سردرگمم. با این همه حتی دلم راضی به فراموش کردنش نمیشه..!همش دنبال یه راهم که چطوری میتونم این رابطه رو درست کنم…چه جوری میتونم این علاقه رو به ایشون ثابت کنم…من به کمکتون نیاز دارم…
پاسخ
احساست قابل درک است اما چقدر دیر به فکر دریافت کمک افتادی. حالا لطفا با دقت این متن را دنبال کن چون برای انجام برخی کارها دیگر فرصت چندانی نداری.
مهم ترین نکته رفتارهای توست. اینکه همه انتخابهایت بدترین شکل است مثلا درس نمیخوانی به خودت آسیب بدنی میزنی و رفتارهای یک مجنون را داری و اصرار داری همه اینها از شدت دوست داشتن است. همین رفتارها موجب میشود منطق معلمت به او فرمان دهد بیشتر احتیاط کند و اگر واقعا به تو علاقمند است فاصله ایمن را با تو رعایت کند.
با اینکه او شروع کننده رابطه نیست و بدون اینکه پیامی بدهد مدام مورد سرزنش تو است که به بی محلی متهم میشود. ببین اگر او شروع کننده باشد و خطایی رخ دهد تو چکار خواهی کرد؟ اینها همه ترسهایی است که عقل سلیم میگوید و دعوت به دوری میکند.
با این همه اطمینان داشته باش به تو علاقمند است چون با وجود همه این اتفاقات و اتهامات باز هم جواب تو را میدهد. حتما بارها در مدرسه پیش آمده که معلمان دیگر از وضعیت درسی تو گفته اند و معلمت هم احساس شرمندگی و غمگینی داشته و نتوانسته برای او کاری کند.
اگر میخواهی این رابطه ادامه پیدا کند و اگر میخواهی در زمان اندک باقیمانده از دوره دانش آموزیت ثابت کنی رفتارت متاثر از صرفا نوجوانی نیست و علاقه خالص است سعی کن احساست را به کنترل خودت در آوری نه اینکه تو تحت کنترل احساست باشی.
در شرایط تو عقل کاملا کنار گذاشته شده و تو در اسارت احساست در آمده ای برای همین رفتارهایت برای اطرافیان آنقدر که باید شیرین و اطمینان بخش نیست.وقتی معلمت خودش هدیه ای که از تو میخواهد را طلب میکند و تو آن را پس میزنی و به جای آن ترجیح میدهی به مدل خودت هدیه دادنت را فریاد بزنی این کار پیام خوبی ساطع نمیکند بلکه نشان میدهد تو خودت را بیشتر از او قبول داری.
برای احترام به حرفهای او سعی کن به خودت کمک کنی. برای این منظور سعی کن هر دقیقه به ایشان پیام ندهی، همین امروز برای مطالعه درسهایت برنامه ریزی کن و به جای قربان صدقه رفتن برنامه ات را به اطلاع معلمت برسان و ضمن اینکه ایشان را خوشحال میکنی نظرشان را در مورد برنامه ات جویا شو. پیشرفت در برنامه ات را به ایشان بگو تا گفتن بهشون برایت ترغیب کننده برای انجام باشد. این کار را که موجب دریافت نمرات بیشتر پس از تعطیلات خواهد شد یک هدیه برای معلمت تلقی کن.
خلاصه با انتخاب رفتارهای درست تمام تلاشت را کن تا اراده و منطق خودت را به خودت و ایشان ثابت کنی. آنوقت خواهی دید چه رابطه متعادل و خوبی تجربه میکنی.
پرسش
از کجا بدونم که دبیرم منو دوست داره. میگه دوست دارم اما من باور نمیکنم اون بچه های دیگه رو از من بیشتر دوست داره وقتی میبینم که رابطش با اونا نسبت به من خیلی خوبه خیلی ناراحت میشم خیلی که حتی اصلا دوست ندارم برم مدرسه. میگه به عنوان یک دانش آموز خوب دوست دارم. خیلی به دلم بد کرده نمیتونم ببخشمش.
پاسخ
این سوال مهمیه که از خودت بپرسی آیا واقعا معلمت را دوست داری؟ اگر او را واقعا دوست داشته باشی در این صورت باید بدانی که دوست داشتن واقعی فارغ از اینکه او چقدر تو را دوست دارد یا رابطه اش با دیگران چگونه است جریان دارد و به همین دلیل تلاش برای فهمیدن میزان علاقه او به تو و مقایسه علاقمندی او به دیگران با معنای واقعی دوست داشتن جور در نمی آید. ضمن اینکه گاهی ممکن است تو تصور کنی رفتار یا گفتار او با دیگران شبیه آنچه در مورد تو انجام میدهد نیست. این احساس میتواند تنها یک تصور اشتباه باشد و واقعیت نداشته باشد.
با این همه خوب است اگر با او ارتباط راحتی داری انتطاراتت را در میان بگذاری و یا برداشتهای خودت را از رفتار او با دیگران مطرح کنی و پاسخشان را بشنوی. ممکن است این گفتگو به تو کمک کند تا احساس منفی که در وجودت ایجاد شده را از بین ببری.
پرسش
سلام با عرض خسته نباشید خدمت خانم دکتر لیلا سلیقه دار. من دختری ۱۴ ساله هستم که نمیدونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه عاشق دبیر هنرم شدم که خانم هستن. خیلی دوسش دارم. از هر کی هم کمک گرفتم میگه باید از تو فکرش در بیای و احساساتی نباشی. خوب مگه میشه من کلی باهاش خاطره دارم و همین باعث شده که همیشه تو فکرش باشم ولی از یه بابت خوشحالم چون این دبیر نازنینم خیلی خیلی خیلی خوب منو درک میکنه و همیشه سعی میکنه بهم نزدیک بشه و وقت زیادی رو باهام بگذرونه.
خیلی خیلی دوسش دارم تا پای جونم و خیلی بهش وابسته هستم مثل پسرایی که به یه دختر علاقه مند میشن. خلاصه میخوام از نظر و راهنمایی های شما هم کمک بگیرم. میخوام بدونم آیا این رابطه خوبه یا نه؟؟ چطوری میتونم این رابطه رو حفظ کنم و علاقه اون بهم زیاد بشه و وقتی که میبینیمش نمیدونم چه شکلی برخورد کنم و دست و پامو گم میکنم و فشارم میوفته. در اون موقع چه شکلی باهاشون رفتار کنم؟ ممنون میشم اگه راهنماییم کنید. خیلی در حقم لطف میکنید. ممنون
پاسخ
برای پاسخ دادن به سوالات تو به ترتیب جلو می رویم.
اول اینکه پرسیدی آیا چنین روابطی خوب هست یا نه؟ پاسخ آن دقیقا به نوع رابطه بستگی دارد. هر جا که از مرز و حد منطقی و تعادل خارج بشویم رابطه ما با هر کسی، آسیب زننده و نادرست است ولی هر جا بتوانیم رابطه را کنترل کنیم یعنی در عین حالی که فرد مقابل را خیلی دوست داریم اما تلاش کنیم این دوست داشتن مانع انجام کارهای زندگی و رسیدن به هدف و موفقیت نشود.
خوب معنی این جملات این است که خودت باید به خوب یا بد بودن رابطه نظر بدهی. آیا این رابطه مانع تلاش و زندگی تو نمی شود؟ آیا می توانی در عین حالی که عاشق او هستی (به اذعان خودت) به درس و زندگی معمولت هم برسی؟ در صورتی که پاسخ تو مثبت است و تو افتی در درس هایت نداشتی و خانواده تو از این که با آن ها هم وقت می گذرانی و به فکر آن ها هم هستی از تو راضی هستند پس این رابطه بد نیست.
نکته مهم دیگر در مورد معلمت است که شناخت او می تواند برای ما روشنگر درستی یا نادرستی رابطه شما باشد. من هم یک معلم هستم و با این همه اعتقاد دارم صرف این که فردی نام معلم دارد نمی تواند از همه لحاظ قابل قبول باشد. به همین دلیل خیلی مهم است که در مورد معلمی که تو او رادوست داری بیشتر بدانیم تا بگوییم که این رابطه به ضرر تو نیست.
امیدوارم او فردی مسئول و متعهد باشد تا جایی که در برابر علاقه تو و در برابر محبتی که به او داری و برای این محبت وقت و انرژی می گذاری متوجه مسئولیت تربیت و تعلیم که به خاطر معلم بودن بر دوشش هست باشد و خدشه ای از این بابت ایجاد نکند. اما در هر حال برای تو همین مهم است که بدانی هیچ فردی در دنیا کامل نیست و به همین سبب هم هیچ فردی صد در صد قابل اعتماد نیست چون همه ما امکان خطا داریم.
در مورد این که سوال کردی چطور باید رفتار کنی تا علاقه او به تو زیاد بشه و به طور کل چطور دست و پایت را گم نکنی، بهترین توصیه این است که خودت باشی. تنها کسانی که بدون تلاش برای راضی یا عاشق نگهداشتن طرف مقابل رفتار می کنند می توانند اطمینان داشته باشند که دیگری را فریب نداده اند و همیشه خودشان بوده اند. این کار اعتماد به نفس تو را هم افزایش می دهد و نشان می دهد که بدون این که بخواهی اغراق کنی دوست داشتنی هستی و ویژگی هایی داری که می تواند برای اطرافیان دلنشین و به طور منطقی تاثیرگذار باشد.
بنابراین در هر بار دیدار با ایشان فقط خودت را با اسم کوچک در ذهنت صدا کن، نفس عمیقی بکش و به خودت بگو این من هستم، خودم و نمی خواهم فرد دیگری باشم. من خوبی های خاص خودم را دارم و حتما او از همین ویژگی های من خوشش می آید.
پرسش
باسلام. من همان دانش آموزی هستم که عاشق معلمم بودم. من رفتم پیش دبیرم. بهشون گفتم تابستون چیکار کنم؟ ایشون گفتند: چشم به هم بذاری میگذره. اول که ماه رمضان، بعد هم تموم میشه. اما متاسفانه وقتی هم که درخواست دادن شماره تلفن همراه کردم ایشون گفتند من ترجیح می دهم به شاگردان تا دیپلم شماره ندهم. هر وقت که دیپلم گرفتی من ده تا شماره میدم. واقعا دیگه نمیدونم چی بگم؟ حالم اصلا خوب نیست. لطفا کمکم کنید. ممنون.
پاسخ
دوست خوبم
بهت تبریک می گویم که توانستی بالاخره احساس و انتظارت را به روشنی با معلمت در میان بگذاری. این شجاعت و تلاش زیادی می خواهد که بتوانی احساس و انتظارت را بیان کنی. حالا دیگر لازم است با همان شجاعت از آنچه که حق دیگری است هم دفاع کنی. این حق خانم معلم است که برای ارائه اطلاعات مربوط به خود از جمله تلفن همراه برای خودش محدودیت ها و یا شرایطی را تعیین کند و از سوی دیگر در چنین شرایطی اصرار بر شکستن این قواعد و محدودیت ها به طرف مقابل، احساس خوشایندی را ایجاد نمی کند. به همین دلیل حالا دیگر نوبت توست که بتوانی با شناخت و آگاهی از شرایط خود راه هایی را که موجب می شود تا تابستانی شاد و آرام داشته باشی شناسایی کنی.
برای این کار لیستی از کارهایی که برایت مفید و در عین حال تاثیرگذار هستند آماده کن. شاید یکی از پیشنهادها این باشد که در کنار بسیاری دیگر از فعالیت های مفید، بتوانی در یک دفترچه خاطرات، خاطرات مشترک خودت و خانم معلم را بنویسی و اگر تصویری داری هم آن ها را ضمیمه کنی. برای این دفتر، اشعار مناسب پیدا کنی و بنویسی، نقاشی بکشی و با تصاویری زیبا آن را تزیین کنی و البته به احساست نیز اشاره کنی و گاهی موضوعی را به نقد بگذاری و نظرت را در رابطه با همان موضوع بنویسی. برای مثال، آیا این که برخی برای دادن حتی شماره تلفنشان محدودیت و شرایط قائل می شوند خوب است یا بد؟ چرا؟
خلاصه تصمیم گرفتن برای این قبیل کارها به تو کمک می کند تا بتوانی روزهایی را که به نظرت سخت و طاقت فرسا هستند با خوشی و آرامش بیش تری سپری کنی.امیدوارم بتوانی تصمیم خوبی بگیری و موفق باشی.بد نیست اگر به تجربه خوبی رسیدی ما را هم در جریان بگذاری.
پرسش
سلام. من نوجوونی بودم و هستم که خیلی مغروره و حالا حدود هفت ماه هست که عاشق مشاورمون شدم. اوایل خیلی جدی نبود اما بگم که توی اون زمان هر وقت باهاشون ارتباط برقرار می کردم صورتم سرخ می شد و گاهی به گریه می افتادم اما الان با راهنمایی های خودشون تونستم کمی از افراطی بودنم کم کنم اما بدبختی من سر یه موضوع دیگه هست. اینکه نمی تونم بهشون برسم و دارم می میرم. یه لحظه دوریشون بد عذابم می ده. پنج شنبه و جمعه ها آروم و قرار ندارم. حالا بدتر اینکه بچه ها هم سر به سرم میدارن همش میگن: مشاور … مشاور … خوب چیکار کنم؟
خودشون هم عاشق هستن. الان هم نمیدونم چطور به ادامه ی ارتباط بین خودم و مشاورمون ادامه بدم. کاشکی می مردم. تازه بدتر از اون اینکه برای سال تحصیلی دیگه معلوم نیست با ما باشن یا برن یه پایه ی دیگه؟ تو رو خدا کمکم کنید.
پاسخ
چنین ارتباطات عاطفی در دوره سنی تو چندان دور از انتظار نیست اما چیزی که می تواند موجب نگرانی شود این است که تو نتوانی در شرایط حاضر احساس خودت را کنترل کنی و ناخودآگاه مسیر این رابطه را به جایی برسانی که در نهایت آسیب زیادی ببینی. روشن است که هر رابطه از این دست به هر حال دوری و جدایی خواهد داشت. ممکن است ایشان سال دیگر در مدرسه شما نباشند یا دو سال دیگر تو از آن مدرسه بروی پس این اتفاق می افتد و تو باید در حال حاضر تلاش کنی تا بتوانی در کنار ایشان هستی راهی برای کنترل خودت و احساست پیدا کنی.
یکی از بزرگترین خوش شانسی های تو این است که ایشان خودش یک مشاور است و بنابراین انتظار می رود که بتواند به صورت عملی راه کنترل احساس را به تو یاد بدهد ولی برای این منظور لازم است ایشان را از این شدت احساس و ناکامی ناشی از عدم کنترل آن آگاه کنی و به عنوان یک مراجع بخواهی تا به تو کمک کند. برای مثال یک راه مقابله ای و جایگزین خوب که می تواند در آینده هم با جدایی شما به کم شدن آسیب احتمالی به تو کمک کند این است که از حالا راهی برای ارتباط کتبی با یکدیگر داشته باشید. این راه یا ارسال نوشته ها مثلا هفته ای یک بار از طریق پیامک یا در محیط مجازی است و یا این که نوشته ها از طریق دیگر به دست شما برسد.
از دیگر راه های کنترل احساست بهره گرفتن از واکنش دوستانت است. آن ها نباید تو را مسخره کنند و یا احساس تو را به شوخی بگیرند اما این حالت آن ها می تواند به تو راهی دیگر را نشان دهد و آن این که کمتر از خانم مشاور حرف بزن. هنگامی که با دوستانت هستی به حرف های مشترک دیگر بپرداز. این رفتار هم موجب کنترل واکنش آن ها و هم باعث کنترل احساس تو می شود.
پرسش
سلام خسته نباشید. من یه دختر 16 سالم. اول دبیرستان عاشق معلمم شدم. خیلی خیلی وابستشم یعنی در طول روز همش به فکر اونم. همه کارام شده معلمم. نمازم، درسم، تفریحم… بعضی وقتا بدون هیچ دلیلی گریه میکنم. ایشون خانومن. 4 ساله باهاشم یعنی از اول راهنمایی تا سوم راهنمایی. ایشونم مشاور بودن. کمکم کنید. دارم هر لحظه داغون تر از قبل میشم. قسم میخورم هر شب با گریه میخوابم. بیماری هم که چه عرض کنم… میگرن و تنگی نفس، مشکلات قلبی… همش میخوام تنها باشم. نمیخوام پیش خانواده باشم. میخوام بشینم تو اتاقم و فقط گریه کنم. سابقه مصرف داروهای نورتریلتیلین و ام دی کلرپسید و دیازپامو هم دارم. چیکار کنم؟
پاسخ
اینکه تو عاشق معلمی باشی و دوست داشته باشی به او فکر کنی و وقتت را با فکر به او بگذرانی چندان عجیب نیست و قابل درک است. اما اینکه بخواهی مدام در حال گریه کردن باشی در حالی که از این گریه نه تو سودی می بری و نه معلمت، این عجیب و غیرفابل قبول است. رمز موفقیت برای علاقمندی به هر فرد و در هر شرایط داشتن تعادل است. تو باید بتوانی احساسات خودت را کنترل کنی، بتوانی به گونه ای رفتار کنی تا داشتن علاقه به بزرگتر شدن تو کمک کند و موجب آرامش و سعادت تو شود. نه اینکه بیشتر از نوجوانی دیگر تخریب شوی و زندگیت آسیب ببیند.
برای این منظور تا میتوانی برخلاف میلت به انجام کارهایی مانند ورزش، کارهای هنری و … مشغول شو و زمانت را پر کن. برای خودت کلکسیون درست کن از هر چیزی، ممکن است اشعار جالب باشد و یا …و هر زمان که احساس دلتنگی و یا میل به گریه کردن در تو ایجاد میشود به خودت بگو:” میدانم دلتنگ هستی، حالا برایت یک برنامه خوب دارم” و سپس خواندن یک زمان و یا تماشای یک فیلم را انتخاب کن و به آن مشغول شو.
در این برنامه ها وقت گذروندن با خانواده را فراموش نکن و به خواسته های گذرایی که موجب میشوند با خانواده ات کمتر صحبت کنی پاسخ نه بده و مقابلشون بایست.
اگر با همه کارهایی که گفتم باز هم شرایطت تغییری نکرد (که من یقین دارم تو میتوانی و حتما تغییر خواهد کرد) یادت باشد با توجه به سابقه مصرف دارویی که داشتی خوب است از یک مشاور و یا روانشناس بالینی کمک و راهنمایی حضوری بگیری.
پرسش:
سلام اول از همه می خوام از شما تشکر کنم به خاطر اینکه تا اینجا کمکم کردینو تنهام نذاشتین. راستش من توی تمام زندگیم سعی کردم آدمی باشم که همه رو درک می کنه و آدمی که محبت کردنو بلده و به کسی که دوسش داره احساساتشو بیان می کنه. از نظر بقیه و از نظر خودم من یه آدم کاملا احساسی و حساس هستم و همچنین از نظر خودم من کسی هستم که همیشه مراعات بقیه رو می کنه و به همه احترام میذاره و ممکن نیست که محبت کسی رو فراموش کنه.
حتی کسایی رو که تو گذشته باهاش بودن و الانم به دلایلی مثلا عوض شدن مدرسه ازم دورن رو هرگز فراموش نمی کنم و برام هنوزم عزیزن. می دونین مشکل من چیه؟ من موندم وسط، نمی دونم احساساتمو بیان کنم یا نه؟ همین طور که می گفتم پارسال و امسال که معلممو دوس داشتم تا حد امکان احساساتمو ابراز کردم ولی توی این قضیه دوست داشتن معلم واقعا زجر کشیدم
چون معلمم کسی بود که هیچ وقت حاضر نبود با یه دانش آموز صمیمی شه و یا حتی باهاش راحت حرف بزنه. من خودم می دونم که دوسم داره اگرم نداشته باشه اصلا برام مهم نیس چون این قضیه دیگه کاملا برام تموم شدس. به هر حال از اون موقع به بعد یه جورایی از دوست داشتن کسی می ترسم.
من کسی هستم که از پنجم ابتدایی هر سال به یه معلم زن دل بستم و دوسش داشتم دیونه وار تا الان ولی هیچ کودومشون تا این اندازه که پارسال معلممو دوست داشتم شدید نبود. به هر حال من موفق شدم با تمام معلمایی که دوسشون داشتم رابطه خوبی برقرار کنم و با معلمایی که قبلنا وقتی می دیمشون از شدت خجالت دست و پام می لرزید قشنگ حرف بزنم و باهاشون ارتباط برقرار کنم.
همشونم تا حالا منو دوس داشتن و از همه بیشتر ب من محبت کردن ولی این معلمایی رو که میگم خارج از مدرسه هستن مثل معلم والیبالم و شنا به جز معلم پارسال و امسالم که معلمم بود. به هرحال من تا حالا تو عمرم به مونث ها دل بستم و ب جز پدرم هیچ پسر دیگه ای تو زندگیم نبوده. برخلاف اینکه همه دوستام به پسرها دل می بندن.
به هر حال من می تونم بگم هیچ حسی نسبت به هیچ پسری ندارم. نمی دونم این طبیعی هس تو این سنم یا نه؟ می خوام بهم کمک کنین تا به هر کسی که بهم محبت می کنه دل نبندم. یه جورایی از این احساساتی بودم ناراحتم چون خیلی وقتا باعث شده که من از زندگیم عقب بیفتم.
الانم معلم والبیبالم منو خیلی دوس داره و بهم محبت می کنه و با زبونش میگه که چقدر دوسم داره. منم دوسش دارم ولی تا همین لحظه سعی کردم احساسمو بیان نکنم چون اصلا دیگه نمی خوام دوباره دل به کسی ببندم که بعدا باعث شه هزار بار به خاطر احساساتی بودنم همه چی رو نفرین کنم. حالا میشه کمکم کنین؟؟؟؟که بقیه رو بدون اینکه به زندگیم آسیب بزنن دوست داشته باشم؟ می دونین بزرگترین خواسته زندگیم اینه که این ویژگی رو داشته باشم ینی میشه؟
پاسخ:
دوست خوبم چیزی که برای شروع تغییر در خودت بهش احتیاج داری اینه که بدونی بین اینکه تو احساساتی هستی و دل می بندی با اینکه احساست را بیان می کنی و احتمالا به همین دلیل دچار مشکل می شوی تفاوت داره و از طرف دیگه بین آدم ها هم تفاوت های زیادی وجود داره.
برای اینکه روشن تر بتونی به خودت کمک کنی این ها را جداگانه توضیح می دهم. اول اینکه این غیرعادی نیست اگر نوجوانی مثل تو تا حالا با پسرها ارتباط دوستی برقرار نکرده باشه چون احساس و عاطفه اش نسبت به خانواده و دوستان و گاهی معلم ها را نشون داده و همین ثابت می کند که تو فردی دارای احساس هستی.
دوم این که این نشانه سلامت روحی انسان هست که بتونه دیگران را دوست داشته باشه و بهشون و به احساس و عاطفه و محبت آنها احترام بگذاره. پس تا به اینجا اینکه محبت دیگران را هم ببینی بد نیست و البته خوب تر اینه که محبت هر کس به همان اندازه در نظرت باشه و نه بیشتر.
اما اینکه بخواهی ابراز عاطفه به دیگری داشته باشی، موضوع مهمی هست چون میزان و نوع ابراز محبت به دیگران می تواند ریشه برخی مشکلات باشد. خودت هم که سال گذشته این موضوع را تجربه کردی. دیدی که آدم ها با یکدیگر متفاوت هستند و شاید بهتر باشد که حریم ارتباط را با برخی بسیار محدودتر کنی و در بیان آن هم شرایطی را در نظر بگیری.
هنگامی که در خانه و در کنار خانواده ات هستی هرگز از تکرار دوستتان دارم به اعضاء خانواده آسیبی نمی بینی اما وقتی به بیرون از خانواده می روی حالا دیگر لازم است احتیاط کنی و در بیشتر موارد دوست داشتن و بیان آن را راحت در اختیار دیگران قرار ندهی.
دختر خوبم یادت باشد اینکه مخاطبان تو خانم هستند و به همین دلیل منعی از نظر شرعی برای دوست داشتن و بیان آن وجود ندارد به معنای آن نیست که ما در این زمنیه هیچ محدودیتی نداریم. این جا هم باید به محدوده ها توجه کنیم و تو الان در بهترین وضعیت قرار داری تا برداشت و درک درستی از این موضوع پیدا کنی چون آخرین تجربه ات همین نکته را تایید کرده است.
132 پاسخ
چجوری بگم من تازه وارد مدرسه جدید شدم
هیچکدوم از معلما از من شناخت کاملی ندارن ولی چون درسم خوبه و ساکتم ازمن تعریف میکنن
ولی از یکی از معلما بشدت خوشم امده
روز اول زیاد اونجور علاقه شدیدی بهش نداشتم ولی وقتی دومین جلسه شد احساس کردم وقتی واردکلاس میشه ناخوداگاه لبخند میزنم و بهش نگاه میکنم
اصلا نمیزارم متوجه این بشه
ولی همش سعی میکنم از هرفرصتی استفاده کنم تا برم پیشش چه سوال درسی باشه و هرچی…
نمیدونم ولی تاحالا این علاقه رو نداشتم
یعنی اصلا من تو کل عمرم این احساس رو به هیچ ادمی حتی بهترین دوستمم نداشتم
ولی این معلم کاری کرده حتی موقعه خواب بهش فکر میکنم وقتی درس میخونم یوهو یادم میاد و لبخند میزنم تو خیابونم یوهو به یادم میوفته و لبخند میزنم
میخوام بغلش کنم همین
ولی نمیتونم اینو به خودش بگم چون واقعا خجالتیم و حتی روم نمیشه جلوش اب بخورم!
نمیدونم چیکار کنم….
سلام معلم کلاس پنجمم مرا دوست نداشت
و از من خوشش نمیامد ولی من شاگرد اول کلاس بودم .میترسم به معلمم ششمم هم بگوید که با من خوب نباشه .چکارکنم
سلام من دو ساله معلم ریاضیم که خانم هستن و خودمم دخترم علاقه مندم رابطه مون هم خیلی باهم خوبه و چند بارم بهم گفتن دوسم دارند اما تاحالا باهاشون بیرون قرار نذاشتم یه سالم میشه ندیدمشون بهشون گفتم میتونم ببینمتون اما جواب ندادن هنوز نمیدونم اگه ببینمشون چی بگم بعد از یه سال دست و پامو گم نکنم ممنون میشم کمکم کنید
بچه ها یه چیزی رو بگم،
من خودم این حس رو تجربه کردم ولی سعی کردم به کارم و زندگیم لطمه نزنه ، بلکه برعکس باعث پیشرفتم بشه.
من تو این مدت نه به دبیرم پیامی دادم نه باهاش درباره احساسم صحبت کردم ، هیچی ، صفر مطلق.
حتی خبر هم نداره که دوستش دارم.
ولی هر روزم رو با فکر ایشون شروع کردم و شد دلیل درس خوندنم و تمام تلاشم رو کردم که کنکورم رو خوب بدم تا اگه یه روزی خودشون هم مشکلی نداشتن که با همدیگه دوست بشیم ، حداقل هم سطحشون باشم و مایه افتخارشون ، نه عذاب زندگیشون.
خلاصه باید این افکار که با گریه کردن و خودزنی و التماس و گیر دادن به دبیرتون و… خداحافظی کنید و برید دنبال راه درست ، اگرم نشد گیر سه پیچ ندید بچه ها ، بالاخره اونا زندگی خودشون رو دارن . فقط همین خوبه که شما بعد ها به خودت بگی من تلاشم رو کردم و نشد . تمام .
سلام.
من پسرم و ۱۶ سالمه
من عاشق معلم زبانم شدم که خانمه و ۱۲ سال ازم بزرگتره.
من اصلا نمیدونم چطوری حسمو بگم
مثل یه دوپینگ میمونه برام
وقتی بهش فکر میکنم انگیزه میگیرم برای انجام کارهام. انقد دوستش دارم که کوچیکترین بی توجهیش به من سرکلاس ناراحتم میکنه. یه مدت هم چت میکردیم باهم و از حالت کتابی و رسمی طور خارج شده بودیم. و الانم همینجور. الان تنها ترسم اینه که رقیب عشقی داشته باشم و نتونم بهش بگم. لطفا کمکم کنید
دوست خوبم
رابطه ای که بین شما ایجاد شده و حسی که داری قابل درک هست. معمولا چنین حالتی بین معلم و دانش آموز هست که مثل عشق و محبتی است که آدم درباره اطرافیانش میتونه تجربه کنه.
اما یک تفاوت مهم دارا که اگر بهش توجهی نکنی دچار خسارت زیادی خواهی شد. در عشق بین دو نفر ورود نفرات دیگر مجاز نیست و نگرانی درباره این موضوع خیلی هم غیرمنطقی نیست اما معلم به همه مخاطبان خودش تعلق داره و باید به همه به نسبت مساوی توجه و علاقه نشان دهد. او اجازه ندارد به لحاظ اخلاق حرفه ای وارد رابطه خصوصی و عاشقانه با دانش آموزان خود شود و در عین حال همه دانش آموزان حق دارند با معلم خود ارتباط داشته باشند و او به همه تعلق دارد.
بنابراین وقتی سراغ این رابطه می روی اصلا نباید به عنوان یک رابطه عاشقانه که به قول خودت رقیب هم ممکنه داشته باشی نگاه کنی. این نه تنها برای خودت بلکه برای سلامت یک رابطه هم خطرناک هست و تهدید محسوب میشه.
بنابراین لازمه که اولا فکرت را تغيير بدی و اگر دوست داری همچنان با ایشان به یک ارتباط سالم ادامه بدهی خودت را شاگردی علاقمند و عاشق در نظر بگیر و نه لزوما یک معشوق که در ارتباط هست. اینطوری بدون نگرانی از اینکه رابطه شما به هم بخورد می توانی خوشحال باشی که از معلمی خوشت میآيد که همه دوستش دارند.
سلام مجدد ، چند وقت پیش توی همین سایت یه مقدار پایینتر ماجرای خودم رو براتون شرح دادم میخوام توضیحاتمو کامل کنم و نظرتونو بدونم
من تا اون قسمت براتون توضیح دادم که به معلمم که علاقه زیادی بهشون داشتم و تلاش میکردم در تابستون باهاشون در ارتباط باشم ، پیام داده بودم و حالشونو پرسیده بودم و جواب خشکی دریافت کرده بودم
ادامش
بعد از اون مورد بار دیگه پیام دادم بهشون و تمام شد . من تا یک ماه مشکلی برام پیش اومد و نتونستم بهشون پیام بدم و در ارتباط باشم باهاشون ، بعد از اون یه ماه هم تا یکی دو هفته که مداوم به یادشون بودم و دو دو تا چهار تا میکردم که آیا درسته پیام دادن یا اشتباهه ، اون موقع هنوز اوایل کار بود و با اینکه پیام های کمی بینمون رد و بدل نشده بود اما باز هم خیلی خجالت میکشیدم که به خاطر تیپ شخصیتیم هست ، بالاخره بعد از دو هفته با خودم به تفاهم رسیدم و بهشون پیام دادم حالشون رو پرسیدم و نوشتم که دلم براشون تنگ شده ، با تعجب زیادی جوابی که دریافت کردم این بود که چه عجیب ! فکر کرده ام فراموش شده ام
و چنین جوابی برای من هم عجیب بود و هم هیجان خاصی رو درونم بیدار میکرد
اینکه این مدت یک ماهه رو منتظر بوده ان تا پیامی از من ببینن چه از خودم که قبلاً باهاشون مشکلاتمو در میون میگذاشتم و چه از پرسیدن حالشون به هر حال جای تعجب داشت خلاصه توضیح دادم که شرایط جور نبود و تمام شد و من خیلی هیجان زیادی گرفته بودم و خوشحال بودم که مزاحم نبودم بلکه منتظر پیامم هم بوده ان ولی باز هم بزرگش نکردم و ادامه دادم
چند بار دیگه هم پیامشون دادم خیلی چت زیادی رد و بدل نمیشد چون تا جایی که تونستم بشناسمشون آدم پر حرفی نیستن توی فضای مجازی و دیر به دیر میدیدن و جواب کوتاه و کمی میدادن ، همونطور که میدونین سعی میکردم رابطه رو صمیمی تر بکنم و از ماجراهای خودم و حالم فاصله بگیرم و در مورد آهنگ فیلم یا هرچیز دیگه ای باهاشون صحبت کنم یا هم چون در حالت طبیعی ادیت های زیادی انجام میدم چه عکس چه فیلم براشون میفرستادم و فید بک کوتاهی میگرفتم
گذشت تا روزی که براشون یه ویدیو از عکس های خودشون درست کردم با موزیک و ادیت و یه متن عاشقانه که کاملا از خودم بود و توصیف ذهنیتم و حسی که داشتم بهشون بود ، ایشون مطابق انتظارم خیلی خوشحال شدن و خوششون اومد و ذوق کردن و بهم گفتن خیلی گریه کردن و سالشونو ساختم با اون ویدیو ، من هم با خوشحالی ایشون خوشحال میشم
فردای همون روز بنا به موقعیتی که داخلش بودم دلم میخواست صداشونو بشنوم و باهاشون صحبت کنم و ازشون خواستم باهاشون تماس بگیرم اونروز جمعه بود
دقیقا یک هفته بعد روز جمعه با کمال ناباوری، صبح با دیدن پیامی از طرف ایشون برای اولین بار بیدار شدم ، درسته که خیلی ها توی این سایت هم گفته ان که با معلمشون رفیق شده ان و به هم زنگ میزدن و پیام میدادن اما معلم من هرگز به من پیام نداده بودن و تلاشی نکرده بودن باهام در ارتباط باشن یا هرچیزی صرفا فقط جواب من رو میدادن و باهام اوکی بودن
و من واقعا و واقعا تعجب کردم و خوشحال شدم که حالم رو پرسیدن و میدونستم تاثیرات اون ویدیو بوده قطعا و حس خوبی بهشون دست داده چون من با اینکار و درست کردن ویدیو و عکس از افرادی که دوستشون دارم توی زندگیم خیلی هاشون رو خوشحال میکنم و از اینکار لذت میبرم
ولی اینکه ایشون غرورشون رو کنار گذاشتن به عنوان یه معلم و پیامم دادن برام به شدت باارزش و خیلی خاص بود و جای هیجان زیادی داشت ، جا داره بگم من این دو سه ساله هرچی بیشتر گذشته اعتماد به نفسم خیلی کمتر از قبل شده و در رابطه با این معلم هم همونطور که توی پیام قبلیم همینجا توضیحاتی رو داده بودم به شدت احساس مزاحمت میکردم و تقریبا مطمئن بودم ایشون من رو دوست ندارن و همون حس نرمال و طبیعی رو دارن که به بقیه دانش آموزانشون دارن اما خیلی امیدوار شدم زمانی که اون پیام رو از طرف ایشون دیدم
حالا بگذریم ، من برای سال جدید سال یازدهم که امسال هست و گفته بودم هم که یازدهمم ، خیلی زیاد امیدوار بودم که دبیر عربیمون باشن توی مدرسه دو تا کلاس یازدهم هستیم که قرار بود یکی از کلاس ها رو ایشون تدریس کنن و در کمال تعجب و ناراحتی ایشون دبیر اون کلاس هستن ، میتونم اینو بگم که بدجوری ، خیلی زیااد شکستم با این موضوع ، اونقدر تلاش کردم که جا به جا کنم کلاسم رو و داشت جواب میداد ولی با موافقت مدیر اما مخالفت معاونمون مواجه شدم که خیلی اذیتم کرد و اوایل سال دو ماه اول رو همه توی مدرسه میدیدن که چقدر روحیم تضعیف شده و چقدر داغون شده ام ، دیدن اینکه رابطه خوبی با اون کلاس دارن و اینکه معلم صمیمی هستن و مثل همیشه اون دانش آموزا رو بغل میکنن و ابراز دلتنگی و عشق میکنن آزارم میداد
اشتباه نکنین هیچ مشکلی با دوست داشتن بقیه نسبت به ایشون یا دوست داشتن خودشون نسبت به بقیه ندارم
قضیه اینه که من نمیتونم جز اون چند نفر دانش آموزی باشم که باهاشون در ارتباطن و رابطه خوبی دارن باور کنین نمیدونین چه حسیه وقتی پنجاه درصد احتمال داشته یک سال تحصیلی شیرین و زیبای دیگه رو کنار معلمی که با تمام وجود عاشقش هستین تجربه کنین ولی این احتمال به حقیقت تبدیل نشه و مخالفش انجام بشه
یک سال سر کلاسشون نشستن …
یک ساعت و نیم تمام صداشون میتونست گوش هامو نوازش کنه …
میتونستم امتحان عربی ای رو بدم که ایشون طرح کرده ان و درس عربی رو از زبان ایشون یاد بگیرم …
اینها احساساتی نیست که به راحتی ازشون بگذرم و بیخیال بشم
من از تابستون به افسردگی دچار شدم نه فقط به خاطر ایشون در کل ، تازه وجود ایشون بود که تابستون بهترم کرده بود و داشتم کنار میومدم با احساساتم با خودم با وجودم ، اینکه مدرسه شروع شد و اون رابطه تموم شد که هیچ شانس اینکه دبیرم باشن رو هم از دست دادم خودش بدترین چیزی بود که میتونست اتفاق بیفته
ببینین حس من رو نمیشه گفت وابستگی
من پارسال که دبیرم بودن جلسات زیادی رو که اصلا نمیتونستم سر کلاسشون باشم مسابقه المپیاد هرچیزی
مورد دوم تعطیلات خیلی زیادی پیش میومد که بیشترشون تقریبا بگم همشون اون دو روزی که باهاشون کلاس داشتیم بود، اگر دقت کنین من به خاطر وابستگی اذیت نیستم به خاطر دوری اذیتم
خیلی دورن خیلی زیاد
اینهمه دوری از کسی که علاقه زیادی بهشون دارم و وجودشون ، وجود باارزششون ، اینکه بفهمم حالشون خوبه و میخندن و خوشحالن من رو هم خوب میکنه ، خب خیلی آزار دهندس
دوری و دلتنگی اصلا چیز خوبی نیست
کاش با وصال ها و نزدیکی ها حال همدیگه رو خوب میکردیم و هوای همدیگه رو داشتیم
دو سه هفتس که به دلیل فشار بیش از حد زیادی که روی من بود از لحاظ درس و اتفاقات دیگه به صورت معکوس افسردگی عمل کردم و خود واقعیم رو پنهون کرده ام و تظاهر به خوب بودن میکنم و لحظاتی که حالم بده خودمو قایم میکنم جایی که هیچ کس حتی خانوادم هم نفهمن و با بغض گریه سر میکنم با اینکه حالم خوب نمیشه اما برای اینکه کنار آدمای اطرافم بمونم و خودم رو برای اونها سرپا نگه دارم برمیگردم و خوب و نرمال میام
اینو باید بگم که آدمی هستم که بیشتر از حرف زدن درباره خودم شنونده خوبی هستم و این مورد شخصیتم رو فقط برای این دبیر که اینقدر زیاد عاشقشون هستم زیر پا گذاشتم و تلاش کردم به بهانه ی خودم و حالم باهاشون در ارتباط باشم اما در رابطه با آدمای نرمال زندگیم شنونده هستم و تلاش برای خوب کردن حال آدم ها دارم
ولی از درون آدمی افسرده هستم که اون دبیر وقتی من رو همون اوایل امسال تا حتی همین چند وقت پیش افسرده میدیدن بیشتر ازم فاصله میگرفتن و دوری میکردن و فقط به شوخی بهم میگفتن زنده بمون خوب باش و …
الان این سه هفته رو باز هم شرایط به شکلیه که تلگرام که پل ارتباطی من و این دبیر بود رو مجبور شدم پاک کنم
توی پیامک یک بار ابراز دلتنگی و علاقه شدیدی کردم بهشون و با جمله منم دوستت دارم مواجه شدم که برام خیلی قشنگ بود
اما ایشون سه هفتس اصلا باهام حرف نمیزنن سمتم نمیان و فقط از دور صرفا میپرسن خوبی و ببشتر اوقات منتظر جواب هم نیستن و میرن
نمیخوام حرفای غیر منطقی بزنم از جمله اینکه از من بدشون اومده دور شده ان چرا رابطه سرد شده و اینها
میخوام اینو بگم که بنظر شما اشتباهه که یه دانش آموز نگران حال معلمش باشه و سعی کنه هواش رو داشته باشه و ازش بپرسه که مشکل چیه و چرا سرحال نیستن؟
و سوال آخر با توجه به همه توضیحاتی که دادم و شخصیت دبیرم که آدمی بسیار صیمیمی هستن و خیلی قربون صدقه
دانش آموزانشون میرن و در عین حال آدمی هستن که گپ میزنن اما در مورد خودشون فقط میگن که حالشون خوبه و شاید بعضی اوقات فقط سرحال نیستن ، و همچنین شخصیت من
میتونین بهم بگین چه کاری میتونم انجام بدم چه از لحاظ پیام دادن که شرایطو توضیح دادم چه از هر لحاظ دیگه ای چه حرفی باید بزنم چه کاری باید انجام بدم تا رابطه من با ایشون صمیمی بشه و بتونم باهاشون مثل رفیق باشم که کمک حالشون باشم و کنارشون باشم؟
به اندازه کافی ازشون دور هستم دیگه نمیخوام بیشتر از این فاصله بیفته و ازشون دور بشم دبیرم هم نیستن
میخوام بهشون نزدیک باشم و رابطه خوب و سالمی داشته باشیم مثل دو تا رفیق
معلمش باشه و سعی کنه هواش رو داشته باشه و ازش بپرسه که مشکل چیه و چرا سرحال نیستن؟
و سوال آخر با توجه به همه توضیحاتی که دادم و شخصیت دبیرم که آدمی بسیار صیمیمی هستن و خیلی قربون صدقه
دانش آموزانشون میرن و در عین حال آدمی هستن که گپ میزنن اما در مورد خودشون فقط میگن که حالشون خوبه و شاید بعضی اوقات فقط سرحال نیستن ، و همچنین شخصیت من
میتونین بهم بگین چه کاری میتونم انجام بدم چه از لحاظ پیام دادن که شرایطو توضیح دادم چه از هر لحاظ دیگه ای چه حرفی باید بزنم چه کاری باید انجام بدم تا رابطه من با ایشون صمیمی بشه و بتونم باهاشون مثل رفیق باشم که کمک حالشون باشم و کنارشون باشم؟
به اندازه کافی ازشون دور هستم دیگه نمیخوام بیشتر از این فاصله بیفته و ازشون دور بشم دبیرم هم نیستن
میخوام بهشون نزدیک باشم و رابطه خوب و سالمی داشته باشیم مثل دو تا رفیق
من خیلی دوستشون دارم … خیلی زیاد …
وجودشون برای من به شدت باارزش و آرامش دهندس و دیدن اینکه خوشحالن حالشون خوبه خیلی حالمو خوب میکنه و حس خاصی بهم میده خنده هاشون حرف زدنشون رفتار ها و شخصیت و اخلاقشون ، از اینکه وجود دارن از اینکه هستن و گوشه ای از اینجا زندگی میکنن و نفس میکشن خیلی حس خاص و کمیابی داره میخوام ایشون مثل رفیق من باشن و شاید هرگز نتونن اونقدری که من دوستشون دارم دوستم داشته باشن ولی حداقل این علاقه دو طرفه رو خودم ایجاد کنم و کاری انجام بدم یا هرچیز دیگه ای که بتونیم صیمیمی و خوب باشیم و باهاشون زیاد حرف بزنم
ممنونم از شما دوست دارم نظرتونو بدونم …
سلام عزیزم
من کامل متن طولانی تو خوندم
منم مشکل شمارو داشتم ببین معلما خیلی دوستت داره تو تو سال های مهم زندگیت هستی نهایی یازدهم و کنکور دوازدهم معلما چون دوستت داره سعی میکنه دور باشه که تو فکرت بیشتر رو درست باشه! و اگه باهات صمیمی بشه شاید تو بگی که نه من بهش سعی میکنم فکر نکنم ک درسم صدمه نبینه …نه فکر میکنی خیلی زیاد و بیشتر صدمه میبینی سعی کن رشته خوب قبول شی و بجای معلم و شاگرد دوتا دوست بالغ باشین
مطمن باش
سلام من دوساله که به یکی از معلم هام علاقه دارم و به ایشون هم این موضوع رو گفتم خودشون مطلع هستند. من ساله پیش خیلی رفتار خوبی با ایشون داشتم خیلی با احترام با هاشو حرف میزدم ایشون هم خیلی با من مهربون بودنو همونطور که من ایشونو دوست داشتم ایشونم منو دوست داشتن ولی امسال سره مسائلی احساس میکنم دوست داشتنم تبدیل به انتظار شده و خیلی ازشون ناراحت شدم چند دفعه و کاری کردم که ایشون هم از دسته من ناراحت بشن ، دسته خودم نبود و بعدش خیلی پشیمون شدم از رفتارم ، دلم می خواد باهم صمیمی بشیم و دوستیمون ادامه پیدا کنه و من خودم اخلاقم هی تغییر نکنه ولی نمیدونم چطوری این کارو انجام بدم ، امسال هم آخرین سالی هستش که ایشون معلمه من هستن و من از این موضوع خیلی ناراحتم
چه راهی پیشنهاد میکنید که مابا هم صمیمی بشیم و بعد از اینکه دیگه ایشون معلم من هم نبودن ما به عنوان دوتا دوست هنوز باهم در ارتباط باشیم؟
من یه دختر هستم و معلمم هم یک خانم هستن
دوست خوبم
بهت شدیدا توصیه می کنم که امسال خیلی حواست به رفتار و کردار باشه اگر هم تا حالا اشتباهی داشتی نگران نباش معلمت درک می کنه و امیدوارم متوجه باشه که تو دانش آموز هستی و همه چیز را که بلد نیستی، اما از گذشته بگذر و از همین امروز به بعد تلاش کن مراقب رفتار خودت باَشی ودر عین حال زیادی هممزاحمت برای ایشون نداشته باشی.
به عبارت دیگه به جای غصه خوردن از اینکه امسال سال آخره یا حسرت اینکه من چرا این طور بودم و… لطفا هیچ کاری نکن و فقط د فقط دانش آموزی عالی، درس خوان و با رفتاری مثل سال گذشته محترمانه و بدون چشمداشت باش.
سلام من ۱۴ سالمه کلاس نهم هستم عاشق دبیر ریاضی مون شدم اونم خانم هستش پارسال معلم مون بود ولی امسال نیست بعضی از روزا میبینمش تو مدرسه من با اون ریاضی رو یاد گرفتم و عاشق ریاضی شدم اما الان اصلا متوجه درس دادن معلم مون نمیشم معلم پارسال مون رو دوست دارم و جز تدریس خانم محمدی با هیچ تدریسی متوجه نمیشم خودش از حسم بهش خبر نداره لطفا بهم بگید چیکار کنم که ریاضی نمره بالایی بیارم چجوری بهش بگم روز معلم چی براش بگیرم که لایقش باشه و دوسش داشته باشه من میخوام ریاضی ام عالی باشه که بهش بگم به خاطر شماست لطفا هرچه زودتر بهم بگید.
یه روز در هفته نمیاد اصلا اون روز احساس تنهایی میکنم حتی شده گریه میکنم وقتی هم میخواد بره همیشه هواست بهش هست اونم خودش میبینه که من همیشه نگاش میکنم ولی امروز که رفت نگام کرد دید دارم نگاش میکنم سرش رو انداخت پایین نمیدونم چیکار کنم ممنون میشم زودتر بگید.
دوست خوبم
میتونم درک کنم که وقتی با یک معلم رابطه خوبی داری چطور بهتر درس را یاد میگیری
ولی برای اینکه انگیزه بالایی داری که در ریاضی عملکرد بهتری داشته باشی دیگه مشکلی باقی نمیمونه
یعنی چون دوست داری به معلمت هدیه بدی چون دلت میخواد خوشحال شون کنی چون میخوای کاری کنی که توجه ایشون را حلب کنی و ثابت کنی که دوستش داری بنابراین اینها که انگیزه های قوی هستند فقط به یک کار فکر کن، یک هدیه ای که تضمینی می دونم ایشون ازش لذت خواهد برد و بسیار خوشحال خواهد شد اینکه درس ریاضی ات را تقویت کنی و براش زیاد زحمت بکشی، مهم ایننیست که چه کسی داره درس میده مهم اینه که تو انگیزه و تصمیم و ماموریت مهمی داری ، بهتره تو کلاس حسابی درس را با دقت و تمرکز گوش بدق، بیرون از کلاس هر روز و هر شب ریاضی تمرین کنی و به خودت توضیح بدی و هر جا کم آوردی به خودت بگو و به یاد بیار که چه حس و انرژی و انگیزه ای برای این کار داری. همین بهترین هدیه و ابراز عشق خواهد بود.
سلام و خسته نباشید
من یه دانش آموز دوازدهمی هستم اهل شهر مشهد . از سال پیش با دبیرم آشنا شدم ، قبلش هم توی مدرسه گاهی چشم تو چشم میشدیم ولی اون زمان چون هنوز دبیرمون نبودن من هیچ حسی نسبت بهشون نداشتم و حتی گاهی به خودم میگفتم چقدر نگاهشون بی احساسه..
تا اینکه گذشت و سال یازدهم اومد کلاس برداشت با ما! یادمه روز اول مهر دیدمشون ، اون زمان فکر کنم تعریف منو شنیده بودن چون هر سوالی میدادن من حل میکردم و ایشون اولین نفر میومدن جواب من رو چک میکردن . اون زمان بازم حسی نداشتم تا اینکه کم کم توجه کردناشون به من بیشتر شد… مثلا گاهی وقتا حواسم نبود یهو نگاهم میوفتاد بهشون میدیدم دارن نگاهم میکنن و تا چشم تو چشم میشدیم نگاهشون رو میدزدیدن . حتی از یه بچها شنیدم که توی کلاسای دیگه تعریفم رو کرده بودن. همیشه جلوی بقیه از من حمایت میکردن.
همین توجه ها بود که باعث شد بهشون علاقه مند شم . ایشون یه روز توی کلاس گفتن قصد دارن امسال از شهر ما برن و من اون روز یادمه با اینکه هنوز نمیخواستم قبول کنم دوستشون دارم ولی خیلی دپرس شدم . خلاصه گذشت تا رسیدیم به حدودای دی ماه از اون زمان به بعد حس کردم دیگه مثل قبل بهم توجه نمیکنن حتی گاهی با عصبانیت با من حرف میزدن و با بقیه خوب رفتار میکردن.. منم گفتم خب شاید من اشتباه کرده بودم و توجهی در کار نبوده . خلاصه تصمیم گرفتم این علاقه رو بذارم کنار که دوباره بعد عید رفتارشون مثل قبل شد . بعد از عید رابطه خوبی داشتیم و همینطور هم سال تحصیلی تموم شد و خوشحال بودم که حداقل با دلخوری تموم نشد . فکر میکردم دیگه از شهر ما انتقالی میگیرن و قرار نیست ببینمشون . تا اینکه یه سری عکس از یه جلسه ای که توی تابستون برگزار شده بود دیدم و دیدم که ایشون هم شرکت کردن .. اونجا فهمیدم که انتقالی نگرفتن. ولی توی عکسا یه چیزی توجهم رو جلب کرد خیلی توی عکس ناراحت و دپرس بودن ، دوست داشتم دلیلش رو بفهمم ولی خب نمیشد. تا اینکه گذشت و رسیدیم به امسال . بازم دبیرمون بودن. روز اول که اومدن سر کلاس اول سراغ یه بچها و بعدش سراغ منو گرفتن. از این بابت خوشحال بودم که هنوز منو یادشون نرفته . اون زمان خیلی توجه نمیکردن به من ولی خب هر وقت باهاشون حرف میزدم با حوصله و مهربونی جواب میدادن . تا اینکه یه اتفاقی افتاد که باعث شد ما بهم نزدیک شیم حدود دو سه هفته خیلی رابطمون خوب شده بود و صمیمیت پیدا کرده بود . ولی بازم همون اتفاق قبل افتاد و دوباره رابطمون سرد شد . الان خیلی به این فکر میکنم که چرا اینجوری رفتار میکنن .. چرا یه بار توجه میکنن و یه بار بی توجهی؟
و اینکه تصمیم گرفتم بعد از کنکور باهاشون وارد رابطه دوستانه بشم . بنظرتون احتمال داره که ایشون هم به من علاقه داشته باشن و با این رابطه دوستانه موافق باشن؟
و نمیدونم باید از کجا شروع کنم .. من حتی یه بارم به ایشون پیامی ندادم.
چون به شدت مغرور و خجالتی ام .
لطفاً بگید که با اینکار ( وارد رابطه دوستانه شدن ) موافقید یا خیر . اگر بله چجوری باید شروعش کنم ؟
دوست خوبم
حتما دلایل مختلفی برای این انوع رفتاری معلمت وجود داره که شاید بخشی از آنها اصلا متاثر از تو نیست برای مثال شاید مساله شخصی دارند یا مشکل خانوادگی دارند و …. بنابراین نباید تصور کنی اگر مود معلم تغییر می کنه حتما به تو ربط داره . ولی یک چیز خیلی مهمه اینکه کلا افرادی که مودی هستند و بدون دلیل روشنی اخلاق و رفتارشون عوض میشه و خصوصا معلمانی که اینطوری هستند و به مخاطب شون توضیح نمی دهند که چه اتفاقی رخ داده یا گفتگو نمی کنند بسیار خطر ناک هستند چون مخاطبین اونها خیلی آسیب می بینن و در رنج می مونند.
به همین دلیل قبل از اینکه به فکر ادامه رابطه با او باشی به این موضوع مهم فکر کن تا شاید در تصمیم خودت در آینده تجدید نطر کنی و از یک خسارت روحی بزرگ پرهیز کنی.
در عین حال همین حالا هم وقتی ازشون سردی میبینی به نطر من بهشون مراجعه کن و ازشون بپرس که آیا اتفاقی رخ داده . ابن حق توست که بدونی آیا در این بدرفتاری سهمی داری و کار خاصی کردی و اگر نه، لااقل معلمت متوجه بشه که ابن طور رفتارهای بدون توضیح و دلیل درست نیست.
در ضمن برای ارتباط در آينده نگران نباش و نیازی نیست کار دیگری انجام بدی وقتی زمان ترکمدرسه می رسه میتونی با رد و بدل کردن شماره و اشاره به اینکه قصد و تمایل به ادامه ارتباط داری روزهای دوستی پس از فارغ التحصیلی را با احتیاط و رعايت تعادل در رابطه ادامه دهی.
سلام خسته نباشین من ی دختر ۱۴ سالم …من عاشق دبیر ریاضیم شدم اسمشون خانم داوودنیا هستش… پارسال اصلا تو این مدرسه نبود و امسال تازه اومده دو جلسه اولی که با ایشون کلاس داشتم زیاد علاقه ای بهشون نداشتم ولی نمیدونم چی شد … از کجا شرو شد که عاشقش شدم نمیدونم جچوری بهش بفهمونم دوست دارم…جوری دوسش دارم که شبا با عکسو صداش میخوابم از صب که از خواب پا میشم تا شب که میخوابم یه لحظه از فکر ایشون بیرون نمیام من خییییییلی دوسش دارم نمیدونم باید چی کار کنم البته ایشون هم با من مهربونن ….وقتی فکر میکنم اخر سال باید از هم جدا شیم بدون اینکه فرصت بغض کردن داشته باشم گریم میگیره ترو خدا کمکم کنین نمیدونم باید چی کار کنم باور کنین جوری دوسش دارم که حتی مامان.بابا.وهرکسی که تو زندگیمه رو اینجوری دوس نداشتم..
حس تو برایم قابل درک هست و می تونه این هیجان بسیار شیرین و دوست داشتنی باشه.
با این همه اگر به این حس خودت جهت ندهی فقط اشک و حسرت برات می مونه و خیلی ضرر می کنی.
توصیه می کنم با فکر به معلمت بیشتر از گذشته درس بخوان، تمام فعالیت های مربوط به درس و مدرسه را با دقت و حساسیت انجام بده و مدام به این فکر کن که هر چقدر موفق تر هستی بیشتر در مدرسه از تو حرف می زنند و معلمت هم می شنوه و روزی به اشون خواهی گفت که من برای همین که شما را بیشتر خوشحال کنم تلاش کردم. این بهترین خبر و چیزی هست که میتونه برای معلمت خوشحال کننده باشه.
بنابراین فقط سراغ این برو که به اینحجم از احساس و هیجانت جهت بدی و با عمل و رفتار و موفقیت به معلمت بگی که دوستش داری.
سلام.
من یه مشکل دارم خانم سلیقه دار. میشه کمکم کنید؟
من دانش اموز هشتمم امسال می رم نهم.
یکی از دبیرامونو خیلی دوست دارم. راستش ایشون خیلی بهم محبت می کردند هفتم که بودم به دلایلی غیر منطقی(سوال برام پیس میومد که وقتی از معلما می پرسیدم اونا حس می کردن من می خوام مچ گیری کنم در صورتی که من چنین منظوریو نداشتم)
بعد یکی از دبیرهام که خیلی دوستشون دارم خیلی بهم کمک کردن. حبرش به گوشم رسیده بود که در مورد من با معلما حرف زده بودند و معلم هام کلا نظرشون در مورد من عوض شد. خیلی باههم خوب شده بودند. البته درسمم خیلی خوب بود.
معدل کلم۲۰ بود. بعد سال هشتمم باز بهم محبت می کردند. احساساتمو درک می کردن. هر وقت ناراحت بودم یا خودمو باور نداشتم بهم انگیزه می دادند و سعی می کردند منو خوشحال کنند ویکی دو هفته قبل از ازمون های جامعی(در سطح کشور) که داشتیم به من میگفتن تو می تونی عالی بدی. خوب تلاش می کنی و انتظار دارم عالی بدیشون و دوباره تلاش کن.
و دو بارم بهم گفتن تو در اینده خانم دکتر میشی.
ابن حرفشون خیلی روم تاثیر گذاشته و باعث شده بیشتر مشکلاتی که بچه ها اینجا ذکر کردن مثل گریه و… رو نداشته باشم و محکم تلاش کنم. اما مشکل اصلیم اینجاست. آلژی شدید گرفتم به مدت دو هفته اخر تیر. حالم بد بدد نتونستم درس بخونم. مادرم ازم مراقبت میکرد و دوستم داشت ولی هر وقت که می خوام احساساتمو در مورد معلمم بهش بگم خیلی بدش میاد. حس میکنه من می خوام مقایسه کنم! در صورتی که من هزار بار بهش گفتم کسی جای تو رو برام نمیگیره و تو بهترین مادرمی و از ته قلبم به این موضوع ایمان دارم.
ولی بهش گفتم اون توی مدرسس و شما توی خونه و اصلا قابل مقایسه نیست. و وقتی میگم خیلی معلممو دوست دارم و دلم براش تنگ شده میگه تو کی دلت براش تنگ نشده.
همش در گیر کارهای خونشه. وقتی برمیگرده خیلی خوب باهاش رفتار میکنم بالاخره مادرمه و کلی بران زحمت کشیده ولی واقعا وقتی برای جواب دادن به حرفهای محبت آمیز من بهش رو نداره و میگه برد کنار می خوام با خدا باشم و نماز بخونم. بعد میگه بعد از نماز میام. بعد که نمازش تموم میشه به قولش عمل نمی کنه و میگه بذار بعد فلان چی تا آخر… که برسه به آخر شب و وقتی میگم دوستت دارم و می خوام بغلت کنم میگه برو بخواب خستمه.
من راستش پدرممو هم خیلی دوست دارم ولی ازم دوره و دلم برلش تنگ میشه. راستش پدرمم به مادرم میگه که به من محبت کنه و…
تحمل اومد پایین راستش امروز. امروز دوباره از شب قبلش تا حالا آلرژیم ادامه داشته. بهش گفتم حالم خوب نیست مامان داشت لباس می شست. گفت چی کارت کنم دیگه؟ راستش جوری با من بر خورد میکنه که اینگار نه انگار من دخترشم! . چون وقتی مامانم باهام بدرفتاری میکنه می رمو وعکسهای اون معلمی که دوستش دارمو می بینم و بوسش می کنم. دبیرم با همه یکسان برخورد میکرد اگه ازش تشکر میکردی ده برابرشو به خودت می داد. گاهی برای اینکه رلم تو این شرایط اروم بشه نماز می خونم و توی نماز براشون دعا می کنم. و خیلی از خدا تشکر می کنم به خاطر اینکه ایشون رو سر راهم قرار دادن.میشه یه راحل بگید که کمکم کنه چیکار کنم مامانم دوستم داشته باشه؟؟؟ اخه دیگه توی تابستون معلم ها نیستن که بهم محبت کنن و من واقعا احساس کمبود محبت می کنم. ممنون
دوست خوبم
باید بگم که هر چند میگی مادر و معلمت را مقایسه نمی کنی ولی در همین پیامی که فرستادی مقایسه کرده ای. درست مثل این هست که ذهنت ناخودآگاه این کار را انجام می دهد و تو خودت متوجه آن نبستی.
این کار هم اشتباه هست و هم برای اطرافیان آزاردهنده است. اگر قرار باشد دو چیزی که هیچ ارتباطی با هم ندارند را مقایسه کنی با منطق جور نیست مادر و پدر و خانواده هم ماهیتی متفاوت و مستقل از ارتباط با معلم دلرند.
پس اول اینکه کلا در ذهنت مقاومت کن که مثالی از هر کدام از اینها را با معلمت مقایسه کنی.
دوم اینکه تا میتوانی درباره احساس و برداشت هایت با مادرت صحبت کن. برای مثال وقتی در پاسخ به تو مادر میگوید که دیگه برات چه کار کنم تو هم حرف بزن و بگو ممنونم دفعه قبل خیلی از من مراقبت کردی و می دونم مهربونی ولی این جمله شما داره به من رنج میده یا حس می کنم براتون مهم نیستم.
گفتن حرف و احساس موجب میشه خودت هم در تصورات خودت نمانی و در عین حال آنها هم بدانند در دل تو چه می گذره.
سلام من یه دخترم و ۱۴ سالمه و خیلی آدم احساسی و خجالتی هستم. من امسال کلاس هشتم عاشق خانوم معلم دینی مون شدم اون ۳۷ سالشه و اصلا هم تا مدت زیادی چیزی بهش نگفتم ولی واقعا نفهمیدن و درک نکردنش خیلی فشار وارد میکرد بهم من تصمیم گرفتم که بهش بگم و از شاد بهش پیام دادم و کم کم بهش گفتم و گفتن که من سرم شلوغه و نمیتونم براتون وقت بزارم نمیخوام که ناراحت بشید. الان مدت زیادیه که از اون روز میگذره. من هیچی از خودم و ایشون به کسی نگفتم و الان که بهش پیام میدم نگاه میکنه ولی جواب نمیده من دلم براش تنگ شده و نمیدونم چیکار کنم و خیلی آزار میبینم در این مورد تا الان کنار آشنا و غریبه از خودم چیزی نشون ندادم که درونم چه غمی دارم. خبر ندارم که امسال معلممون هست یا نه لطفا بگید که چیکار کنم ممنون.
من خیلی دوستش دارم.
دوست خوبم
هر چند می دونم که احساس سهتس هست و شرایط خوبی را تجربه نمی کنی ولی از اینکه معلم تو حقیقت را با تو در میان گذاشته و در عین حال شرایط واقعی خودش را گفته بدون اینکه بخواهد موجب اذیت و آزار تو باشد به نظرم خوب است. تو مجبور نیستی دوباره همین را را تجربه کنی و اگر معلمت بودند نیازی نیست دوباره همین سوال را از ایشان بپرسی.
اگر او را در مدرسه دیدی تلاش کن با تلاش و درس خوندن بیشتر در چشم ایشان ظاهر شوی و اگر آن روز رسید بهشون بگو که انگیزه تلاشتو ایشان بوده است.
سلام وقتتون بخیر. لطفا منو راهنمایی کنید واقعا نمیدونم دیگه چکار کنم … من امسال میرم کلاس يازدهم و این قضیه برای سال دهممه. تو مدرسمون یه معلم شیمی هست که خیلی از بچه ها دوسش داشتن و روش کراش میزدن براش کادو میگرفتن صبحانه براش میاوردن و کلی ابراز محبت دیگه اینم بگم که معلممون خانمه و اختلاف سنی کمی هم با ما داره ۲۳ سالشونه حالا شانس زد و امسال همین خانوم معلم شیمی ماهم شد اوایل سال من هیچ حسی بهش نداشتم فقط از بوی عطرش و سبک لباس پوشیدنش و شیک پوشیش مثل بقیه بچه ها خوشم اومده بود ولی خب من اصلا آدمی نیستم که به روی خودم بیارم و خیلی مغرورم استایلمم کاملا پسرونس و کلا آدم کم حرفیم البته کلی هم از بچه های مدرسه به منم توجه زیادی نشون میدادن تا اینکه سر یه سری قضایای کلاسی توجه معلمم به من جلب شد و کم کم سر کلاس شروع کرد به شوخی کردن بامن تا جایی که دوستامم همش میگفتن که معلم شیمی روت کراشه چند وقت گذشت تا اینکه من سر یه موضوعی نیاز به مشورت داشتم و باهاشون چت کردم اما خب دقیقا همین مسئله باعث شد که ما بهم نزدیک بشیم یعنی معلمم اوایل بهم پیام میداد و درباره مشکلم میپرسید بعد کم کم درباره مسائل روزمره و دوست و … منم که ازش خوشم میومد از خدام بود که باهاش حرف بزنم و این چت کردن باعث شد من هر اتفاقی که میافتاد رو بهش بگم اونم بهم کاراشو میگفت و میزان صمیمی بودنمون انقدر زیاد شده بود که تو مدرسه کلی باهم حرف میزدیم و هر فرصتی که گیرمون میومد همو میدیدیم و همین رفتارا باعث شد هر دومون روی هم حساسیت پیدا کنیم مثلا من بدم میومد با بقیه بچه ها بخنده یا زیاد حرف بزنه و همش بهش میگفتم که اینکارو نکنه اونم نسبت به من اینجوری بود و اگه با بقیه حرف میزدم باهام سرد میشد و منم ار اونجا که اصلا تحمل این رفتارش رو نداشتم قید همه دوستامو زدم خلاصه این صمیمیت ادامه پیدا کرد و ما تقریبا هر روز با هم حرف میزدیم تا اینکه دیدم خودش کم کم شروع کرد به سرد شدن اوایل بهش گفتم که چرا اینجوری رفتار میکنه گفت بخاطر هر دومونه و ما تقریبا از هم جدا شدیم و منم نمیتونستم پا پیش بزارم میترسیدم ازم بدش میاد و فک کنه آدم اویزونیم تا اینکه دوباره خودش برگشت و باز باهم حرف میزدیم اما بعد چند وقت دوباره پیام نداد منم از اونجا که نمیتونستم احساس واقعیمو بهش بگم هیچ واکنشی نشون ندادم و دقیقا از همون موقع الان چند ماهه که دیگه باهم چت نمیکنیم و فقط دو بار پیام دادیم یبار اون یبار من، ولی هیچ کدوم حرفمون رو ادامه ندادیم و فقط در حد چند تا پیام احوالپرسی حرف زدیم و باز عملا به سردی رابطه ادامه دادیم حالا الان که نزدیک مهره و من قراره امسال دوباره ببینمش و میدونم که معلم شیمی امسالمون هم هست واقعا نمیدونم با این عشقی که بهش دارم چطوری باید کنار بیام ؟؟؟چطوری باید باهاش رفتار کنم اونم وقتی که انقدر دوسش دارم اما خودم با این نوع رفتارام باعث شدم اینجوری بشه
دوست خوبم
اول اینکه خوشحالم معلمت بالاخره متوجه شد که چقدر کار غیرحرفه ای و بدی کرده بود که وارد رابطه نادرستی به تو شده بود و سعی کرد اون رابطه را محدود کنه، که البته شیوه محدود کردن رابطه اش هم از سر ناپختگی بوده است.
وقتی معلمی قصد دارد به عنوان معلم با دانش آموز ارتباط برقرار کند انتظار می رود که از او نخواهد با کسی دیگر رابطه دوستی نداشته باشد. اگز این اشتباه را تو مرتکب شدی میشه اونو به حساب دانش آموز بودنت گذاشت اما نمیشه این اشتباه بزرگمعلم را نادیده گرفت. هم چنین معلم حرفه ای اصلا وارد رابطه نزدیک با یک دانش آموز به این شکلی که توضیح دادی نمیشه چون او مسوول همه بچه ها هست و نباید خودش را محدود به یک نفر کنه.
از طرفی وقتی متوجه اشتباهش شده باز روش نامناسبی را برای محدود کردن این ارتباط انتخاب کرده و متوجه میزان آسیبی که ممکنه به تو بزنه نبوده. به نظر می رسه این حجم از ناپختگی اصلا مناسب یک معلم نیست و متاسفم که تو بهانه کسب تجربه اینچنینی برای او شدی.
در هر حال توصیه می کنم به جای اینکه خودت را سرزنش کنی، به خودت بیا و دوباره همان دانش آموز که اول پیامت شرح دادی و قبل از این رابطه بودی بشو. دانش آموزی که خودش دارای اصالت فردی هست و حواسش هست که درگیر ارتباطاتی از این دست نمیشه. چنین دانش آموزی هم خودش موفق تره و هم بیشتر مورد توجه سایرین قرار می گیره.
سلام ، من یه دختر ۱۴ ساله هستم و توی تیزهوشان درس میخونم ، عاشق یکی از معلمام شدم و اون ۲۵ سال از من بزرگتره ، من هفتم و هشتم رو در کنار ایشون بودم ، نهمم در کناره ایشونم ، به من توجه میکنن و باهام زیاد صحبت میکنم ، من دیوونشونم میتونم بگم انقد براش گریه کردم که خارج از حسابه ولی از ساله دهم دیگه ایشونو نمیبینم، میشه بگید چیکار کنم کع حداقل تو این یه سال حسم کمتر بشه تا از دهم لطمه نبینم ؟ من روز به روز دارم بیشتر عاشقش میشم خیلی خوبه
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
خودت هم متوجه هستی که دقیقا چه چیزها و کارهایی موجب احساس وابستگی تو به این معلم است: اینکه مدام در کنارشون هستی، مدام گریه می کنی و به جای اینکه فردی موثر و فعال باشی در تله ی وابستگی صرف گرفتار شده ای.
بنابراین توصیه ها روشن است: بیشتر برای خودت و پیشرفت در درس و کارهایت برنامه ریزی کن و هدفمند باش تا وقت و انرژی و عاطفه هایت صرفا درگیر دلتنگی نشود، به ایشان به عنوان یک راهنمای زندگی نگاه کن نه لزوما یک معلم تا این حس در تو ایجاد شود و کم کم تقویت شود که انسان های مهم می توانند حتی از راه دور در زندگی ما تاثیر بگذارند و این طرز فکر، دلتنگی و نگرانی از جدایی را در شما کمرنگ می کند.
سلام خانم دکتر
۲۰ سالم . ترم سوم دانشگاه .
چهار ساله که با سایت شما آشنا شدم .
از همون زمانی که عاشق یکی از معلمام شدم .
وقتی عاشق معلمم شدم بهشون گفتم که خیلی دوستون دارم … با هام با بدترین صورت ممکن رفتار کرد خیلی خیلی بد به این اندازه که بهم جلوی تمام بچه سرم جیغ زد گفت نیاز به تیمارستان داری نه مدرسه .
بعد از این حرفا حالم از تمامی معلم بد شده بود، از مدرسه فراری شده بودم .
تا سوم دبیرستان به زور خانوادم میرفتم مدرسه . مدیر مدرسه بقیه معلم بدون اینکه حرف منو بشنون منو محکوم میکردن ….
تا سال دوازدهم یک معلم جدید اومدن مدرسه من اول حسی بهشون نداشتم .
خیلی خیلی معلم مهربونی بود مثل همون معلمی که عاشق شده بودم .
ولی تو دل میگفتم میخندیدم اینم شبی اونه ….
تا سه ماهی گذشت ..
دیدم این معلم خودش خیلی بهم نزدیک میکنه چایی زنگ تفریح با هم میخوردیم
با ماشینش منو تا خونه مون میرسوند
ولی فقط فقط درباره مدرسه صحبت میکردیم
تا بعد از دو هفته ، خودشون گفت قبلاً عاشق خانم x بودی منم چیزی نگفتم . فقط فقط سکوت … فهمیدم که هنوز هم حرف من بین معلما هست ….
خیلی خیلی دل داریم داد گفت بعضی ها با دو کلمه حرف مغرور میشن و… خیلی حرفهای دیگه . بعد از رسیدن دمه خونه دستم گرفت گفت من میفهمم چی میگی چی می خوای میتونیم با هم یک دوست صمیمی بشیم …..
نفسم بند اومده بود …
معلم هم میشه خوب باشه .
تو این دو سال با حرفاش با رفتاراش بهم خیلی تونستن کمکم کنن ….
بابت تمام موضوعات همیشه پشتم بودن .
تو این دو سال شدن بهترین بهترین دوستم .
من از طرف مادرم خیلی کم محبتی کشیدم خیلی تنبی بدنی شدم واقعا نیاز داشتم یکی پشتم باشه حمایتم کنه .… و همین طور هم شد ….
همیشه در برابر دختر شون بهترین تفریح ها . بهترین رستوران ها منو برده …
همیشه دستم گرفته گفته هیچ هیچ وقت تنهات نمی زارم پیشت میمونم .
الان کم کم رفت آمدی خانوادگی هم داریم …
سه ماه پیش همون دختر خانم x که اول عاشقش بودن سرطان مغز استخوان میگیره دختر یک سال از من کوچیکه تر ..
خیلی دلم برای دختر میسوزه از حرم امام رضا تبرک میارم میبرم مدرسه بهش میدم بدون هیچ حرفی ازم میگیره بعد از یک ماه حال دخترش میپرسم بدون هیچ حرفی مسدودم میکنه …
وقتی که به معلمی که دوستم داره جریان میگم با تمام عصبانیت میگه مگه من چیزی کم میزارم برات و…..
این حرفاش بهم آرامش میده مثل یک مادر خوب همیشه پیشم هستن .
خانم دکتر فقط فقط از یک چیز میترسم اگه یک روز فراموشم کنه ، ترکم کنن … من داغون میشه . خیلی خیلی داغون میشم ….
نمیدونم …
آیا امکانش هست فراموشم نکن ترکم کنن
شاید هم یک روز ترکم کرد ….
#معلم با درک فهم وجود داره
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
بابت اتفاقاتی که تجریه کرده ای متاسفم
امیدوارم متوجه باشی که هر ارتباطی دو سو داره و اصلا نمیتونه این طور باشه که فقط اون معلم اشتباه کرده باشه، قصدم این نیست که به گذشته بپردازیم اما اگر هنوز از گذشته درس نگرفته باشی متأسفانه این امکان وجود داره که از این ارتباط هم آسیب ببینی و دچار جدایی بشی.
وابستگی زیاد اصلا خوب نیست و این یکی از درس های مهمی است که باید فراموش نکنی.
تو دیگه نوجوان کم سنی نیستی که به خاطر کمبود توجه یا محبت از سوی مادرت بخواهی دست به دلدادگی و وابستگی بزنی و رفتار خام و نپخته از خودت نشون بدی.
راستش از اینکه معلم تو وارد یک رابطه عاطفی از این دست شده که به گونه ای نشون داده میخواسته جانشین معلمی که قبلا دوستش داشتی بشه خیلی جالب نیست ولی حالا تو دانشجو هستی بنابراین فقط باید مراقب رابطه ای که ایجاد شده باشی. پس نسبت به معلم قبلی واکنش های عاطفی نشان نده و دست بردار، به ایشان معلم جدیدت وابستگی های خطرناک نشون نده مثلا مدام مزاحمت نداشته باش و سعی کن به جا و به موقع ازشون کاری بخواهی یا حرف بزنی، قدر دان محبت شون باش و گاهی با هدیه و توجه و احترام، رفتارشون را جبران کن.
سلام … خسته نباشید
میرم یازدهم
امسال توی مدرسه … یکی از دبیر ها ، دبیر عربی ، معلمی بودن که با بقیه دبیرای عربی فرق زیادی داشتن
نمیشد مقایسشون کرد … هم از لحاظ ظاهر و هم باطنشون
این دبیر … از اولین جلسه و اولین نگاه حس خاصی رو درونم ایجاد کردن
اول سال وقتی توی دفتر رفتم ایشون داشتن با یکی از معاون ها حرف می زدن میخواستم چیزی رو توی اون اتاق بزارم که نگاهشون به من افتاد و … گفتن ، من این دختر رو خیلی دوستش دارم … و بغلم کردن …
رفته رفته احساسم رو بهشون ابراز کردم ، برای اینکار مشکل خاصی نداشتم از جمله خجالت ، احساس شرم یا دوری معلم و این قبیل احساسات که همسنی هام ممکنه داشته باشن و اینجا هم اعلام کرده ان
راحت نبود ولی در میون گذاشتم
هیچ ری اکشن خاصی دریافت نکردم
دو روز در هفته بیشتر مدرسه نبودن یک روز هم فقط یک زنگ بودن که نمیتونستم ببینمشون ، یک جلسه در هفته بیشتر باهاشون کلاس نداشتیم که چون چهار تا شنبه تعطیلی خورده بود امسال نزدیک یک ماه باهاشون کلاس نداشتیم ، در کل توی کل سال سیزده چهارده جلسه بیشتر باهاشون کلاس نداشتم شخصا چون شانس خوبی نداشتم و چند جلسه از کلاسشون مجبور بودم حضور نداشته باشم به هر دلیلی
بیشتر گذشت ، سعی میکردم ببینمشون از هر فرصتی استفاده کنم میخواستم حرف بزنم صمیمی تر بشم اما ایشون مشتاق نبودن این حس منه ولی اگه قرار بود واقعی نباشه خودشون کاری انجام میدادن
معلمی هستن زیبا ، صمیمی با دانش آموزاشون هم رابطه خیلی خوبی دارن اتفاقا خودشون تعریف میکنن که با دانش آموزاشون بیرون میرن دوستشون دارن و رابطه نزدیکی با بعضیاشون دارن
من … دو بار بهشون کادو دادم اما باز هم ری اکشن خاصی نشون ندادن و انگار ناراحت هم شدن چون میخواستن کادو رو بهم برگردونن و میگفتن پیش خودت باشه من نمیخوام
در حالیکه من دیده بودم بچه های دیگه رو که بهش کادو میدادن چقدر ذوق میکردن اصلا به خاطر همون دست به همچین کاری زدم و برای ذوق درونی خودم هم بود و راستش ناراحت شدم که میخواستن برگردونن
خیلی مهربون هستن بعضی موقع ها فکر کردم به خاطر محبت زیادشون و اینکه من محبتی و مهر کلامی و احساسی توی اطرافیام ندارم و در کل از لحاظ دوست و آشنا و فامیل تنها هستم با خونوادم ، برای این موارد و این نیاز ها دوستش دارم
اما هرچی بیشتر گذشت خودم رو آزمایش میکردم و میدیدم اینطور نیست
شاید به محبت نیاز داشته باشم
ولی علاقم به ایشون واقعیه
الان که تابستونه دو ماهی هست که بهشون هفت هشت باری پیام میدادم و در مورد یکی از مشکلاتم هم صحبت کردم تا بلکه کمی هوامو داشته باشن و بیشتر نزدیکم باشن شاید تونستن کمکم کنن تکیه کردن به کسی که دوستش داریم و آدم باتجربه ای هم هست حس خیلی خوبیه
اما اگر دوطرفه باشه
جوابهایی که یک معلم در مورد این نوع از مشکلات دانش آموزانش میده و نگران میشه و سعی میکنه بیشتر کمک احوالش باشه ، نشنیدم ازشون
آخرین پیامی که رد و بدل شد اولش از من شروع شد که البته همیشه از من شروع میشده ، احوال پرسی بود
ایشون جواب دادن سلام عزیزم خوبم شما خوبی
تشکر کردم و ازشون حالشونو پرسیدم و خواستم که مطمئن بشم حالشون خوبه گفتن ممنون عزیزم
چون هیچ وقت این شکلی پیام نمیدادن یکم نگران شدم و پرسیدم که مطمئنن حالشون خوبه من احساس بدی که مطمئن نیستم درست باشه پیدا کردم و نوشتم عالی ام عزیزم
فقط همین دو کلمه رو مینوشتن
هیچ وقت این شکلی نبودن
نوشتم اگر خواستن میتونن با من صحبت کنن و برام خیلی باارزشن تا بلکه راحتتر باشن
و باز هم … ممنون عزیزم
بعد از اون یک بار دیگه پیامشون دادم و دیگر هیچ تا الان دو هفته گذشته از آخرین پیام
حس میکردم که مزاحمشون باشم به شدت!
با آخرین پیام دادن هاشون هم مطمئن شدم البته که من هرگز آدمارو قضاوت نمیکنم و میدونم دلیل منطقی ای دارن همیشه
اما من … احساسم خیلی شدیده
هر فکری که داشته باشم و هرچقدر که احساسم زیاد باشه من فقط میخواستم که … باهاشون یکمی صمیمی تر باشم … مثل دانش آموزایی که ازش حرف میزدن و میگفتن باهاشون در ارتباطن … مثل دو سه نفر از بچه های کلاسمون که میگفتن خیلی دوستشون دارن… مثل همون دانش آموزا ک باهاشون بیرون میرن و خیلی دوستشون دارن ولی ایشون هرگز حتی بعد از فهمیدن مشکلی که براشون تعریف کردم یک بار هم حالمو نپرسیدن و نگرانم نشدن ری اکت خاصی هم که نشون نداده ان هرچی هست یه معلم عادی ان خودشون بهم میگفتن ولی برای من عادی نیستن
ای کاش جای اون دانش آموزی بودم که الان اونقدر باهاشون صمیمی ان و ایشون رو میبینن و مثل رفیق میمونن ، یبار بهم گفتن من مثل رفیقتم اما هرگز نبودن
شما مشاور ها میگین توی دوست داشتن نباید برات مهم باشه اون کیو دوست داره تو رو چقدر دوست داره دوستت نداره بهت محل نمیده
خیلی در اشتباهین
دلت خیلی تنگ بشه؟ بخوای بغلش کنی ؟ برای مدت ها تو بغلش باشی؟ بخوای ببینیش؟کنارش باشی؟
سلام…
من پیامتو خوندم،عمیقا درک میکنم که چی میگی و چه چیزهایی رو تجربه کردی،منم خودم داخل سال تحصیلی اتفاقات جدیدی رو تجربه کردم و درواقع داخلشان سردرگمم اما جدای از این حرف ها،به نظرم معلمت واقعا هیچ اطلاعی از احساسات واقیعت نداره،درسته که بهشون گفتی دوستشون داری اما گفتن این حرف چندین نوع روش داره،شاید به فکر خودت بهشون ابراز علاقه کردی و برای معلمت هم کافی نبوده،با گفته هات به نظرم آدم مهربونی میان و قطعا اگر ابراز علاقه بکنی باهات برخورد بدی نمیکنن،وقتی میگی بقیه هم بهش میگن معلمت بغلشون میکنه و ابراز علاقه میکنه،پس قطعا به نظرم خیلی کارت راحت تره،فقط باید ریسک کنی یک بارم که شده سعی کن ریسک کنی ، و از پیام دادن بهش اجتناب نکنی و پیش خودتفکر نکنی که “قطعا پیامش بدم از من بدش میاد،منو به عنوان آدم اویزونی میبینه،نه من رو مخشم نباید پیامی بهش بدم،اون از من متنفره و …” مطمئنم این تفکرات رو داری که جلوگیری میکنه از پیام دادن و حتی ابراز علاقه بهش!یک جایی خوندم نوشته بودی که بهشون دو بار کادو دادی و ایشون اصلا خوشحال نشدن!خب میخوام یک سوالی بپرسم!شما واقعا داخل ذهنشونی؟مگه آدم ها باید تموم احساساتشون رو نشون بدن؟از کجا میدونی شاد نشدن؟یا خوششون نیومده؟فقط اینو میبینی که بقیه بهشون کادو دادن و ایشون هم خوشحال شده؟به نظرم خیلی جاها اشتباه از خودت هست،اینکه قضاوت میکنی و خیلی راحت جای معلمت تصمیم میگیری،بالاخره هر کسی یک رفیقی داره که اینارو باهاش در میون میزاره به نظرم به حرفش گوش کن و هروقت میگه این کارو کن اون کارو کن به حرفش گوش کنی،چون به نظرم داخل ماجرا ها هست و بهتر میتونه کمکت بکنه،داخل این جور مسائل بهت پیشنهاد میکنم به دیگران و بقیه توجه نکنی و تا زمان نگذشته و دیر نشده به معلمت ابراز علاقه بکنی تا بعدا پشیمون نشی…
دوست دار تو…
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار :دوست خوبم
چقدر خوب درباره اینکه از ارتباط با معلمت چه می خواهی حرف زدی. این دانایی تو را می رساند. اما من فکر می کنم دلیل رفتار معلمت چیزی است که متوجه شده یا به خاطر برداشت های خودت است.
در حالت اول تصور می کنم ایشان متوجه چیزی درباره تو یا درباره رابطه با تو شده است. برای مثال اینکه مشکلی از خودت را برایشان گفته ای شاید ایشان را نگران کرده نگران رابطه با دانش آموزی که به دنبال محبت است و ممکن است وابسته شود یا ممکن است نتواند به حل مشکلاتش کمک کند یا هر چیز دیگری مثل اینها.
در حالت دوم ممکناست او معلم کار بلدی است که دارد فاصله را حفظ می کند و می داند که سهم معلم در حفظ فاصله بسیار بیشتر از دانش آموز است و حالا تو دچار برداشت اشتباه هستی که چرا این طور به تو جواب می دهد.
در حالت اول بهتر است کمی در گفتن مساله هایت بیشتر تامل کنی، کمتر حس نگرانی یا ناکافی بودن برای حل مساله ها را در ایشان ایجاد کنی . در عین حال باهاشون صحبت کنی و مستقیم بگویی که خوشحال می شکی اگر ایشان تو را برای گفتن موضوعات یا نگفتن شان راهنمایی کنند.
در حالت دوم ضروری است با خودت کنار بیایی و باور کنی رفتار ایشان به نفع توست و شاید کمی دیرتر و دورتر ولی بالاخره ور کنار ایشان خواهی یود و مزه دوستی را با بزرگتر شدنت و صبوری ، در آینده خواهی چشید.
سلام
با خوندن نظر بچه ها و جواب شما بهشون خیلی اروم شدم
کاش زودتر میفهمیدم کسایی هم هستن که شبیه من باشن چون واقعا برام دردناک بود که فکر میکردم فقط منم که درگیر همچین چیزیم
من ۱۵ سالمه
و معلممون حدودا ۴ برابر من سن دارن
سال اخر راهنماییم و زمان خیلی کمی تا پایان سال مونده
از اول سال زیاد حالم خراب میشد و گریه میکردم
اما درکل همه چی انقدر بد نبود
چیزای قشنگ زیاد داشت
یجورایی یه مدت (حتی هنوزم) تنها دلیل خنده و لبخند من معلممون بود
خودشونم میدونسنن که دوسشون دارم
ماه پیش تقریبا درست شده بودم اما از وقتی به خودم اومدم دیدم اخر ساله
دوباره برگشتم به اون دوران تاریک
هر لحظه دارم فکر میکنم چجوری قراره جدا شم و دوباره قراره افسرده بشم و بازم همون چیزای وحشتناک
خیلی درد داره
نمیدونم باید چیکار کنم
فقط میدونم اصلا امادگی جدا شدنو ندارم
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار”دوست خوبم
چقدر خوشحالم که نظرات را می خونی و برای خودت راه های تازه پیدا می کنی.
همان طور که می دانی فقط تو نیستی که چنین مساله ای را تجربه کرده ای و آخرین نفر هم نخواهی بود. مهم اینه که چطور از این تجربه بخ درستی استفاده کنی.
من هم که معلم هستم با تعدادی از دانش آموزان قدیم خودم که آن موقع به خوبی توانستند از تجربه دوستی با معلم استفاده کنند هنوز ارتباط دارم و ارتباط خوبی هم داریم. آنها حالا یک دانش آموز نیستند برای خودشان زندگی تشکیل داده اند و صاحب خانواده و شغل هستند.
وقتی این طور به رابطه با معلمت و دوست داشتن شون فکر کنی افسرده و تیره روز نمی شوی چون این دوستی دنباله داری خواهد بود البته به شرط اینکه تلاش کنی تا این ارتباط را سالم و در تعادل نگه داری.
برای تابستان تلاش کن خودت را مشغول نگه داری و یک هنر یا مهارت را به عشق ایشان شروع کن تا یاد بگیری و توانمند شوی.
اطمینان داشته باش که نتیجه بسیار عالی خواهد شد و تمام عمر به این دوستی و به این تصمیم خودت افتخار خواهی کرد.
سلام بچه ها خب ببینید منم مثل همه ی شماها یکی هستم که معلمم رو خیلی دوست دارم و خب همه هم ممکنه حرفایی بهم زده باشند مثلا بعضی ها بهم میگن یه تختم کمه و اینکه بعضی ها دیگه مسخره میکنن ولی خب من خیلی آدم عادی هستم و روانی هم نیستم و الانم خداروشکر روابط خوبی با معلمم دارم منی که یه ادم بی احساسم نمیدونم چجوری یه معلم به دلم نشست؟
درکل میخوام بگم هممون مثل همیم ولی اگر نیاز به همدردی یا مشورت در این زمینه داشتین آیدی تلگرام بنده هست میتونم کمکتون کنم:))
فقط جهت همدردی لطفا اگر مزاحمی چیزی هستین پیام ندین 💗
سلام 🙂
نمیشه یه راه حل قطعی وجود داشته باشه که من معلم رو فراموش کنم ؟
با خودم گفتم دور بشم اوکی میشه ولی الان بیشتر از یک ساله ارتباط باهاشون نداشتم
هیییییچ ارتباط دو طرفه ای
و حدود 4 ساله از اون مدرسه رفتم و قبلا هم سالی یکبار دیدار داشتیم … دی 1400 بود که برای اخرین بار دیدم شون و ازشون خداحافظی کردم و تمام .
اما فراموشم نمیشن
هروز و هروز هروز تو ذهنم هستن . تقریبا 6 سال شده .
یعنی میخوام فراموش کنما ولی انگار معتاد شدم /:
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
بهتره به جای فراموش کردن راه دیگری را انتخاب کنی. ما نمی تونیم بسیاری از خاطرات خودمان را فراموش کنیم و اتفاقا وقتی تلاش می کنیم که در ذهن خود کمرنگ کنیم بیشتر پر رنگ می شود. بنابراین بهتر است به جای این کار تلاش کنی هر زمان یاد ایشان در ذهنت می آید حساسیت نشان ندهی و بگذاری در ذهنت باشد اما برای اینکه تکرار یادش کمتر شود ذهن و زندگی ات را از کلی کارهای جدید پر کنی. خودت را به کارهای مورد علاقه ات، دوستانت، برنامه و اهدافت، تلاش های جدید برای دریافت نتایج بیشتر و بهتر مشغول کن و ببین چطور یاد ایشان کمرنگ تر و کمتر می شود.
سلام من کلاس نهم هستم امسال با معلمان جدیدم که اشنا شدم. با دیدن معلم مطالعات به او علاقه مند شدم. و اون رو خیلی دوست دارم الان هم خیلی دلم براش تنگ شده. اون خیلی زن خوبی هست هم از لحاظ اخلاق و هم از لحاظ رفتار و تدریس، دوستام هم اون رو دوست دارند اما نه به اندازه من. اما معلم مطالعاتم من رو به اندازه اونقدری که دوسش دارم دوست نداره و من از این بابت ناراحت نیستم. برا من این مهمه که خودم اونو دوست دارم. من هم مثله شاگردان دیگه با او رفتار میکنم و اصلا تا بحال احساساتم را بروز ندادم. اما جدا از اینها دوست دارم بهم پیشنهاد بدید برای روز معلم براش چی بخرم😂😅؟ که هم ارزون باشه هم با ارزش
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
فکر می کنم بهترین هدیه برای معلم یک نوشته ساده و زیبا است که به دست خودت انجام شده باشد. هم حس و حال تو را نشان می دهد و هم بار عاطفی خوبی برای او به همراه دارد.
اما اگر بخواهی چیزی را هم کنار یادداشت خودت بگذاری یک هدیه در حد جا شمعی یا عودسوز قشنگ است چون بیشتر برای حال خوب و حس شاعرانه تناسب دارد.
علاوه بر همه اینها به خودت و رفتارت خیلی توجه داشته باش چون بیشتر از هر هدیه و کادویی اثر می گذارد.
سلام وقتتون بخیر
از حدود یک ماه پیش من عاشق معلم ریاضیم شدم
و خود اینطوریم نیستم که به معلما زود وابسته بشم..
وقتی می بینمشون مثلا تو کلاس در حال تدریسن یا تو سالن از دور می بینمشون یا حتی وقتی که از کنارم رد میشن
واقعا حالم بد میشه و کنترل خودم رو از دست میدم
سر کلاس اصلا تمرکز ندارم و همش حالم بده و همین باعث شده تمرکزمم بهم بریزه
کافیه فقط یک لحظه به من نگاه کنن
اون موقع هس که من واقعا می میرم
با وجود همیشه در حال پنهان کردن خودمم یعنی همیشه در حال مخفی کردن خودم از دید معلمم
سعی اصلا نزدیکشون نشم و اصلا به چششون نخورم
اونقد وضعیتم بد شده که حتی تو خواب هم همیشه تو مدرسم و ایشون هستن
حتی لحظه ای تو خواب هم آروم نیستم
دبیر فوق العاده مهربون و خوبی هستن
حتی تا حالا به خاطر همینکه حالم بد میشده تو مدرسه به خودم آسیب هم رسوندم..
خودمم می دونم همه اینا اشتباهه و درست نیست
ولی اصلا دست خودم نیست..
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
چقدر خوبه که می دانی برخی از رفتارهایت نادرست است خصوصا آسیب زدن به خود که اصلا درست نیست تحت هیچ شرایطی یا به هر دلیلی.
با این همه بخشی از حرفت را قبول ندارم : اینکه اینقدر اصرار داری که دست خودت نیست. همه رفتارهای ها ما دست خودمان است اگر باور کنیم و اگر تصمیم بگیریم که آن را تغییر دهیم.
راستش برای هر معلمی ترسناک است که به محبت دانش آموزی توجه کند که حاضر است به خودش آسیب برساند و این را نشانه عشق بداند.
اگر می خواهی کلی از این عشق و محبت بهره بگیری و سیراب شوی لازم است این جور کارها را کنار بگذاری، عاقلانه رفتار کنی.
اگر فکر می کنی گفتگو کردن با معلمت تو را آرام می کند همین کار را انجام بده ولی این یقین را داشته باش که نگهداشتن این رابطه مهم تر است و برای این منظور باید با رفتارت نشان دهی که بر خودت و کارهایت مسلط هستی و فقط یک دانش آموز پر تلاش و پر محبتی.
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
چقدر خوبه که می دانی برخی از رفتارهایت نادرست است خصوصا آسیب زدن به خود که اصلا درست نیست تحت هیچ شرایطی یا به هر دلیلی.
با این همه بخشی از حرفت را قبول ندارم : اینکه اینقدر اصرار داری که دست خودت نیست. همه رفتارهای ها ما دست خودمان است اگر باور کنیم و اگر تصمیم بگیریم که آن را تغییر دهیم.
راستش برای هر معلمی ترسناک است که به محبت دانش آموزی توجه کند که حاضر است به خودش آسیب برساند و این را نشانه عشق بداند.
اگر می خواهی کلی از این عشق و محبت بهره بگیری و سیراب شوی لازم است این جور کارها را کنار بگذاری، عاقلانه رفتار کنی.
اگر فکر می کنی گفتگو کردن با معلمت تو را آرام می کند همین کار را انجام بده ولی این یقین را داشته باش که نگهداشتن این رابطه مهم تر است و برای این منظور باید با رفتارت نشان دهی که بر خودت و کارهایت مسلط هستی و فقط یک دانش آموز پر تلاش و پر محبتی.
خیلی بده که عاشق معلمت باشی ولی فقط تو نه بقیه هم دوسش دارن ۳ نفر ولی اون اونارو بیشتر از تو دوست داره
دارم دیوونه میشم
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم اگر عشق و دوست داشتن واقعی باشه در این صورت نباید برایت مهم باشه که او افراد دیگری ر ادوست دارد، یا دیگرانی هستند که او را دوست دارند یا اینکه هر کسی را چقدر دوست دارد و … در دوست داشتن واقعی تنها چیزی که مهم است این است که خودم او را دوست دارم و دلیل دوست داشتن او را هم می دانم و تلاش می کنم این دوست داشتن را با انجام کارهای درست برای خودم حفظ کنم. وقتی به این مرحله از دوست داشتن برسی هم کلی انرژی داری برای اینکه این حس را در خودت تقویت کنی و هم می توانی از اینکه دیگران هم او را دوست دارد خوشحال باشی. کمی بیشتر به این شرایط فکر کن و این روحیه را در خودت تقویت کن.
سلام خسته نباشین،من کلاس هشتم هستم امسال برامون یه معلم پرورشی جدید اومد که من اولش اصلا حسی بهش نداشتم شاید برای مسخره بازی تظاهر میکردم دوسش دارم ولی دوسش نداشتم،یکم گذشت فهمیدم واقعا دارم عاشقش میشم،اولش یه حس دوست داشتن بود و خب منم بروز میدادم مثلا رد میشدم بهش میگفتم مرسی که هستین و ازین چیزا،گذشت و گذشت و من با یکی دوتا از دوستام هی میرفتیم پیشش حرف میزدیم باهم میگفتیم میخندیدیم،اما اون دوستام برای اینکه با من همراهی کنن میومدن وگرنه کسی که واقعا دوسش داشت من بودم،اونم فهمیده بود،من نمیتونستم تنها باهاش حرف بزنم اصلا حتی سلامم نمیتونستم بکنم و باید دوستام میبودن وگرنه روم نمیشد،یجایی اون فهمید و به زور منو تنها برد تو اتاقش که حرف بزنیم،حرف زدیمو یکم باهم راحت تر شدیم و من همش تنها میرفتم پیشش،باهم حرف میزدیم درباره حس من و چیزی که اون میخواست این بود که صمیمی تر بشیم باهمدیگه،باهم صمیمی شدیم و هستیم اما اون از مدرسمون رفت،بهم میگه عیب نداره و ما رابطمون خارج از مدرسست و اصلا انگار که باهم تو مدرسه اشنا نشدیم،بعد از رفتنش من خیلی داغون شدم،خیلی،هفته پیش رفت،کل معاونای دیگم میدونن دوسش دارم،الان بهم میگه بهم نگو خانم فلانی و بگو آبجی خودشم بهم میگه آبجی،اگه یه روز اون بهم پیام نده یا من ندم بهش روزم شب نمیشه،به دور و بریام حسودی میکنه و ازم میخواد دربارشون باهاش حرف نزنم،الان وابستگیم خیلی خیلی زیاد شده و اگه پیاممو دیر سین کنه دیوونه میشم البته بعدش زنگ میزنه و کلی معذرت خواهی میکنه و حرف میزنیم ولی خب من وقتی نیستی خیلی داغونم و اونم مبدونه که بیش از اندازه دوسش دارم و دلم براش تنگ میشه و بهم میگه بیرون همو میبینیم یا میتونیم بریم خونه ی همدیگه،چکار کنم وابستگیم کمتر بشه؟؟؟
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
خیلی متاسفم که معلمت چنین ارتباطی را با تو ایجاد کرده و به این شدن موجب شده به او وابسته باشی.
این کار اشتباه برخی معلمان نشانه آن است که چندان معلمی را نمی دانند و در کار خودشان حرفه ای نیستند وگرنه اصلا باعث این قبیل خسارات روحی و روانی به دانش آموزان نمی شوند.
یعنی اگر حتی یک بار ایشان تصمیم بگیرد که به این رابطه پایان دهد یا آن را کم رنگ کند بسیار صدمه می بینی و به همین دلیل این قبیل دوستی ها با این شدت اشتباه است .
بنابراین خیلی تحسین می کنم که تصمیم گرفتی خودت از این وابستگی فاصله بگیری.
برای این کار شانس بزرگی داری که ایشان در مدرسه شما نیستند این باعث می شود خیلی از تجربه های مشترک شما کمتر شود و کم کم حرف های کمتری برای گفتن داشته باشید. در عین حال تلاش کن خودت را حسابی درگیر درس و مدرسه کنی، هر برنامه ای در مدرسه را دنبال کن و در فعالیت ها شرکت داشته باش.
این طوری می بینی که کم کم از وابستگی ات کم می شود.
در ضمن خودت تعداد پیام دادن و تماس تلفنی ها را محدود کن. مثلا به خاطر کلاسهایی که داری بعصی از روزهای دیگر را تماس داشته باش و جلوی خودت را بگیر که هر روز صبح به خیر و شب به خیر بگویی و چیزهایی مثل این.خودت می بینی که اگر این کارها را انجام دهی وابستگی ات بسیار کمتر می شود و این ارتباط در کنترل تو می ماند.
سلام
من شاید چند هفته ای هست که معاون پرورشی مدرسه مون رو واقعا از با تمام وجود دوست دارم و همش پیششم و توی کاراش کمکش میکنم بغلش میکنم بوسش میکنم حتی با اسم کوچیک صداش میکنم خیلی وابسته اش شدم
و ایشون هم منو خیلی دوست دارن و حتی گفتن که تو خونه پیش دخترش از من تعریف میکنه و اینا…. ولی توی خونه همش به فکر ایشونم. میترسم به درسم آسیب برسونه. و فکر کردن به ایشون نذاره که درس بخونم
نمیدونم چکار کنم. لطفا راهنمایی ام کنید
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
نگرانی تو کاملا به جاست. ممکن است اگر همینطور پیش بروی آسیبب هایی ببینی ولی دقیقا همهچیز دست خودت است سعی کن برای مهار این شرایط یک هدف ارزشمند بگذاری و به او هم بگویی برای مثال از او بپرس که آیا از اینکه نمرات خوبی در درس هایت بگیری خوشحال می شود ؟ پاسخ او حتما مثبت است. حالا به او بگو که تمام سعی ات را می کنی تا نمرات خوبی در درس بگیری و هر بار به او گزارش می دهی تا خوشحال شود.
این کار باعث می شود هم تو بیشتر انگیزه برای تلاش داشته باشی و هم به ارتباط تان جهت خوبی بدهی.
من عاشق معلم ریاضی شدم وای نمیدونم چکار کنم الان چند وقته پیش روانشناش میرم وای فایده نداره چکار کنم ؟ روم نمیشه بهش بگم
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار: دوست خوبم
متوجه سوالت نشدم. اینکه عاشق شدی مشکلی داری که باید پیش روانشناس بروی؟! یا از این در رنج هستی که نمی توانی به معلمت بگویی!!
اگر مورد اول است که با همان روانشناس پیش برو و متوجه باش که اگر رابطه ای تا این حد موجب خسارت است پس ادامه آن هم توصیه نمی شود.
اما اگر مورد دوم است همان طور که در مطالب سایت همخوانده ای گفتن احساس و ابراز آن به معلم معمولا نتیجه بهتری به همراه ندارد و کار تو را هم سخت تر می کند. در اغلب موارد بیان احساس دانش آموز به معلم رابطه را تغییر داده و شرایط نامناسبی ایجاد کرده است.
بنابراین اگر رنج تو بابت این موضوع است فقط تلاش کن بهترین خودت باشی و در درس و وظایف تحصیلی ات خصوصا درس این معلم سنگ تمام بگذاری. این بهترین پیام دوست داشتن به یک معلم است.
من معلممو خیلی دوست دارم در حدی ک ی روز براش پیام ندم رون روز برام روز سختی هس البته اونم منو خیلی دوست دارع و روی هم خیلی حساس شدیم
من ی دوست صمیمی دارم خیلی باهام خوبیم معلمم فک میکنه ک من دارم با دوستم دست به یکی میکنم ک اونو اذیت کنم در صورتی ک اصلا ایجور قصدی ندارم فقد دوسش دارم
به نظرتون چیکار کنم ک باور کنه ک دوسش دارم و دوستمم خبر نداره
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
اگر واقعا دوستش داری چطور برخی رفتارهایتان آزاردهنده است؟! تا جایی که معلمت هم احساس می کند قصد اذیت او را داری!
بهتر است هر مدل رفتاری تاکنون داشته ای تغییر دهی چون میدانی که این کار احساس خوبی در معلمت ایجاد نمی کند.
در عین حال هر زمان احساس کردی معلمت برداشت خوبی ندارد حتما خودت قدم جلو بگذار، عذرخواهی کن ، رفتارت را توضیح بده و بگو که چه حس خوبی درباره او داری.
سلام خوب هستین ببخشید ازتون یه کمکی میخواستم .
اول مهرماه بود که من میرفتن مدرسه با دوستا و معلم های جدیدی آشنا میشدم اما یه روز برای اولین بار معلم ریاضی مون رو ملاقات کردم توی کلاس و با همون دیدن اون خانم و حرف زدنش و برخورد با بچه ها یک دل نه صد دل عاشقش شدم برای خودمم عجیب بود هی سعی میکردم خودمو کنترل کنم خلاصه این دوران تا یه مدتی همینطور گذشت و من خودمو سعی میکردم کنترل کنم بعد رسید تا این هفته چهارشنبه و من واقعا دیگه دیوانه شده بودم به هر کدوم از دوستام میگفتم اصلا درکم نمیکردن خودمم خیلی میترسم احساساتم رو به خوده خانم ریاضی مون بگم اون روز چهارشنبه اینطور شد که ما زنگ ریاضی خانم رو دیدیم و بعد من رفتم تا لقمه سیب زمینی بخورم سس ریخت روی مقنعه ام رفتم بشورم از آبدار خونه در اومدم دیدم یه صندلی خالیه گفتم عجب جایی الان به راحتی میشینم لقمه مو میخورم هیچکسی رو هم نمیبینم بعد دیدم چندتا ماشین رو به روی صندلی ها هستن همینطوری چشمم رفت سمت ماشین خانم ریاضی مون گفتم که عه ماشین خانم خلیلی بعد همینطوری سرم رو بردم بالا دیدم توی ماشینه سریع سرم رو برگردوندم دیدم که بهم لبخند زد بعد سریع مثل دیوونه ها دویدم رفتم به دوستم احساسم رو گفتم داشتم دیونه میشدم واقعا از حال داشتم میرفتم .
اونروز خیلی خیلی خجالت زده بودم جوری که اصلا دوست ندارم دیگه خانم ریاضی مون رو ببینم فکر میکنم که کاری کردم و شرمنده ام . بعد یک روز و کلی فکر کردن در مورد این حس هروقت یادم میفته معده ام درد میکنه و برای خودم این حس خیلی آزاردهنده اس . اصلا دست خودم نیست عاشقش میشم بعد یهو ازش متنفر میشم واقعا برام سخته اصلا نمیدونم که چه حوری احساسمو کنترل کنم و دیگه این احساس عاشقانه رو از بین ببرم . من کلاس هفتم هستم ۱۳ سال دارم درس هام هم خوبه جز بالاترین نمره ها توی کلاس بودم ولی توی درس ریاضیات پایین ترین نمره هم دارم 😅😂البته من با خانم ریاضیم راجب این احساسم حرفی نزدم و خیلی مودبانه و در حد شاگرد با خانمم رفتار کردم .
ولی یه راهنمایی میخوام من میتونم احساسم رو باهاشون در میون بزارم؟ نمیخوام نسبت به من بی اهمیت و بی توجه باشه . من منظورم از عاشق بودن وابستگی عاطفی هستش و خیلی مشتاق دیدن و بغل کردنشون هستم ولی هیچوقت هم بغلشون نکردم . حس میکنم اگه این رو بهشون بگم ناراحت و آزرده بشن من نمیخوام باهاشون صمیمی بشم فقط میخوام هروقت که خواستم احساسم رو نسبت بهشون بدون رو درواسی بگن و مثل شاگرد در کلاسشون رفتار کنم نه رفتار های غیر معقولانه
لطفا راهنماییم کنید چون واقعا حس بدیه
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار :دوست خوبم
خودت به درستی به نکتهای اشاره کرده ای که دقیقا پاسخ سوال خودت است. اینکه می دانس اگر احساست را با معلمت در میان بگذاری ناراحت می شوند و شاید دیگر مثل قبل با تو رفتار نکند.
بنابراین به این برداشت و احساس خودت توجه کن. سعی کن با هیجانی که داری از حس دوست داشتن و عشقی که داری لذت ببری ولی سعی نکن این موضوع را در میان بگذاری. همین که بهترین باشی و تلاش کنی تا وظایفت را به خوبی انجام دهی مناسب ترین راه برای ابراز احساست به او است.
سلام من ی دختر ۱۴ سالم کلاس هفتم که بودم بخاطر کرونا تا قبل از عید مدارس آنلاین بود و خب حس خاصیم به معلم ورزشم نداشتم
وقتی مدرسه حضوری شد همونجا که امدن ورزش صبحگاهی رو انجام بدن با یک نگاه صد دل عاشقش شدم هروز هفته براش گل رز میخریدم همیشه کنارش بودم هرجا که میرفت اون خودشم دوسم داشت همه چی خیلی رویایی و خوب بود تا اینکه خرداد شد و امتحانا امدن و اینا و بعدش تابستون شد از اون موقع منتظر مهر بودم که بتونم ببینمش
بهش پیام میدادم زنگ میزدم
بعد روز ۲۵ شهریور دوستام رفتن بودن مدرسه به ی دلیلی بعد گفتن که معلمی که عاشقشم رفته ازون روز من هر شب گریه میکنم اصن حال خوبی ندارم عصبی شدم از همه بدم میاد و هما رو اعصابمن تا اینکه بالاخره بخاطر مسابقات ورزشی تونستم ببینمش و اون روز بهترین روزی بود که بعد ۷ ماه برام اتفاق میوفتاد دوباره حس قبلیمو داشتم و علاقم به اون شدید تر شد
اما دلتنگشم بدجور و این دلتنگی آخر ی کار دستم میده
حالم خوب نیست بدون اون اصلا
چیکار کنم
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
پیشنهاد می کنم برای رفع دلتنگی و کم کردن حال بدی که تجربه می کنی چند کار را انجام دهی:
برای ایشان کاری را شروع کن مثل اینکه برای شان خاطرات روزانه ات را بنویس، نامه بنویس یا اشعاری را جمع آوری کن و همه اینها ا در یک دفتر انجام بده برای اینکه شاید یک زمانی به خودشان بدهی یا اینکه پیش خودت بماند.
علاوه بر این به یاد ایشان هدف گذاری های خوب برای خودت داشته باش، برای مثال هر روز ورزش کن و ….
علاوه اینها پیشنهاد می کنم ویژگی های خوب دیگران را هم ببین، حتما دیگر معلمان یا اطرافیان تو شباهت های رفتاری با معلم ورزش تو دارند. وقتی می ت آنی حس کنی که فلان فتار یک معلم برایت آشناست و شبیه فتار معلم مورد علاقه ات است حس خوبی پیدا می کنی.
سلام
راستش ما یه معلم ریاضی داریم که خب خیلی ادم خوبیه خیلی خیلی زیاد
اول های سال اینطوری بودن که این خیلی ادم اعصبیه و اینا ولی حقیقتا اصلا اینطوری نبود و خیلی ادم خونگرم و مهربونیه
و من جدیدا خیلییی خوشم اومده ازش طوری که تقریبا هر شب دارم خوابشو میبینم که بغلم میکنه و حقیقتا معلممون از بغل کردن متنفره ولی یکی از دوستای صمیمیم با معاممون خیلییییییی صمیمیه طوری که همش باهم حرف میزنن و معلممون ازش تعریف میکنه و از این بابت خیلییی فشار میخورم و البته اینم باید بگم که دوستم درسش خیلی خوبه ولی من ریاضیم ۱۳.۱۴ اینطوراس و نمیدونم چی کار کنم درسم خوب شه من یه اشتباهی رو هم کردم که باعث شد معلممون ازم خیلی میشهفت بدش بیاد و از چشش بیوفتم و اونم اینه سر کلاسش خوابیدم و وای
من واقعا دوسش دارم طوری که کسی ازش حرف میزنه میخوام تیکه تکیش کنم و نمیتونم به کسی این موضوع رو بگم و اینم که رفیق صمیمیم هم دوسش داره خیلی بده چون رفیقمم دقیقا مثل من دوسش داره:”)
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
اتفاقا خیلی جای خوش شانسی است که دوستت هم او را دوست دارد و اتفاقا در درس ریاضی قوی است، چون حس مشترک شما می تواند پیوند خوبی میان شما ایجاد کند. این حس مشترک زمینه خوبی است برای اینکه بتوانی از کمک دوستت برای پیشرفت در درس ریاضی کمک بگیری ، این طوری او پیش معلم عزیزتر می شود چون به درس هم کلاسی اش کمک کرده و تو هم عزیزتر می شوی که داوطلبانه خواستی برای پیشرفت خودت اقدام کنی و در عین حال حتما پیشرفت هم خواهی داشت. خوب این موضوع برای معلمت بسیار دلنشین و قابل توجه است که دانش آموزی در درس پیشرفت کند و به این شکل پیام دوست داشتن تو را دریافت می کند.
در ضمن فراموش نکن که لزوما تعداد کسانی که معلم تو دوست دارند تاثیری در میزان محبت او ندارد یعنی اینطور نیست که ظرفیت آن تکمیل شود.پس با آرامش بر هدفت تمرکز داشته باش و حسابی در ریاضی پیشرفت کن.
سلام علیکم ببخشید میخواستم بگم که منم بدجور عاشق یکی از معلمام شدم .دخترم و معلمم هم خانم هستن
اولاش نه اینکه بگم بدم میومد .عادی بودم کاری به کارش نداشتم تا اینکه اومدم دوازدهم .یعنی از دهم معلممون بودن
دوازدهم حس کردم یه حسی بهشون دارم .نه دوست داشتنا
ولی مدام دلم میخواست ببینمش
میخواستم توجهشو به خودم جلب کنم
زنگ تفریحا وای میسادم تا میاد بره تو دفتر رد شدنشو ببینم
سر کلاسمون میومد زیاد نگاه بهش نمیکردم که متوجه بشه
ولی یه حسی بهشون داشتم که خودم اون حسو خیلی دوست داشتم
و دوست داشتم توجهشو جلب خودم بکنم .
وای بگم که بدجوری دوسش داشتم .یه روز واسه امتحانش نیومد حالم خیلی بد شد .طاقت دوریشون را نداشتم
تا دیگه دیدم بیشتر از این نمیتونم تو دلم نگه دارم
بهشون گفتم
ایشونم مشکلی نداشتن
و گفتن که هر وقت دلت تنگ شد باهام ارتباط بگیر
من هر روز پیام میدادم .ایشونم میدادن
خودشون حتی برام زنگ میزدن
شاید توی روز چندین بار تماس داشتیم
اونجوری که مشخص بود خودش هم خیلی دوسم داشت
چون واقعا رفتاراتشون و حرفاشون مشخص بود که دوسم داره
حتی خودش بهم میگفت تو با بقیه برام متفاوتی با بقیه برام فرق داری
مدام منو محکم میگرفت تو بغلش
گاهی چندین دقیقه طول میکشید
همیشه با اسم کوچیکم صدام میزد
حتی گاهی میگفت عزیز دلم .
منم خودم متقابلا خیلییی زیاد دوسشون داشتم و همینطوری بودم باهاشون .
بدجور وابستشون بودم
گاهی اوقات که کمی کسالت پیدا میکردن
منم اونروز مریض میشدم و….
تا اینکه کم کم باهام سرد شدش
دیگه مثل قبل جوابم نداد
وقتیم میدیدمش محلم نمیداد
یه مدت گذشت و دیگه رابطه ما کاملا قطع شد
و من روز به روز حالم بدتر و بدتر میشد
تا اینکه تصمیم گرفتم از قلبم و فکرم بکنمش بیرون
من از چندین جهت ضربه های جدی بهم وارد شد
دیگه حتی شمارش و عکساش و … همه چیزش رو پاک کردم
و دیگه الان توی مدرسه نیستم
امسال سال اول دانشگاهمه
یه چندین بار رفتم مدرسه قبلیمون
میدیدمش نگاهشم نمیکردم
حالا بعد از مدتی اومده پیام داده بهم و میگه که هنوز دوسم داره و اینا
وقتی بهم پیام داد دوباره حسم برگشت و الان دوباره دیوانه وار دوسش دارم و عاشقشم
و باهاش ارتباط تلفنی دارم
اما میترسم که دوباره ازش جدا بشم و همون اتفاقای ناگوار برام رخ بده
ولی از طرفیم نمیتونم ازش دل بکنم
تورا خدا بگین من چیکار کنم واقعا یک کلافه سردرگمم
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
اگر خودت یک بار دیگر چیزهایی که نوشته ای را بخوانی می توانی متوجه شوی که این معلم اشتباهات زیادی درباره تو انجام داده است و در آن زمان صدمه هایی خورده ای. آن وقت درک و آگاهی تو کمتر بود، عاشق شده بودی و او هم این حس را در تو تقویت کرده بود. نتیجه هم این شد که سردی رفتار او تو را بسیار درگیر کرد.
اما حالا دانش آموز نیستی، بزرگتر شده ای و صاحب یک تجربه عمیق و بزرگ در ارتباط هستی. یقینا انتظار می رود حالا دیگر بدانی چه کار کنی که باز آسیب نبینی.
برای این منظور خودت و زمانت را وقف درس های دانشگاهت کن، حسابی پیشرفت کن، کاملا ذهنت را درگیر دانشگاه کن و در عین حال فقط در حد معمول و به اندازه نه چندان زیاد با معلمت ارتباط داشته باش، آنقدری که حالش را بدانی و از تو خبر داشته باشد. اگر از این میزان بیشتر شود احتمال بسیار زیاد این بار آسیب بزرگتری می بینی پس از حالا جلوی این اتفاق را بگیر.
سلام
من ۱۴ سالمه
دختر هستم و عاشق معلمم شدم که الان دو سال هست که من عاشقش شدم
اون یکی دو ماهی هست که از مدرسه مون رفته
و من فقط پنج شنبه ها اونو میبینم چون باهاش کلاس دارم
من نمیدونم چکار کنم که فراموشش کنم
آخه خیلی بهش فکر میکنم نمیتونم دو دقیقه از ذهنم بیرونش کنم هر جا میرم
هر جا هستم تو فکرمه
از دوستام هم پرسیدم که شما چقدر دوسش دارید
بیشتر شون میگفتن اون عشقه خیلی دوسش داریم
و من الان میخوام که دوست داشتن رو نسبت به اون کم کنم
چطورررررر؟؟؟🥺💔
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
نیازی نیست دوست داشتنت را کم کنی بلکه لازمه مدیریت ذهن خودت را تقویت کنی.
اینکه او فر د دوست داشتنی هست و تو علاقمند هستی خیلی هم خوب است اما اینکه نمی توانی گاهی ذهنت را از او خالی کنی اصلا خوب نیست.
راه حل این است که خودت را با اهداف و کارهای مهم دیگری که داری بیشتر مشغول کنی و در عین حال زمانی را بگذاری که بتوانی با خیال آسوده به او فکر کنی.
با این کارها به مرور ذهنت به کنترل خودت می آید و در عین حالی که به او فکر می کنی اما خودت تعیین می کنی که چه زمانی و چقدر این فک ها سراغت بیایند.
سلام
من الان کلاس ششم هستم.
پارسال معلم من یه خانم خیلی سخت گیری و با جذبه بود. من پارسال ازش متنفر بودم. والی امسال جوری دوستش دارم که واقعا برای خودمم عجیبه. وقتی بهش فکر میکنم قلبم تند تند میرنه. اگر کسی هم حرفی بهش بزنه بدجور غیرتی میشم.
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
چندان هم عجیب نیست چون تو بزرگتر شدی و حالا با معیارهای امروز خودت به این نتیجه رسیده ای که این رفتار را می پسندی. اما اگر کمی بیشتر پیش بروی ممکن است چیزی بیشتر از پسندیدن را تجربه کنی و این ارتباط برایت دردسر شود. اگر بتوانی محبت و علاقه خودت را مدیریت کنی و دچار افراط نشوی طوری که بخواهی شب و روز به او فکر کنی یا به قول خودت آن قدر درگیر شده باشی که نتوانی نظرات بچه هایی که موافق تو نیستند را تحمل کنی این یعنی اینکه مدیریت بر رابطه داری و آسیبی نخواهی دید. در حال حاضر فقط بر این کار ذهن خودت را متمرکز کن که درس بخوانی و تمام تلاشت را برای به دست اوردن نتایج خوب و رفتار یک دانش آموز به کار گیری این کار باعث می شود هم خودت و هم آن معلم راضی باشید و انرژی ات را صرف هیجان های دیگر نکرده باشی
سلام
من وقتی هفتم بودم دبیر ریاضیم رو خیلی دوست داشتم ولی سال بعدش از مدرسمون رفت و من خیلی داغون شدم ولی هر جوری که بود دوباره سر پا شدم
من همیشه درسم خیلی خوب بود و هست و الان هم میرم دهم
وقتی نهم بودم به وسیله معلم ریاضیم به یه معلم دیگه معرفی شدم
و خیلی برام جالب بودن و سعی می کردن که کمکم کنن
منم همه تلاشمو کردم تا توی مسابقه مقام بیارم و بتونم خوشحالش کنم و کردم
درسته دبیر من نبود ولی خیلی چیزا رو بهم یاد داد و تصمیم گرفتم خیلی بهش نزدیک نشم چون نزدیک شدن زیادی باعث میشه اون ازم دور شه ولی خیلی مهربونه و از طرفی نمیدونم چیکار کنم که بیشتر بهش نزدیک بشم
چون از طرفی میدونم سرش شلوغه و از طرف دیگه خیلی دلم براش تنگ میشه
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:پاسخ ۴۸
دوست خوبم
خیلی متاسفم بابت اتفاقی که رخ داده و امیدوارم درس خوبی از این رخداد گرفته باشی.
اولا هر زمان مساله مهمی اتفاق می افتد و تمایل داری پاسخی از طرف مقابل بگیری پیام نده یا حضورا گفتگو کن یا تلفنی تماس بگیر. این طوری موضوع همان موقع روشن می شود.
دوم اینکه به احتمال زیاد چون معلمت مسائل را با دوستش در میان گذاشته شرمنده از این کار هست و به همین دلیل پاسخی ندارد بدهد. بنابراین این تصمیم توست که بخواهی با او ارتباط داشته باشی و ادامه بدهی یا خیر و آیا می توانی او را ببخشی یا خیر.
سوم اینکه هر چند ناراحتی مادر قابل درک است و او حق دارد از انتشار راز خانواده ناراحت باشد اما دلگیری مادر از معلمت چندان منطقی نیست.
این موضوع را تو با معلمت در میان گذاشتی و حرفی که از خانه خارج شود از هر کجا می بتواند سر درآورد. پس ناراحتی از معلمت را به مادر حق تایید نمی کنم و به همین دلیل قانع کننده نیست اگر مادر مانع آزادی عمل تو برای تصمیم به ادامه ارتباط با معلمت باشند یا در چگونگی آن تاثیر بگذارند.
ما نمی توانیم با یک اشتباه، کل یکرابطه را زیر سوال ببریم خصوصا که اشتباه از خودمان شروع شده باشد.
سلام.من یک پسر ۱۴ساله هستم .عاشق معلم زبانم شدم.حسم در موردش یه جوریه.واقعا در حد کراش نیس خیلی بالاتره.نمیدونم چطور مطرحش کنم که به رابطه معلم و شاگردیمون خدشه ای وارد نشه.دارم دیوونه میشم نمیتونم یه لحظه از فکرم دورش کنم نمیدونم چیکار کنم لطفاً کمکم کنید.
سلام من ی دخترم و عاشق معلمم شدم که نمیدونم چطور فراموشش کنم هر دقیقه بهش فکر میکنم روانیم کرده اما اون هیچ چیزی در مورد من به خودم نمیگه یا اینکه اصلا باهام حرف نمیزنه فقط به پدر و مادرم درباره ی من میگه
الان شما لطف کنید بگید که من چکار کنم که فراموشش کنم یا اینکه اینقدر دوسش نداشته باشم چون دیوونه شدم دیگههههه
توروخدا کمکم کنید?
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار: دوست خوبم
این طور تصمیم ها فقط اراده قوی میخواهد.
اگر یقین داری که در فراموش کردن یا کمتر دوست داشتن واقعا می توانی آرامش بیشتری پیدا کنی در این صورت باید با اراده قوی تلاش کنی تا ذهن و زمان و زندگی ات را صرف انجام کارهای دیگری کنی. به سرگرمی هایت برسی، چیز های جدید یاد بگیری و کلاس بروی، معلم های جدیدت را بشناسی و رفتارهای خوب آنها را شناسایی کنی، دوستان جدید پیدا کنی و کارهای جدید را تجربه کنی و ….
این کارها فکرت را از او دور می کند و تا به خودت بیایی می بینی خیلی در ذهن و زندگی تو جایی برایش باقی نمانده است.
من عاشق معلمم هستم و همین که دیدنش حس در شدم بهش
سلام
من عاشق معلم رباضیمون شدم و خیلی خوبه چون هر روز تو مدرسه میبینمش که این عالیه. باهاش هم در این باره حرف زدم و گفتم. اونم گفت منم دوستت دارم و من خیلیییییییی خوشحال شدم اما یک چیزی رو همیشه یادتون بمونه. هیچوقت به چیز های شخصیش دخالت نکنید. هیچوقت ازش درخواست نابجا نکنید که خوب نیست
این معلم من معروف به بی احساس هست تو مدرسه و اما من احساساتش رو فهمیدم.
الان هم رابطمون عالیه. اما امسال قراره از هم جدا بشیم.
من برای رفع ناراحتیم میخوام یه کاری کنم. جدا بشیم اما در ارتباط باشیم. منظورم تو شبکه های مجازی هست.
اونهایی که عاشق هم جنس خودشون هستن بهتره بدونن این عشق ممکنه واقعی هم باشه. درسته که تو سن ما این علاقه ممکنه الکی باشه اما ممکنه و قطعی نیست
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار: دوست خوبم
چقدر احساس، برداشت و تصمیمت خوب است. خیلی به تو افتخار کردم که تا این اندازه دانا هستی و متوجه شدی چطور یک رابطه را سالم و موثر نکه داری و از آن خوشحال تر اینکه تجربه خوبت را با دیگران به اشتراک گذاشتی.
سلام من یه دانش آموز دهمی ام رشتم تجربیه همیشه درسم عالی بوده و با کارنامه ۲۰ نفر اول بودم.سال قبلم آزمون نمونه و تیزهوشان دادم هردوشون رو پذیرفته شدم.معدل نهایی نهمم۲۰خالص شد.من تصمیم گرفتم بیام تیزهوشان و الانم تو فرزانگان درس میخونم.اما از اول سال کلی مشکل برام پیش اومد.پستی و بلندی هایی که به کل داشت نابودم میکرد شرایطم سخت بود سه بار کرونا گرفتم و یه دوران افسردگی داشتم و قرص مصرف کردم و چند روزیه که به مشورت دکتر دیگه قرصا رو مصرف نمیکنم.به حدی وضعم بد شد که منی که این همه حساس بودم رو درسام مدرسه نمیرفتم و مدیر و معاون پیگیرم بودن.و اینکه اگه تو مدرسه ما کسی یک کتاب روهم بیفته و پایین۱۲بشه دیگه باید سال بعد بره مدرسه عادی و نمیتونه تو فرزانگان ادامه بده?و این بیشتر اذیتم میکرد.قرصایی که میخوردم حساسیتم رو از بین برده بود و هیچ چی برام مهم نبود.خلاصه من تغییر کردم و ادم دیگه ای شد،تغییرات رفتاریم همه رو متعجب کرده بود از طرفی هم حیفشون میومد من با این همه استعداد آخرش به اینجا برسم?دیگه هیچکی روم تاثیر نداشت هیچکی،نه پدر نه مادر نه دایی نه معلم نه مشاور نه هیچکی??تا اینکه خدا یه فرشته رو مامور کرد به کمکم بیاد فرشته ای که هیچوقت محبت هاش رو فراموش نمیکنم حاضرم براش بمیرم?♀️فرشته من معاونم بود و هست،ایشون مدرس شیمی بودن ولی الان دیگه معاون هستن و سال بعد هم میشن مدیر مدرسه فرزانگان.دفعه های اولی که پیگیرم شد تو اولای اردیبهشت بود،ایشون به تلفن خونه زنگ میزدن اما من علاقه نداشتم جواب بدم و به اصرار مامان بابا جواب میدادم و سعی میکردم بی احترامی نکنم به من میگفتن میدونم که خودت عاقلی و اونروزا کلی سعی کردن منو ببرن مدرسه و موفق شدن.من تو مدرسه حالم خوب بود?سر کلاسا منو صدا میزدن باهام حرف میزدن که درس بخونم(و خیلی دفعه هم تکرار شد)?اما من قفل ذهنم باز نمیشد انگار نمیتونستم بخونم?تا اینکه تصمیم گرفتم با شیمی شروع کنم و رفتم خونشون و دو جلسه بهم درس دادن اما بازم نمیتونستم بخونم?از طرفی هم خیلی شرمنده شده بودم نمیتونستم محبت ها و توجه هاش رو بی جواب نگه دارم??چند روزی همینجوری گذشت و من کلی گریه کردم??معاونمون هم روز به روز بیشتر به کمکم می شتافت و روزی چند بار تو واتساپ پیام میداد و امید میداد بهم و تشویقم میکرد تا اینکه بالاخره یه روز تصمیم گرفتم با کتاب آسون دینی شروع کردم و۵ساعت خوندم و امتحانشو کامل گرفتم?اون خیلی تشویقم کرد?خوشحال شدم که خوشحالش کرده بودم?همش دوست داشتم به خاطر اون درس بخونم و میخوندم اونم تشویقم میکرد و تو واتساپ تو همه لحظه هام بود? و صبح ها زنگ میزد بیدارم میکرد و عصرها کلی باهم حرف میزدیم??دیگه خیلی دوسش داشتم همش دوست داشتم باهاش حرف بزنم،همینجوری دلم میخواست ببینمش?دوست داشتم زود صبح بشه و برم ببینمش?اونم به خاطر اینکه شروع کرده بودم درس بخونم و بعد از افت درسیم داشتم پیشرفت میکردم یه روز با دخترشون که یک سال ازم کوچیکتره اومدن دم خونمون و سوپرایزم کردن?❤?و کلی چیزای خوشگل+یه پلنر کامل برام گرفته بودن بعد از اون برنامه هام رو توش می نوشتم و براش میفرستادم❤خیلی دوستش داشتم بی اندازههه،با خودم میگفتم چطور آدم اینقدر مهربون میشه?از گوشه نشینی در اومدم و خیلی شاد بودم❤حقم داشتم مگه نه؟هر کی بود عاشقش میشد! آخه چرا اینقدر مهربوووون و البته ناجی من☺بعدش دیگه روز هایی که میرفت مدرسه به منم میگفت میرفتم پیشش درس میخوندم و پیگیری های مداوم،منم به اشتیاق این درس میخوندم که برم بهش بگم خوندم و شادش کنم?البته اون خیلی سرش شلوغ بود و با این هم برام خیلی وقت میگذاشت درحالی که برای هیچ کس همچین کاری نمیکرد?یهو به خودم اومدم و دیدم وابسته شدم و روزی که به خاطر مشغله کاریش بهم طنگ نزد کلی گریه کردم و نتونستم یه کلمه هم بخونم،خدایا؟این حجم از محبت یهو از کجا پیداشد؟تاحالا تجربه نکرده بودم!همچین ادم ماهی هم ندیده بودم.من بهش گفتم و اونم گفت طبیعیه? و گفت هر روز حرف میزنم تا رو دور بیفتی?کل انگیزم انرژیم و خلاصه همه چیم ریخته شده بود تو یه آدم صداش شده بود برام آرامش☺عاشق صداش شده بودم که پر از حسای خوب بود?اون بهم گفت که مامان دوممه?❤و اینکه باهام مثل یه دوست و مثل دخترش رفتار کرد و خودش منو میرسوند خونه با اینکه از خونه تا مدرسه مون دوقدم راهه?الان فقط دوست دارم خوشحالش کنم……امتحانای دیماهم رو هم دست و پا شکسته دادم…..ولی خوب شدن خدایی?منو دختر خودش تو این هفته اخیر اومدیم مدرسه ما و باهم درس خوندیم?حتی دخترشم دوست دارم خیلی??مدرسمونم به خاطر اون دوست دارم?واتساپم به خاطر اون دوست دارم?بهش گفتم که خیلی دوسش دارم اونم گفت که دوستم داره.همش دوست دارم برم بغلش کنم?چندبارم بغلم کرده و کلی انرژی گرفتم??کاش میشد برم خونشون همونجا زندگی کنم?همشم به فرشته نجاتم نگاه کنم?جالب اینجاست چون از لحاظ درسی نجاتم داده محبت پیدا کردم بهش اما الان درسم به خاطر اون دوست دارم?میخوام سال بعد به خاطرش عالی باشم………❤اون بهم گفته بود تابستون هم بیرون میریم باهم یعنی من و اون و دخترش?و اینکه هر روزی که اون مدرسه باشه هم میدوم میرم پیشش??ولی نمیخوام ازم بترسه و خسته بشه یا مزاحمش باشم اخه اون خیلی کار داره….نمیدونم چیکار کنم……از طرفی هم همش دلم بغل مادرانش رو میخواد،بغل مامان خودمم حتی نمیخوام?همش دلم براش تنگه?
حالا من چیکار کنم؟میشه براش بمیرم؟?اون همش به فکر موفقیتمه من همش به فکر اونم?
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار :دوست خوبم
چقدر خوب است که معلمت را فرشته ای می دانی که خدا برای تو فرستاده تا راه زندگی ات را پیدا کنی.
اما اگر اشتباه کنی کلا فرشته و راه زندگی و همه امیدت را از دست می دهی.
خطا این است که فراموش کنی او فقط از پیشرفت تو خوشحال می شود و نه از هیچ چیز دیگر.
بنابراین حتی تابستان را وقت بگذار تا در درس های سال آینده پیشرفت کنی، در کلاس های آموزشی شرکت کنی و هر روز خبر موفقیت و پیروزی ات را برایش به ارمغان ببری.
در ضمن فراموش نکن اگر روزی کسی را حتی اگر سراسر عشق باشد جای مادر یا پدرت قرار دهی کلا باختی.
هر کسی جای خودش را دارد. این اصلا غیرطبیعی نیست تا این حد معلمت را دوست داشته باشی چون کمک زیادی به تو کرده و موفق هم بوده
اما با این همه جای مادر تو نیست و نمی تواند باشد.
اگر به این شکل به ماجرا نگاه کنی یعنی از راه تعادل خارج شدی و همین موضوع اجازه نمی دهد که به درستی بتوانی از رابطه ات با معلمت استفاده درست ببری.
من میدونم که اون خیلی به فکر موفقیت من بوده و هست،و توی اون شرایط سخت بهم کمک کرده و من رو از منجلاب بیرون کشیده?خیلی کمک کرد من امتحانام با نمره خیلی خوب تموم شد?استعدادم رو دیده بود?♀️و من خودم خودم رو باور نداشتم?الان دارم خودم رو میبینم دوست دارم به هدفم برسم?اما حس میکنم اون دیگه کاری باهام نداره?♀️بعد امتحانا تماس نمیگیره هر چند واقعا دیگه بهونه ای نیست?من دیگه اونقدرا وابستش نیستم که مثلا گریه کنم اینه،ولی خیلی دلم براش تنگ میشههههههه?دوشنبه ها و چهارشنبه ها تو مدرسست میتونم برم ببینمش و تا الانم رفتم همیشه هم رفتار خیلی خوبی داره? اما دیگه خجالت میکشم?نمیدونم چیکار کنم امروز دوشنبه بود میخواستم نرم اما چند لحظه که باز خوابم گرفته بود خوابش رو دیدم و برای همین باز پاشدم رفتم مدرسه??
و اینکه خانم دکتر،پدر و مادرم من رو درک نمیکنند،معلمم هم اگرچه خیلی ادم خوبی است و مثل فرشته ها اما ۳۰ سال از من بزرگتر است و نمیتونم باهاش دوست باشم?،من دوستای زیادی داشتم و دارم،اما از سال قبل که به مدرسه جدیدم آمدم و از دوست صمیمی ام دور شدم صمیمیت ما کم شده و دوست معمولی شدیم من واقعا احساس نیاز میکنم به یه دوست صمیمی خوب و واقعی?که کنارم باشه?اما نمیتونم پیدا کنم?هققق
خواستم بگم من خیلی عاشقش بودم و وابسته وقتی دهم بودم این متن رو نوشتم.بعدش سال یازدهم سعی کردم و رو خودم کار کردم و وابستگیم برطرف شد_الان مثل دوتا دوست هستیم…..من امسال میرم دوازدهم…امیدوارم بتونم به هدفم برسم….
سلام من پایه هشتم رو تموم کردم ولی معلم ریاضی ام را خیلی دوست دارم ایشون هم هفتم و هم هشتم معلمم بود نمیخوام ازش جدا شم با همه خیلی سرد و بی تفاوت است و هیچ کس او را دوست ندارد فقط من دوست دارم . ریاضی ام هم خیلی قویه ولی او به من فقط میگه دانش آموز خوبی هستین موفق باشین . امروز بهش پیام دادم نگاه کرده ولی جواب نداده خیلی ناراحت شدم و پیامک رو دو طرفه پاک کردم یعنی الان اون ممکنه ناراحت بشه چون من پیامک رو پاک کردم بهش چی بگم
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
چقدر خوب است که در درس ریاضی قوی هستی و معلمت نیز از تو راضی است.
یادت باشد که یک اشتباه کوچک می تواند تمام انتظارات تو را نسبت به معلمت تغییر دهد و مسیر دوستی و ارتباط شما را خدشه دار کند.
اینکه پیامی بفرستی و با اینکه می دانی او پیام را دیده پاک کنی، اصلا محترمانه نیست.
باید همیشه به یاد داشته باشی که او دوست تو نیست، معلم توست و بسیار اهمیت دارد که جانب احترام و احتیاط را نگه داری.
در چنین روابطی اول از همه صبوری مهم است اینکه عجله نداشته باشی حتما به سرعت رابطه تو با معلمی که بسیار در رفتار جدی است و فاصله ها را حفظ می کند تبدیل به دوستی شود و از طرف دیگر احترام را حفظ کنی.
سلام
اسم من احمدرضا هستش
من عاشق معلم زبانم شدم
زیاد اونو نمیشناسم
ولی نسبت بهش یه حس دیگه دارم
همیشه خوابش رو میبینم
دوست دارم باهاش باشم دستشو بگیرم
ولی ازطرفی به خودم میگم امسال کنکور دارم بیخیالش
ولی بازم ناخداگاه میرم سمتش
تو اینستا فالوش میکنم
عاشق ادا رفتاراش و چشاشم
نمیدونم چیکار کنم هیچ وقت هم روم نشد بهش بگم
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
یکمعلم خوب میتونه برای شما مثل یکدوست خوب باقی بماند. اما معلم خوب اصلا ترجیح نمی دهد با دانش آموزی که موفق نیست، تلاش نمی کند، نتیجه خوبی از درس و امتحاناتش نمی گیرد و مهم ترین وظیفه اش که درس خواندن است را در اولویت نمی گذارد و … دوستی کند.
به نظر من خیلی مهم است که اولویت خودت را برای به دست آوردن یکرابطه خوب حتی بعد از فارغ التحصیل شدن از مدرسه با معلمت، ابتدا درس خواندن و تلاش برای قبولی خوب کنکور بگذاری.
هرگز از اینکه به او بگویی دوستش داشتی دیر نمی شود ولی بهتر است زمانی باشد که او هم بت اند روی تو به عنوان یک فرد موفق حساب باز کند.
در ضمن توصیه می کنم تماشای صفحه اینستاگرام ایشان و … را فقط به عنوان پاداش برای استراحت های بین درسی قرار دهی که اینطوری حال خودت هم خوب باشد.
سلام من ۱۴ سالمه و دوسال معلممو جوری دوست دارم ک تاحالا به هیچکس این علاقرو نداشتماون از حس من با خبر نیست و حس خاصی ب من نداره ولی این برای من مهم نیس من واقعا خیلی دوسش دارم طوری ک همیشه بهش فک میکنم
انصافا خیلی سخته???
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
همینطور است که می گویی و سخت است که دوست داشتن را بدون ابراز کردن دنبال کنی.
اما وقتی محبتی را بیان می کنی ممکن است دیگر مثل گذشته ارتباط برقرار نشود و طوری که انتظار داری معلمت رفتار کند یا به احساست پاسخ دهد نمی شود و همین هم در ارتباط شما تاثیر منفی می گذارد.
پس با همین حالت موجود دوست داشتن هایت را دنبال کن.
سلام
من من معلمی دارم ک با من خیلی شوخی میکنه و در واقع حس میکنم رو من کراش داره بقیه بچه ها هم متوجه این نوضوع شدن ولی اون چیزی ب من نمیگه درمورد دوست داشتنش من هم ب اون علاقه دارم ب نظرتون چیکا کنم ک اون بیاد و ب من پیشنهاد دوستی یا … بده؟
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار :دوست خوبم
له نظرم اگر هیچ کاری نکنی احتمال اینکه ایشان به تو پیامی بدهد یا پا پیش بگذارد بیشتر خواهد بود.
اگر بخواهی گفتگو کنی، پیام دهی یا مثلا هدیه ای دهی در این صورت آنقدر ها هم برای اینکه مورد توجه باشی یا … جالب نخواهی بود، ضمن اینکه ممکن است این وسط تو اشتباه متوجه شده باشی و لزوما ایشان اصلا روی تو تظر خاصی هم نداشته بودند خوب آن وقت خیلی اوضاع پیچیده ای می شود.
پس توصیه می کنم هیچ کاری نکن و از همین شرایط موجود لذت ببر.
سلام اقا یکی به من بگه چی کار کنم هر سال هر معلمی محبت خاصی به من داشت یعنی یجوری شده بود که تو همه کلاسا محبت ها پخش شده بود و بچه ها اذیتم میکردن ولی هیچ علاقه ای یا وابستگی نسبت بهشون نداشتم ولی امسال یازدهمم و یه دبیر زیستی ما داریم که علاقه خاصی بهش پیدا کردم اینبار انگار قضیه بلعکس?این معلم فقط ۸ سال ازم بزرگتر ولی نمیدونم چرا علاقه خاصی بهش دارم تو کلاس های مجازی اونم محبت ویژه ای رو نشون میده و بازم باعث حسادت بچه ها شده اخه من چیکار کنم?تو کل کلاسها پخش شده
سلام من کیانا هستم 15 سالمه یکی از معلم هارو که باهاش کلاس خصوصی میرم رو بیش از حد دوست دارم 4 سال هست که ایشون رو میشناسم من در دوسالگی مادرم رو از دست دادم و من فکر میکنم ایشون مادر بنده هستند چون چند بار هم عکس ایشون رو در خانه مادر بزرگم دیدم اینو میگم اما ایشون از من دوری میکنند و من فکر میکنم که من رو دوست ندارن اما من شک ندارم ایشون مادر بنده هستن منو دوس دارن ولی میترسن که اگه نشون بدن من وابسته شم بهشون یا بهش گفتن که نباید نشون بدی دوست داشتنت اولا خیلی با من خوب بود اما بعدها…
میخواستم ازتون کمک بگیرم که آیا موصوع رو به ایشون بگم یا براشون خطر دارع؟
اگه جواب منو بدید ممنونتون میشم
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار
دوست خوبم
تصور میکنم ایشان هم متوجه خطر دلبسته شدن تو هست و به همین دلیل تلاش میکند از تو دوری کند.
بعید است فرضیه تو درست باشد و این شباهت نشان از این باشد که او مادر توست اگر این طور بود و لازم بود که این موضوع را ندانی در این صورت امکان کلاس داشتن با او را مسدود میکردند در عین حال مادر تحمل سختی کشیدن فرزند را ندارد و این احتمال بیشتر بود که اگر مادر واقعی تو بود به تو بیشتر محبت میکرد و نزدیک میشد اما حقیقت را پنهان میکرد.
در هر صورت تصور میکنم بیان این موضوع به او باعث میشود بدانی نظر ایشان چه هست و البته این احتمال را داشته باش که ممکن است فرضیه تو اشتباه بوده و باید در این صورت بپذیری و به این رابطه مثل دو دوست خوب ادامه دهی.
من دختری چهارده ساله هستم و دوسال پشت سر هم یه معلمی داشتم
ایشون معلم دینیمون هستن سال هفتم اولاش احساسی نسبت بهشون نداشتم ولی کم کم دیدم جوریه که نمیشه عاشقشون نشد?? اولای سال پی این بودم که اطلاعاتی از شون بدست بیارم و (شماره و ادرس و….)این چیزا بدست اوردم به بهونهی این چیزا پیششون میرفتم. از فروردین به بعد علاقهام نسبت بهشون شدید تر شده بود و میدونستم که ایشون منو درحد بقیهی شاگرداشون دوست دارن. دعادعا میکردم التماس که سال هشتم هم پیشم بمونن و موندن
تو سال هشتم رابطه مون صمیمی تر شد طوری که هرکی پیش خانم میرفت البته زنگای تفریح واسه حرف زدن باهاشون(یه دست کتک مشتی میخورد) خانم هم بخاطر اینکه تو مدرسه اسمش بد درنیاد به اونایی که پیشش میرفتن میگفتن نیان چون من باهاشون دعوا میکردم?
یه چند وقت گذشت و منم ادرس اینستاگرامشونو پیدا کردم
بهمن ماه یه دوهفتهای مدرسه نیومدن و وقتی بهشون پی میدادم میگفتن که سرماخوردم ولی بعد دوهفته معلوم شد حامله ان . وقتی این خبرو شنیدم دنیا روسرم اوار شد چون دیگه نمیتونستم ایشونو سال نهم هم ببینم.به فکر خودکشی بودم و حالم وحشتناک بد بود.استوری مرگ اینا میزاشتم تا دیدم یه پیام بهم اومد اونم همسر خانوممون بودن ایشون گفتن تو دختر خودمی حق نداری از این حرفا بزنی گفتن که خونه شون رو میارن نزدیک مدرسه توام هروقت دلت خواست بیا ببینش بعدشم خوده خانم گفت که اگه این یه سالو تحمل کنم سال بعدش دبیرستان بازم کنارم هستن?منم راضی شدم خیلی صمیمی شدیم عین خواهریم اگه کاربدی کنم با فحش تنبیه هم میکنن?منم به بچشون که پسره داداش میگم و قراره چند ماه دیگه هم بدنیا بیاد
تواین ایام قرنطینه هم بهم میگن اگه دلتنگی بیا ببینم و قدمت رو چشم منم که قراره برم ببینمشون.همسرشونم که نزدیک ترین فرد بهشون هستن و از رابطهی من با خانمم خبر دارن
میگن که خداروشکر که هم تو دوسش داری همم خانمت تورو از همهی شاگرداش بیشتر دوست داره
این خیلی حس خوبیه چون ازبس که خوبه بیشتر دانش اموزا دوسش دارن خانم جونم فقد منو دوست داره.کلا عشق دلمه. خیلی باهم حرف میزنیم خیلی چیزای خوبی بهم میگن
خاستم بدونم مشکلی در رابطهی ما وجود داره یا نه؟؟
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:
دوست خوبم
دوست داشتن و دوست داشته شدن خیلی شیرین و دلچسبه. وقتی معلمت را دوست داشتی و شروع این ارتباط تو در شرایط سنی کمی بودی اما به مرور که بزرگتر میشوی بهتر میتوانی درک کنی که انحصار طلبی کسی که دوستش داری به او هم اسیب میرساند و برای خودت هم مشکلاتی همراه دارد. خصوصا وقتی ایشان در یک مدرسه با تو باشند هر مدل از رفتار تبعیض آمیز خلاف حرفه و معلمی ایشان است.
برای اینکه در طول این ارتباط ضربه ای نخوری خوب است مدام به خودت یادآوری کتی او معلم توست که دوستش داری و نه عضوی از خانواده یا هر چیز دیگری. این طوری میتوانی تا سال ها با آرامش و صمیمیت با او ارتباط داشته باشی و البته در این مسیر بخش مهمی را معلمت بر عهده دارد. او لازم است به عنوان کسی که معلمی را میداند راه درست ایجاد تعادل در رابطه را به تو نشان دهد تا همیشه شاد باشی و با دور شدن از او به کارهایی که شايسته تو نیست فکر نکنی.
سلام من ۱۴سالمه و به معلمم علاقه بسیار شدیدی دارم هم ایشون منو دوست دارن
سال هفتم و هشتم معلم ما بودن ولی سال آینده چون باردار شدن نمتونن معلم باشن من بخاطر این موضوع خیلی ناراحت بودمو قصد خودکشی داشتم تا اینکه همسرشون گفتن خونه شون رو میارن کناره خونمون و خانم هم گف ک تو مناسبت ها میاد دیدنم و دبیرستان هم معلمم خواهند بود
الانم توی تعطیلات هر هفته یه بار تلفنی حرف میزنیم یا پیام میدیم عاشقانه عاشقشم و امیدوارم همتون ب عشقتون برسید
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار :
دوست خوبم
انتظارات زیاد داشتن از یک رابطه و غرق شدن در آن موجب میشه که برای لذت و بهره بردن از آن بیشتر رنج ببریم و به خود یا دیگری لطمه وارد کنیم. وابستگی نشانه عشق نیست و لازم است همیشه با رعایت تعادل در ذهن خود رابطه را زنده نگه داریم.
سلام من یه دانش آموزم و به شدت دبیر فیزیکم رو دوست دارم . خیلی دوست دارم کارایی که اون دوست داره و از من انتظار داره رو درست انجام بدم . اون بیشترین انتظارش از من اینه ک کنکورم رو خیلی خوب بدم و در کل درس زیاد بخونم. خیلی به درس اهمیت میده و براش مهمه. من درسخون بودم ولی الان مدتیه خیلی بیخیال شدم و الان ک خیلی دیگه ب کنکور نمونده استرسم بیشتر شده. دلم نمیخواد از دستم ناراحت بشه. میترسم اگه رتبه خوبی نیارم باعث بشه رابطه مون خراب بشه. هرچند ما الان رابطه ی خوبی باهم داریم و اون واقعا برام مثل مادرمه. چیکار کنم بیشتر و با شوق بیشتری درس بخونم؟ لطفا راهنماییم کنید. مرسی
دوست خوبم
همین اندازه از چیز هایی که گفتی خودش انگیزه است برای بیشتر تلاش کردن. فکر کردن به همین ها میتواند نیروی زیادی در تو ایجاد کند.
ضمن آن برای پرهیز از کم شدن انرژی در این روزها که بسیار برای تو در کنکور مهم هستند لازم است در آزمون ها که مدرسه تون برنامه ریزی داره شرکت کنی در کلاسهای مجازی حضور فعالانه داشته باشی، اصلا حتی یک روز را بدون برنامه و بدون پایبندی به برنامه پشت سر نگذاری.
اینها را برای خودت بنویس و از همین حالا با انرژی شروع کن و مدام به زمانی که با خوشحالی خبر موفقیتت را به معلمت میدهی فکر کن تا انرژی بیشتری داشته باشی.
سلام من دختری ۱۴ ساله هستم عاشق معلم علومم شب روز به فکرشم این روزا هم ک تعطیله دارم دیوونه میشم دوستام بهش گفتن چقدر دوسش دارم اونم میخندید نمیدونم خندش ینی چی؟مسخره کردن؟یا اونم دوسم داره؟ولی خندهاش خیلی جذاب بود از وقتی دوسام بهش گفتن من عاشقشم منو به اسم صدا میکنه قبلا به فامیلی صدا میکرد دوس دارم باهاش صحبت کنم در مورد هر چیزی فقط باهاش صحبت کنم اما احساس میکنم زیاده روی میشه?خب اون معلمه و من یه دانش اموز مثل بقیه اون هیچ وقت نمیتونه منو دوست داشته باشه نمیدونم درسته یا نه؟انقدر دوسش دارم ک از دوریش گریه میکنم نمیدونم چرا اینجوری شدم تا حالا انقدر کسیو دوست نداشتم جدیدا منو مسئول نمره کرده نمیدونم نشونه خوبیه یا همینجوری برای دلخوشیم این کارو کرده حالا نمیدونم ولی دارم دیوونه میشم میشه کمکم کنید و راهکاری رو پیشنهاد بدید؟
دوست خوبم
اینکه تلاش میکنی شرایط ایشان و رابطه و جایگاه معلم و دانش آموزی را درک کنی خیلی عالیه
حالا برای اینکه بتوانی تا سالهای بعد هم به عنوان یک دانش آموز خوب و دوست خوب بمانی توصیه میکنم از فکر اینکه کشف کنی او هم تو را دوست دارد یا نه بیرون بیا. چه فرقی دارد مهم این است که تو دوست داری و برای این احساست هم حاضری تلاش کنی.
چه تلاشی تاثیرگذار است؟ حتما به جای گریه کردن رفتارهای دیگری سازنده و موثر است. مثلا همین که به تو مسئولیت نمره را داده خودش یک راهنماست و معنایش این است که اگر در انجام کارهای مربوط به محصلی مثل درس خواندن تلاش کنی خودت را در موقعیت خوبی برای جلب توجه و اطمینان برای دوستی قرار داده ای.
حالا خودت این قبیل کارها را شناسایی کن و برای انجام درست آنها تلاش کن.
سلام من یه دختر 16سالم علاقه شدیدی نسبت به مدیر مدرسم دارم اونم منو خیلی زیاد دوست داره
می خواستم بدونم برای اینکه بتونم خوشحالش کنم یا بیشتر بهش نزدیک بشم باید چی کار کنم؟
دوست خوبم
چون ایشان از ارتباط دوست داشتن و محبت شما مطلع هستند به نظرم بهتر است از خودشان سوال کنی. این کار باعث میشود اولا ایشان را بهتر بشناسیم دوم اینکه نظرشان را در مورد خوشحال شدن و انتظاراتی که از تو دارند دریافت کنی و اینکه او هم از محبت تو بیشتر آگاه میشوند یادت باشد گاهی ممکن است برخی اقدامات برای اینکه او را خوشحال کنی نتیجه عکس بدهد بنایراین اگر نخواستی که از خودشان سوال کنی هم فقط تلاش کن دانش آموز خوبی باشی تمام اکانت را برای درس و مدرسه ات بگذار و کارهایی که از تو معلم ها انتظار دارند را به نحو عالی انجام بده.
ممنونم از کمک شما??
راستش می دونین من یه سوالی داشتم
مدیر من خیلی دوستم داره مدام بهم پیام میده و ازم خواسته که باهاش برم بیرون…. و از مشکلات و اسرار
خانوادشون خیلی بهم میگه چون منو دوست داره
و بهم اعتماد داره در چنین شرایطی من باید چی کار کنم؟ چه واکنشی نشون بدم؟
ایشون راسش به علت دلایلی خیلی غمگین هستن
آخه
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار :
حقیقت این است که مدیرت اصلا کار درستی نمیکند و اون باید در رابطه معلم و شاگردی حریم را نادیده بگیرد. اگر غمگین است باید به مشاور مراجعه کند و گفتن دردها و مسائل شخصی به شما اصلا کار درستی نیست.
بهترین کار این است که از او بخواهی به یک مشاور مراجعه کند. بگو از اینکه او غمگین است متاثر هستی ولی راه درمان در دست تو نیست و احساس خوبی از شنیدن ناراحتی های او نداری چون نمی توانی کاری انجام دهی.
در عین حال حرف از خودت و مسائل دیگر پیش بگیر تا به صحبت هایتان جهت دیگری بدهی.
سلام میخواستم بدونم که آیا درسته که دانش آموز خیلی به معلمش وابسته باشه؟ البته در صورتی که معلمش هم اونو خیلی زیاد دوست داشته باشه و بهش توجه کنه بعد ها مشکلی به وجود نمی یاد.؟
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:
دوست خوبم
ممنون که روشن سوال پرسیدی و سوال خوبی هم طرح کردی.
در هیچ مدلی از دوست داشتن وابسته شدن خوب نیست. باعث میشود در ارتباط فردیرکه به او وابسته شدی ادیت شود، محدود باشد و از حرکات و رفتار مبتنی بر وابستگی رنج بکشد. خصوصا برای معلم این موضوع مشکل آفرین تر است چون او در برابر همه دانش آموزان مسوولیت دارد و متعلق به یک نفر نیست.
از طرفی هر زمان رابطه دچار مشکل شود برای کسی که وابسته بوده بسیار سخت خواهد بود چون ناچار است نه تنها دوست داشتن را بلکه خودش و وابستگی هایش را تغییر دهد و این رنج آور است.
یکی دیگر از مشکلات هم این است که فرد وابسته رشد زیادی در خودباوری و اعتماد به نفس نخواهد داشت.
سلام من یه دختر 16سالم علاقه شدیدی نسبت به مدیر مدرسم دارم اونم منو خیلی زیاد دوست داره
می خواستم بدونم برای اینکه بتونم خوشحالش کنم یا بیشتر بهش نزدیک بشم باید چی کار کنم؟
من عاشق دبیر عربی ام شدم ۱۴ سال ام
تقریأ دوسال که من عاشق معلمم شدم بعد از امتحان های نوبت اول دیگه یک حس عجیبی به این معلم پیداکردم بعداش همه شرح حال ام رو بهش گفت ام واز ش خوا ستم که شمارش روبهم بد خندید وگفت الان موقع اش نیست بعدخودم اخر سال خودم بهت می دم اش گفت ام باشه بعد اش بعد کم کم رفتارش رو من خیلی تعثیر گزاش اخه خانم باحجابی بود من همه تصمیم گرفتم چادر بزن ام البته خوانواده ی ما مذهبی ولی رفتار اون روی من تعثیر زیادی گذاشت به همین دلیل دلم می خواد تا اخر عمرم در کنارش باش ام به همین دلیل خودم رو براش عزیز می گیر م که شاید منرو تا چند سال دیگه به عنوان عروس خودش بدون حالا تابستون ها دلم بی تابی براش می کن هروقت همه می رم بازار چادر می زن ام که خوشش بیاد حالا شب وروز ام شود فکر به اون حالا لطفا شما بگید چی کار کنم. .
اتماس دعا.
دوست خوبم
اینکه از معلمت تاثیرات خوبی گرفتی باعث خوشحالی است اگر همه دوستی ها و محبت با معلم ها موجب بشه که دانش آموزان تلاش کنند تغییرات خوبی را در خودشون ایجاد کنند اتفاق خوبی است. با این همه اگر میخ تهی ارتباط شما ادامه دار باشد باید سعی کنی منطق بیشتری در رفتارهایت داشته باشی روز و شب نخوابیدن و به فکر او بودن چندان منطقی نیست اما مثلا از عشق او تلاش بیشتری برای یادگیری درسها از جمله درس عربی داشتن میتواند منطقی تر به نظر آید.
نکته ای را هم بین حرفهایت گفتی امید اینکه مثل عروسش به تو نگاه کند. داشتن برخی آرزوها یا خواسته ها بد نیست اما لازم است یادآوری کنم در صورتی که این روزها را به این فکر بگذرانی و این اتفاق رخ ندهد ضربه بیشتری میخوری و سرخورده خواهی شد. بنابراین توصیه میکنم با همان تمرکز بر دوستی معلم و شاگردی جلو برو و با حفظ رعایت اعتدال در رابطه تلاش کن منطقی و درست رفتار کنی.
سلام
ببزشید من هم یه مشکلی خیلی جدی واسم به وجود اومده لطفا کمکم کنید. پارسال کنکور داشتم عاشق یکی از دبیرام شدم چون خیلی بهم توجه داشت بعد یه مدتی که دیگه مدرسه نرفتیم بە شدت واسم سخت بود حتی مشکلات ذهنی و روانی واسم درست کرد یعنی هر لحظه بهش فکر میکردم . به عکساش نگاه میکردم قربون صدقه اش میرفتم الان یکم از احساستم نسبت بهش کمتر شده اما اصلا از فکرم بیرون نمیره همش میاد تو ظهنم میخوام بدونم واقعا این یعنی اونم به من فکر میکنه که همش میاد تو ذهنم؟میخوام کلا از فکرش بیام بیرون چون الان هیچ دسترسی به ایشون ندارم و این فکرا واسم دردسر سازە لطفا بهم کمک کنید
دوست خوبم
خوشحالم که خودت هممتوجه شدی که این قکرها بیشتر برایت دردسر سازه و فایده ای نداره.
ذهن تو عادت کرده که به ایشون فکر کنه و پیش از این فکر کردن به او لذت بخش هم بوده در نتیجه حالا هم بر اساس عادت در ذهنت مدام او را احساس می کنی و لزوما معنی اش این نیست که حتما او هم مشغول فکر کردن به تو باشد.
اگر ایشون معلم هستند حتما دانش آموزان جديدی دارند که مشغول درس دادن و ارتباط با آنهاست و نمی توانند هر جا که می روند عده اس را برای فکر کردن بهشون در ذهن شون حمل کنند.
خلاصه اینکه فقط خودت را از شر این عادت خلاص کن یعنی به چشم یک عادت به این مشغولیت ذهنت نگاه کن. ترک کردنش این طوری هست که خودت را به انجام کارهای دیگر سرگرم کن تا تعداد دفعاتی که فکر ایشان در ذهنت می آمده کم و کمتر شود.
سلام خسته نباشید من یه سوال داشتم ممنون میشم که جواب بدهید
من الان ۱۷ سالم هست یازدهم رشته ریاضی من معلم حسابانم را خیلییییی دوست دارم شبانه روز بهش فکر میکنم من دخترم و اونم خانومه فکر کنم فاصله سنی من با خانومم ۱۷ سال باشه اون خیلیییی مهربونه سر کلاس اگرچه ما کلا ریاضیا ۹ نفر هستیم ولی اگه سر کلاس کسی ضد من حرف بزنه معلمم سریع جوابشو میده و حمایتم میکنه چون خودم سر کلاس ارومم و جواب کسی را نمیدهم ولی معلمم جوابشون را میده و گاهی وقت ها که خیره میشم بهشون بهم چشمک میزنه جوری که دلم میخواد همون لحظه بغلش کنم ولی اخیرا مشکلی براشون پیش امده به طوری که چند روز تو مدرسه حالت بغض داشتن و من نابود میشدم که ایشون را در این حالت میدیدم از یه طرفی هم به خاطر خجالتی و حرمت دانش اموزی و معلمی نمیتونم برم جلو و ازشون بپرسم چرا حالشون بده ولی همش با خودم فکر میکنم که چه کاری از دستم بر میاد که بهشون کمک کنم و به نتیجه ای نمیرسم ممنون میشم کمکم کنید و بگید باید چیکار کنم؟ و همچنین خیلیییی دوستشون دارم ولی میترسم بهشون بگم و رفتارشون باهام سرد بشه به نظرتون چیکار کنم؟
دوست خوبم
قبل از هر چیز خوب است بدانی که تصورت در مورد اینکه فاصله را رعایت میکنی و با ایشان وارد گفتگو و پرس و جو نشدی خوب است. رابطه معلم و شاگردی حرمتی دارد که تو در این زمینه خوب به شناخت رسیده ای. .هم چنین در بسیاری موارد اگر هم از موضوع و مساله معلم آگاه شوی کار زیادی از دست تو بر نمی آید و بهترین کار همین راهی است که رفتی. فقط بد نیست حالشان را بپرسی و ابراز کنی که احساس میکنی مانند گذشته نیستند و بگویی که دعا میکنی مساله بزرگ و مهمی پیش نیامده باشد .
در مورد اینکه تردید داری به ایشان بگویی که چه احساسی به ایشان داری به نظر میرسد همین طور غیر مستقیم که احوال پرسی میکنی و حرفهایت را میزنی کفایت میکند و حتما ایشان هم متوجه علاقه تو میشوند. دیگر نیازی به امتحان کردن راه های دیگر نیست.
سلام به همگی ،من به شدت به دبیر زبانم که خانم هستن علاقه مندم
خانم رحیمی جانم اگه یه روز اتفاقی این پیامو دیدید امیدوارم منو یادتون بیاد 🙂 عشق منی نفس منی
کاربر عزیز “سونیا”
خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
دوست خوبم
ابتدای نامه نوشتی که قبلا به او احساست را گفتی و او هم ابراز کرده که دوستت دارد همین اندازه کافی و خوب است. چون با ویژگیهایی که از ایشان گفتی اگر بیشتر اصرار داشته باشی که مدام بگویی دوستشان داری یا بخواهی که ایشان به تو ابراز علاقه کنند بیشتر نتیجه برعکس میگیری و از هم دور میشوید.
اگر او به احساس تو احترام گذاشته تو هم به اخلاق او احترام بگذار و به اینکه سرد است یا از این مدل تبادل احساس خوشش نمی آید توجه کن.
اگر دوست داری گاهی چیزهایی را بگویی و امکانش نیست و دچار استرس میشوی اول از خودت بپرس آبا حتما باید بگویم؟و اگر پاسخش مثبت است خودت را وادار کن کلمه اول بگویی باقی کلمات خودشان می آیند. گاهی هم حرفهایت را بنویس و به ایشان نامه بده.
در پایان باید گفت در شرایطی دوری از ایشان برایت قابل تحمل خواهد افتاد که از حالا سعی کن در ارتباطاتت زیاده روی نداشته باشی .
موفق باشی
نشریه اینترنتی نوجوان ها
البته من درست و حسابی رو در رو باهاش حرف نزدم و قراره همین روزا بعد از کلاس زبان هروقت وقت داشته باشه با هم صحبت کنیم و هرموقع که فکر میکنم میخوام باهاش حرف بزنم ناخودآگاه استرس میگیرم چیکار کنم این استرس کم بشه؟
درضمن اخر تابستون هم دیگه باید باهاش خداحافظی کنیم یعنی دیگه معلممون نیس، ولی میتونم بارها ببینمش تو زبانکده ، به نظرتون تحمل این دوری برام آسونه؟
سلام
من سیزده سالمه ، عاشق معلم زبانم شدم ، اونم منو دوست داره و بارها ابراز علاقه کردم و اونم احترام گذاشته به احساساتم و بارها و بارها گفته خیلی دوست دارم
اما مشکل من اینه که طرف مقابلم یعنی معلمم بیش از حد جاه طلب و کمی مغرور و سرده و برام سخته که بخوام باهاش صحبت کنم و بهش بگم دوسش دارم
چیکار کنم؟
ممنون از راهنماییتون….
شما راست میگید….اما میدونید عین بیماری میمونه که سر هر ماه باید داروئی رو مصرف کنه و درصورت استفاده نکردن امکان مرگش هست…
من نمیگم هر ماه شاید قبلا تحمل یه هفته یا ۳ روز دوری واسم سخت بود اما الان کنار اومدم اما وقتی نیاز دارم فقط واسه چند ثانیه دیدنش و نشه مرگ سراغم نمیاد کاش مرگ بود…حال روح و روانم داغون میشه….و تمرکز هیچ چیز رو ندارم….
واقعا درست میگید که کنار همه محبت ها تخریبم میشدم….یعنی میشم…. آدما راحت میتونن قید کسی رو بزنن….بعضی موقع ها خسته میشم از این فکر ها که چطوری و چرا؟؟
پس من چرا نمیتونم!!؟
اما شبیه اکسیژنه….نمیشه توصیف کرد تا گرفتار نباشی….!!
اما بهتره به عنوان دوست بزرگتر ببینمش….یه دوستی که خیلی راحت همه چیو کنار گذاشت…
من خیلی موقعها قصد کردم مشاور برم اما نمیتونم حرف بزنم و فکر میکردم این موضوع شاید واسه خیلی ها تعجب برانگیز باشه…..!!خیلی وقتم هست شاید یک سال پیش با این سایت آشنا شدم اما چیزی نمیگفتم….ممنونم از حرفاتون.
کاربر عزیز “غزل”
خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
دوست خوبم
ممنون که تجربه ات را با ما در میان گذاشتی و جان کلام را برای مخاطبین عزیزی که در شرایط گذشته تو هستند بیان کردی.
نکته مهم همین است که دوست داشتن و عاشق معلم شدن بد نیست اما همیشه معلمانی مقابل ما نیستند که در این شرایط بهترین تصمیم و رفتار را داشته باشند و ممکن است مانند تجربه تو اشتباهاتی مرتکب شوند که تا مدتها سایه تخریبگر آن گریبان دانش آموز و حتی خودشان را بگیرد. چنانچه معلمت هم اعتراف کرده و متوجه شده بسیاری مهربانی هایش چیزی شبیه دوستی خاله خرسه بوده که با وجود محبت اما مخرب و آسیب زا بوده و خودش هم نمیدانسته که چه خیانتی به تو و خودش میکند.
به همین دلیل همیشه توصیه میکنیم در این راه وقتی قدم بگذارید که بتوانید از عقل و منطق خودتان هم استفاده کنید و فقط احساسی نباشید و قدرت اراده تان را تقویت کنید. این همان چیزی است که تو همین حالا هم نیاز داری:اراده قوی
اگر اراده ات را تقویت کنی حتما میتوانی تصمیمهای درست بگیری. با اراده قوی است که میتوانی تصمیم بگیری دیگر به گذشته فکر نکنی و از گذشته نه برای معلمت و نه برای خودت حرفی نزنی، به معلمت به عنوان یک دوست نگاه کنی و فکر کنی به عنوان یکخانم بالای بیست سال حالا آنقدر بزرگ و بالغ هستی که میتوانی با یک خانم بزرگ مثل معلمت در حد تعادل دوست باشی بدون اینکه درگیر عشق و عاشقی شوی.
با اراده و خواست خودت میتوانی به مرور حضور او را در ذهنت کمرنگ کنی اما یادت باشد که اگر فکر او و رفتارش بر زندگیت تاثیر منفی میگذارد مثلا باعث میشود تو نتوانی به درست برسی یا از بودن با نامزدت لذت ببری دیگر وقتش رسیده که کلا ایشان را کنار بگذاری و کاری نیست که کم کم انجام دهی.
یادت باشد اگر تا به حال به خاطر تصمیم و رفتار ایشان بیشتر آسیب دیدی حالا دیگر دست خودت است که اجازه آسیب بیشتر به زندگی و خودت ندهی.
موفق باشی
نشریه اینترنتی نوجوان ها
سلام خسته نباشید ،راستش من این سه ساله با یک معلمی سختگیر اشنا شدم اولش تزش بشدت فراری بودم،اما کم کم سال بعدی واقعا رفتارای بیش از حد غیر قابل باور میکردبه کوچیکترین چیزم توجه میکرد کل حواسش به من هست ،راستش من هم اونرو دوست دارم،البته هم با صحبت و هم با رفتار و ارتباط چشمی رفتاراشو به من منتقل میکنه وقتی ایقدر نگام میکنه و خیرم میشه بهراه لبخند خیلی عجیب غریب خجالتزده میشم،من نمیدونم چرا ایقدر من رو دوست داره رفتارهای خیلی زیادی داره ک نمیتونم بگمشون مثلا فوق العاده نگرانم میشه ،بهم بیش ازحد توجه میکنه حتی اگه چیزی نگم تا منو ببینه میخنده من نمیدونم دلیلش چیه دقیقا رفتارایی میکنه ک من هیچ انتظاری از یک معلمی که بشدت سختگیر بود ندارشتم.میدونین دلیلش چیه من نمیددنم چرا ایطور رفتار میکنه ، ممنونم جواب بدین
حتی به تک تک معلما میگه ک دلتنگمه تو این ایام کرونا و اینکه دوسم داره،حواسش به تک تک تغییراتم هست
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار :
دوست خوبم
یک احتمال این است که چون از پیش چنین انتظاری از او نداشتی حالا رفتارهایش برایت عجیب است. ممکن است با این میزانی که تو احساس میکنی چنین رفتاری نداشته باشد.
احتمال دیگر هم این است که او احساس خوبی درباره تو دارد و تلاش میکند که این احساس را نشان دهد.
راه حل مربوط به هر دو احتمال این است که در همین موقعیت و رفتاری که داری باقی بمانی کار دیگری انجام ندهی. چون انجام هر کاری میتواند نتیجه عکس دهد . اگر در احتمال اول باشیم، رفتار تو میتواند موجب شود که معلمت درباره تو به این نتیجه برسد که چه غیرمنطقی هستی!
و اگر احتمال دوم درست باشد تغییر رفتار تو احتمال زیاد موجب میشود که او دیگر علاقه ای به جلب نظر و توجه تو نشان ندهد. ضمن آنکه اگر این احتمال درست باشد در این صورت با معلم نرمال و طبیعی روبه رو نیستیم و این خطرناک است.
پس در همین موقعیت باقی بمان.
سوالی داشتم آیا با این اوصاف میشه که فراموش کنم کم کم….یا کمرنگتر شه واسم؟
نه ببخشید من ندیدم
سلام و خسته نباشید……….
داشتم پیامهایی که داده بودن رو میخوندم اکثرا سن ۱۵،۱۶ و اینها هستن دقیقا من هم قضایایی تو سن اینها داشتم و دارم تا به این سنم….
سال ۸۹-۹۰ تحصیلی من اول دبیرستان بودم،به طور خلاصه بگم…معلمی داشتیم که من اصلا ازش خوشم نمیومد دبیر اجتماعی ما بود…یه خانومی بود که کلا خوشم نمیومد ازش،رفتاراش و غر هاش کلا بدم میومد..البته اینم بگم دبیری بودن که همه دوستش داشتن و کلا یه حالت مشاور واسه بچها بود و راز دارشون..بیشتر بچها حرفای دلشون رو به اون میگفتن..اما من یواش یواش دیدم حالم داره نسبت بهش عوض میشه….منتظر روزیم که بیاد مدرسمون،درسشو جوری میخوندم که بهترین نمره رو بگیرم….!و کلی کار دیگه نگاهام بهش تک تک کلمه هایی که میگفت الان که ۹ سال گذشته تو ذهنمه….اون موقع شماره گرفتن از یه معلم خیلی دردسر بود و خجالت و کلا عذابی بود…واسه روز معلم یه دفتر خاطره ترتیب دادم از طرف همه بچها واسش تو صفحه ای که خودم نوشتم درخواست شماره دادم….و تو این مدت هم هیچ علاقه ای بهش نشون نمیدادم میترسیدم و نمیدونست تا شد هفته بعدش رفتم سمتش و دفترچه دستم بود از دستم گرفت و شمارشو واسم نوشت اولین بار اونجا بغلش کردم…و گذشت و گذشت شد وقتی که زمان انتخاب رشتم بود تابستون منم به هوای اینکه مدرسه ماست رشته ریاضی رفتم درحالی که تجربی خیلی دوست داشتم….اما شهریور مشخص شد رفته مدرسه ای که رشته تجربی میگرفته…و من نابود…کل تابستون بماند که شب و روز اشک و گریه بود و همینطور سالهای بعدش سال دوم دبیرستان افت شدید پیدا کردم…میرفتم میدیدمش سالی یکی دوبار با کلی استرس و تپش قلب…و برخورد خوبی داشت نامه هایی میدادم بهش از علاقم یه خورده فهمیده بود رفتاراش سرد شده بود….من چقدر پیام میفرستادم واسش…کلا پیام ولی وقتی فهمیده بود سردتر شده بود….خلاصه میگم اگه بخوام از حال روحم توضیخ بدم طولانی میشه سال سومم بخاطر حرفها و مسائلی قهر کردیم یعنی مهر سال سوم تا دی من مردم و هیچ پیامی ندادم اون هم همینطور…تا دی پیداش کردم و رفتم مدرسش و دلش واسن تنگ شده بود و بغل و کلا فراموش شده بود حرفها و دل هر دومون واسه هم تنگ شده بود…باز پیام و دیدنش شده بود روز شبم…نفسهای ثانیه به ثانیم….تک تک نگاهاش و حرفاش آرامشی وصف نشدنی تو وجودم به وجود آورده بود…و ارتباط خوب بود ،جواب نمیداد منم ناراحت میدم خودم واسه خودم قهر میکردم اما کلا ارتباط داشتیم تا شد عید فطر که تو تابستون بود یعنی سال بعدش میخواستم برم چهارم،که بهم پی ام داد که عیدی من به شما امسال۲ روز در هفته مدرسه شمام…من انگار بال درآورده بودم…و تو آسمونا بود….روز شماری برای مهر ماه….مهر شد و چون کنکور داشتم و کلاس میرفتم نمیتونستم مدرسه بیام با کلی امضا غیر حضوری گرفتم…یعنی از تو کلاسمون فقط ۳ نفر…ولی روزایی که خانومم مدرسه بود میرفتم بعضی ساعت هارو…اوایل مهر بود …یبار بهم گفت چرا رنگ و روت زرد شده توروخدا به خودت برس و غذا بخور موفقیت تو آرزوی منه…ارتباطمون خوب بود اما عمیق نه…درحالی که قبلا خیلی نامه داده بودم اما حس میکردم با حرفایی که میزد خیلی از احساساتم نمیدونست…من دیوانش بودم روزی رو بدون فکرش شب نمیکردم….همش گریه..شده کل وجودم….تا شد یه روز که بخاطر دوستم بحثمون شده بود و اون خیلی ازش خوب طرفداری کرد و خیلی قشنگ به فکرش بود..درحالی که با من هیچوقت اینطوری نبود….انگار نمیدونست…من نمیگفتم حالم بده وقتی نیستی،نمیگفتم هر شبم اشکه….کلا درونگرام و راحت گرم نمیگیرم،مغرور و اصلا بهم نمیومد این احساسات….اما وقتی اونطوری پی ام داد بهم واقعا حالم بد شد و گفتم پس این همه سالی که من عذاب کشیدم و ضجه زدم چی شد و…یه گوشه از حالم رو واسش گفتم و گفت فکر نمیکردم اینطوری شده باشی واسه چی بخاطر کی ارزشش رو داشت انقدر خودت رو نابود کنی….و کلی حرف از اون وقت به بعد ارتباطمون عمیقتر شد هر هفته با تاکسی تا یه میدونی میرفتیم که ایستگاشون اونجا بود میگفت اسم این میدون رو باید بذارن اسم تورو….با هم بازار میرفتیم البته بعده مدرسه دو سه بار اینطوری شده..کلا باهاش بودم….آموزش پرورش میرفتیم با هم..یبارم خونشون رفتم…اینم بگم ایشون الان یه خانم ۴۵ ساله هستن و دوتا بچه هم دارن و کلا مذهبی….!!منو شیفته خودش کرده….دیوانه…نمیتونم همه چیو بنویسم….واسش وبلاگ زودم …کلی خاطره….من از سال۸۸ خاطره نویسی میکنم…شاید از ده تا دفتری که تا الان پر شده توی یکیش نیست….کل زندگیم شده بود…سال چهارم کل تلاشمو میکردم نتیجه خوبی تو کنکور بگیرم….ولی میدونستم از شهرمون برم منو یادش میره…بهش میگفتم میگفت نگران چی هستی هروقت اومدی هستم بیرون نشد مدرسه همو میبینیم کلی دلگرمی داده بود بهم…کنکور دادم و نتیجه اومد دانشگاه دولتی تو رشته خوبی قبول شدم… سال چهارم یعنی از دوسال قبلش یه خواستگاریم داشتم خیلی عاشق پیشه بود …ولی جوابم منفی بود و خونوادمم راضی نبودن…اما چون فامیل دور مامانم اینا بودن تو تابستون که مسافرت رفته بودیم خونه اینا رفتیم….من اصلا دختری نبودم که به پسر فکر کنم یا ازدواج… بخاطر خانومم نمیخواستم ازدواج کنم میترسیدم از دستش بودم….خودمم دوست نداشتم اما وقتی رفتیم خونه اون فامیلمون حال پسررو دیدم یاد خودم افتادم که چه عذابی میکشیدم فکر میکردم که شبیه منه واقعا هم اینطور بود….حتی بعدش که برگشتیم خونمون دست برنمیداشت همش از فامیلامون پیغوم میفرستاد…تا رفت تو ذهنم فکر کردم حتی به خانوم گفتم و اون از این جریان خبر داشت و از خداش بود من قبول کنم….فکر میکرد از این حالت ها میام بیرون…منم از پسره خوشم اومد و فکر میکردم که خانوم همیشگی هست فکر نمیکردم با تغییر شرایط بذاره بره….و نامزد کردم و واقعا پسری بود که گاهی اوقات تو خیال خودم تصور همچین کسی رو میکردم و همیشه میخواستم یکی واقعا منو دوست داشته باشه تا باهاش ازدواج کنم با اینکه اهل دوست پسر و اینا نبودم و واقعا بدم میومد اما از ازدواج سنتی هم بدم میومد..تابستون سال چهارم عقد کردیم و تا الانش از هیچ تصمیمم پشیمون نیستم….اما به خانومم فکر میکرد من دیگه عاقل و کامل و پخته شدم….منم خودمو اینطور نشون میدادم واسه اینکه از دستش ندم…اما همینکه دور شدیم…منم از یادش دور شدم….شهری که قبول شدم ۱۰ ساعت فاصله داره تا خونمون…ترم یک خوب بودیم دلش تنگ میشد..منم کمتر بودم باهاش…ترم دومم کمتر شد….سالی یبار میدیدمش اما هیچی نمیگفتم سکوت میترسیدم کلا از دستش بدم رفتاراش عوض شده بود…انتظار اینو داشت چون نامزد کردم دیگه نباید باشه،یا کم باشه…ترم سه کمتتتر و ترم چهارمم دیگه خیلی کم بود اما بود…تابستونش خواستم ببینمش اما نشد و کلی حرف زدم خودش بهم گفت حرفاتو واسم پی ام کن…وقتی همه چیو نوشتم که قرار نشده چون نامزد کردم نباشیدو…..اما طومارهایی که نوشتم تاثیری تو رفتارهاش نذاشت و به من فشار شدیدی وارد شد…خیلی شدید….کم شد خیلی کم….ترم پنجم افتضاح ترین ترمم بود….من نمیتونستم روزی بدون وجودش زندگی کنم….حرفاش صداش آرامشم بود اما دیگه نداشتمشون…درسم خوب بود معدلم ۱۶ و ۱۷و خورده ای اینا بود اما ترم ۵ معدلم شد ۱۲ و خورده ای انقدر تحت فشار بودم حوصله کسی رو نداشتم چون دیگه نداشتمش پی ام میدادم جواب نمیداد…زنگ میزدم قطع میکرد یا برمیداشت داد میزد میگفت چیه همش زنگ میزنی….کلا عجیب عوض شده بود من احساس پوچی و بی ارزشی میکردم خودم میدونستم نتیجه ای نمیگیرم اما اصرار اصرار و پی ام های بی جواب که من نمیتونم توروخدا برگردین…توروخدا باشید….اما هیچی….تنها امیدم آخرین بازدید تلگرامش بود یه روز اینم گذاشت رو اخیرا…اس دادم توروخدا این یدونه کارو نکنید نمیتونم دیگه نمیکشم….هیچی نمیگفت ولی شبش دیدم برداشت…اما خیلی منو خورد کرد خیلی لهم کرد…اما من عاشقش بودم خورد شدنم شکستن غرورم برام اهمیتی نداشت دیگه نمیخواستم زیاد باشه اما باشه!!ولی نبود…حتی یبار رفتم پیشش خیلی بد برخورد کرد باهام خیلی….حالم از خودم بهم میخورد اما توان زندگی بدون اون رو هم نداشتم… یه دوست قدیمی که از طریق وبلاگ آشنا شده بودیم….یهو بهش پی ام دادم بعد از ۳ سال اونم شمارمو نداشت…اونم شبیه من بود ولی اون خیلی وقت بود ارتباطش رو تموم کرده بود و کسی جایگزین دبیرش شده بود یه خانوم دیگه….باهاش حرف زدم خیلی حرف زدیم…و تصمیم گرفتم دور شم منم سرد شم….خیلی سخت بود شاید اگه قبلا بود راحتتر بود واسم اما اون یهو عوض شد و میگفت اشتباه از من بود که باعث شدم تو اینطوری شدی….ولی منم ذهنمو گول زدم که ازش متنفره واقعا یه عقده تو دلم مونده بود…یه درد…خیلی داغون بودم اما خاموش بودم….!!نبود منم نبودم….شد شروع ترم ۶ دانشگاه بعد از مدتها تو اتوبوس که داشتم میرفتم تلگرام دو تا آهنگ فرستادم واسش….یجور انگار حرف دل من رو میخوند….بعد دیدم پی ام داد دخترم ببخشید منو ببخش بخاطر اشتباهاتم میدونم نباید وابستت میکردم…معذرت میخوام و اینطور چیزا منم سعی کردم احساسی نشم و جوابش رو با منطق دادم….یبارم خیلی وقت بود باهاش حرف نزده بودم ندیده بودمشم…اس دادم میتونم حرف بزنم گفت شب….تلگرام کلی حرف زدیم بهم میگفت نبش قبر نکن دوباره زنده نکن گذشته رو ،آدم تو هر دوره ای یطوریه….نمیذاشت از گلایهام بگم….اما همش حس میکنم به زوره که هست به زوره همه چی اما من سکوتم زیادتر شده وقتی بعد از یکسال دیدمش ترم ۷ خیلی مهربون بود شرایط مادرش خیلی داغونش کرده بود گریه میکرد بخاطر مادرش…بهم گفت حالا دیدی تو چه شرایطی بودم….و الان که تابستون شده و ترم ۸ هم تموم شد هست اما کم….
حتی تصمیم گرفتم کلا از زندگیم بره بیرون اون روزیم که دیدمش بعده یکسال میخواستم نامه خداحافظی بدم بهش اما نشد ….دل من اسیرش شده….عشق میتونه به هرچیزی باشه و من خیلی پاک عاشقشم خیلی و میدونم هیچوقت احساساتم نسبت بهش کم نمیشه….شاید بخوام کم شم یا تو ذهنم کمتر داشته باشمش اما نمیدونم چطوری چون بعضی اوقات واقعا دیوانم میکنه….شدت نبودنش….
اینو میخوام بگم من که درمون نشدم،بهتره دوستایی که اول راه هستن زیاد نفوذ نکنن…یا کلا فراموش کنن….موفق باشید عاشق باشید خدانگهدار…
کاربر عزیز “رها”
خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
دوست خوبم
اگر ایشان روانشناس هستند بنابراین میتوانیم اطمینان داشته باشیم که ایشان میدانند که به چه دلیل گاهی پاسخ نمیدهند . گذشته از اینکه دلیل ایشان چه هست باید رویه شون تغییر کند و دلیل و نظرشان را به تو بگویند. این حق توست که بدانی چرا گاهی خاموش میشوند،احساسشان چیست و به سهم خودشان تصمیم شان چیست.
بنابراین بهتر است تمام سوالاتت را از ایشان بپرسی وقتی پاسخ ها را دریافت کردی حالا خودت تصمیم بگیر که میخواهی این رابطه را ادامه دهی یا نه.
اما اگر از پاسخ دادن طفره رفت و آن را به امروز و فردا موکول کرد بیشتر اطمینان پیدا کن که این رابطه و ادامه آن برایت سود و نتیجه خوبی نخواهد داشت.
موفق باشی
نشریه اینترنتی نوجوان ها
سلام خسته نباشید
پنج ساله عاشق معلممون شدم الان ۱۷ سالمه دخترم و ایشون هم مرد هستن و مجرد و البته روانشناس .کم کم باهم حرف زدیم تا اینکه خودش شمارشو داد و شروع کردیم به حرف زدن و چت کردن رابطمون خیلی عمیق شد و فهمید که دوسش دارم و البته خودشونم همیشه میگن که منو دوست دارن. خیلی درگیرش میشدم روز و شب فقط به اون فکر میکنم همون سال اول مدرسه هامون از هم جدا شد ولی همچنان همدیگه رو میبینیم گاهی اوقات قرار میزاریم ولی یه مشکلی هست ادم بی حوصله و افسرده ایه و یک ساله که گاعی اوقات وسط چت کردن جوابمو نمیده نمیدونم چیکار کنم با این رفتارش اذیت میشم اولش فکر میکردم از سرم میفته همونجوری که خودش گفت بزرگ شم بیخیالش میشم ولی همچنان پنج ساله رابطمون ادامه داره و خیلی دوستانه شده همش خودمو مقصر میدونم و نمیدونم چیگار کردم که اینجوری شده دیگه پی ام نمیده و قربون صدقم خیلی کمتر میره و دلیلشم فقط اینه که من بزرگتر شدم یا خودش حوصله و البته اینم بگم رو در رو وقتی همو میبینیم خیلی خوب و صمیمانه برخورد میکنه مثل همیشه بنظرتون من الان باید چیکار کنم نمیدونم واقعا دوسم داره یا نه و دلیل جواب ندادناش واقعا بی حوصلگی و مشکلاتشه یا یکی دیگرو دوست داره و یا اصلا ادامه دادن این رابطه درسته یا نه خواهش میکنم کمکم کنید
کاربر عزیز “Hananeh”
خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
دوست خوبم
علت رفتارهای معلمت میتواند خیلی گوناگون باشد. ممکن است در کار خود تلاش میکند تا معلمی باشد که تبعیض قائل نیست و بیشتر از اندازه لازم با داتش آموزانش ارتباط شخصی برقرار نمیکند. اما اینها همه احتمال است مثل این احتمال که او شخصیت سختی دارد و رفتارش به اخلاق و شخصیتش مربوط است.
اما یکچیز در مورد او قطعی هست اینکه متوجه احساس تو هست و از این ارتباط بدش نمی آید. در عین حال کمی مینرسد که رابطه بیشتر با دانش آموزی که دوستش دارد در کار او تاثیر خوبی نداشته باشد به همین دلیل خط تعادل را بیشتر در پیش گرفته است.
اگر میخواهی به این ارتباط ادامه دهی لازم است بیشتر به سبکی که او در رابطه علاقمند است توجه کنی و احترام بگذاری. برای مثال حتما در ارسال پیام یا گفتگو کردن زیاده روی نکن ، به اندازه ارتباط داشته باش و لطفا معلمت را موضوع بازی های بی ریشه جرات حقیقت قرار بده. رابطه محبت و دوستی با معلم خیلی ارزشمندتر از این کارهاست.
موفق باشی
نشریه اینترنتی نوجوان ها
شانزده سالمه و به معلم ادبیاتمون خیلی وابسته شدم اوایل سال تحصیلی ازش متنفر بودم خیلی میترسیدم ازش البته همه ازش میترسن و از درس ادبیات هم متنفرم کلا تو کلاس خیلی باهاش جر و بحث میکردم نمیدونم چرا این معلممون اصلا تو کلاس نمیخندید و خیلی جدی بود و رابطه خوبی با دانش آموزان نداشت ولی نمیدونم چرا بعد از یه مدتی هی هی به خودم میگفتم که کاش امروز ادبیات داشتیم و خیلی دوست داشتم با اون بحرفم خلاصه دیدم بهش وابسته شدم و همیشه در تلاش بودم که چیزهای جدیدی در موردش بفهمم مخصوصا میخواستم شمارشو پیدا کنم و از معاونمون خواسته بودم و نداده بود از خودش هم میترسیدم شمارشو بپرسم و خب میدونستم که نمیداد بعدش از فایل های الکترونیکی مدرسه یواشکی پیدا کرده بودم همون روز هم دستم خورده بود و از واتس اپ بهش زنگ زده بودم اونقدر ترسیده بودم که زود بلاکش کردم روز بعدیش که اومد مدرسه ماجرا رو به معاونمون توضیح دادم اونم بهم گفت بابا اون که اصلا توجه نمیکنه که کی بهش پی ام داده یا زنگ زده بعدش عید شد و بهش پی ام دادم اونم دید ولی جواب نداد از وقتی فهمیده بود دوسش دارم دیگه حتی اسممو هم نمیگفت و به جاش میگفت بغل دستی فلانی و کلا رفتارش با من خیلی بد شده بود سر جلسه امتحان نشسته بودم که یهو گفت وقتتون تموم شده و اومد ورقه ها رو بگیره بهش گفته یه دقیقه این کلمه رو بنویسم بدم اونم نگرفت کلا ورقمو و بهم گفت نگه دار برا خودت بعدش منم سر این موضوع خیلی گریه کردم بعدش یه روزی بهش گفتم خانوم میشه یه سوال بپرسم ازتون گفت بپرس ازش پرسیدم متولد کدوم ماهین اونم گفت، همه تعجب کرده اون جواب این سوال شخصی منو داده بعدش تو روز معلم بهش پی ام دادم و باز دید ولی جوابمو نداد یهو دیدم بهم نوشته مرسی گلم یعنی اصلا باورم نمیشد که بهم جواب داده بعدش من تو اردیبهشت ماه بهش تولد گرفتم و سوپرایزش کردم تو کلاس اونم تشکر کرد بعدش عکس و اینا گرفتیم و بچه ها گفتن اینا رو بفرست به معاونمون اونم بفرسته به ما اونم گفت میفرستم به من ?? بعدش عکس هامونو فرستاد چند هفته قبلشم با بچه ها جرات حقیقت بازی میکردم بهم گفتن باید بری معلم ادبیاتمونو بغل کنی همه میگفتن الان تو رو ضایع میکنه منم رفتم بهش گفتم که ما جرات حقیقت بازی کردیم و….. میشه بغلتون کنم اونم دستشو باز کرد که بغلش کنم منم کردم ولی اون نکرد همه شوکه شده بودن که من تونستم اونو بغل کنم تا حالا هیچکی بغلش نکرده بود خلاصه چند هفته بعد که تعطیلات عید شروع میشد اون یکی دانش اموزاش رفتن بغلش کردن منم رفتم جلوش و گفتم دفعه قبل من بغلتون کردم و شما بغلم نکردین الان دوباره بغلم کنین اونم کرد و.. کلا نمیتونستم احساساتشو نسبت بهم تشخیص بدم یه روز باهام خوب رفتار میکرد یه روز بد دو روز قبل هم آخرین روز مدرسه بود یه هفته هست که افسرده شدم و هی هی گریه میکنم که دیگه نمیبینمش آخرین روز مدرسه هم باهام سرد شده بود با زور بهش گفتم که برام خاطره بنویسه ولی نمینوشت خلاصه اونقدر اصرار کردم که یه جمله نوشت و امضا کرد بعدش زنگ آخر وقتی داشت از اتاق معلم ها در میومد دیدمش و بهش گفتم میخوام گریه کنم هااا اونم اصلا بهم توجه نکرد بعد یکی از دخترا اومد بغلش کرد و اونم داشت میرفت گفتم چرا داری عمدا زود زود میری یه دقیقه صبر کنین دا اومدم جلوش بغلش کردم ??? ولی اون بغلم نکرد الان چند روزه فقط بهش فکر میکنم و گریه میکنم لطفاً راهنماییم کنین که چیکار کنمممممم ؟
کاربر عزیز “فاطمه زهرا”
خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
دوست خوبم
بهترین پیشنهاد این است که راحت باش ،خودت باش و سعی نکن علاوه بر توضیحاتی که بهشون دادی چیزی را ثابت کنی.
مگر اینکه خودت هم باور نداشته باشی که قهر نیستی با ناراحت نیستی.
اثبات برای رفتاری که میدانی تصورشان اشتباه بوده و تلاش برای ایجاد تغییر فقط بیشتر نشان میدهد که خوت قبول داشتی که مشکلی وجود داشته.
ایشان به مرور که بیشتر با تو آشنا میشوند متوجه فتارهای تو شده و تو را میشناسند.
موفق باشی
نشریه اینترنتی نوجوان ها
سلام من کلاس هشتم هستم دختر ساکت و باادبی هستم همه معلم ها از من تعریف می کنند ودرسم هم خوب است من یه معلم دارم که معلم زبان ما است من او را خیلی دوست دارم خیلی او چند بار من را صدا کرد و سوال مختلفی پرسید ما نندچند برادر خواهر داری من خواهر ندارم او از اینکه من کوچک خانمان هستم خوشحال هست او من را خیلی دوست دارد اما یک بار از من پرسید چرا سر کلاس ساکتی و با دانش آموزان قهری اما من قهر نیستم جوابش را هم دادم اما می خواهم به او ثابت کنم که من قهر نیستم چیکار کنم و اینکه فکر میکنه من سر کلاس ناراحتم اما ناراحت نیستم چیکار کنم تا بهش ثابت کنم من یه دختر هستم و معلمم هم خانوم است
سلام
من یه دختر کلاس هشتمی هستم.
داخل مدرسه به یه مشکل خیلی بزرگ بر خوردم.من دبیر علومم رو خیلی دوست دارم و یا شایدم بهش وابسته شدم.تنها که می شم و یا اصلا هر وقت دیگه ای به اون فکر می کنم.یه بار اردو نیومد ،اردو بهم زهر شد.تقریبا از دی ماه به بعد این مشکل برام پیش اومد.در ضمن دبیر علومم مجرد هستش و جووون.شمارش رو هم فقط به من و یکی دیگه از دوستام داده.تو مدرسه بیشترین توجه رو به من داره و حتی شایعه شده که این دبیر خالم هستش.خیلی سر کلاس به من اهمیت میده و این رو همه کلاس های هشتم فهمیده اند.هفته اخر مدرسه که قبل عید باشه،یه کار نو اوری در تدریس رو تصمیم گرفت انجام بده،منم چون کامپیوترم خوب بود و هم درسم خوب بود و جز شاگرد های ممتاز بودم ، اصلا اون هفته سر کلاس نرفتم و همش کار های دبیرم رو انجام می دادم.حتی بعضی مواقع بهم گفته بود که بیا خونه ما و من گفتم که نه.یکبار هم تا در خونمون اومد.فکر می کنم که این کار هایی که برام انجام میده ترحم هستش و واقعا دوستم نداره.من کتاب زیاد می خونم و مستند های علمی زبان اصلی رو هم نگاه می کنم و میشه گفت که اطلاعات عمومی بالایی دارم و به همین خاطر سر کلاس همین معلم و یا معلمای دیگه ام دانش اموز فعالی هستم و همه معلم هام دوستم دارن.خودم خیلی به معلم علومم نمی چسبم که بخواد پسم بزنه و غرورم جریحه دار بشه.اما نمی دونم یه اتفاقاتی میفته که من همش پیش اون باشم و به این احساساتم دامن زده میشه.بیشتر دانش اموزا بهم حسودی می کنن و میگن که عاشقته اما من باور نمی کنم.خیلی خیلی دوستش دارم و از این می ترسم که از دستش بدم.و من نهایتش 7 هفته دیگه مدرسه میرم و نگرانم که بعدش اگر نبینمش چی میشه.الان 11 ام هستش و 5 روز دیگه باید برم مدرسه و ماه بعدش امتحانات خرداد شروع میشه و بعدش دیگه نمی بینمش.از ابان ماه هم معاون شده و خوش به حال من.چون دیگه هر روز می بینمش.تو عید دوبار هم بیشتر بهش زنگ نزدم و چون رفته بود مسافرت ، بهش پیام ندادم.
من خواهرم «کسی که خیلی خیلی دوستش داشتم و وجودش تو خونه بهم ارامش میداد.خواهرم معلول بود و پاک .نه می تونست حرف بزنه و نه راه بره.به کوچکترین محبت جواب می داد حتی صدا کردن اسمش.عاشقش بودم و بیشتر از مادرم دوستش داشتم.»:دی ماه بعد اولین امتحان فوت کرد و من روز امتحان املا نرفتم مدرسه.به دلیل تشیع و این جور مراسمات.روز بعدش مجبور شدم شرایطم رو که خواهرم فوت شده بود به همون معلم بگم.بغلم کرد و خیلی بهم توجه می کرد. چون یکمم با همه جور نمی شد خبر بغل شدن من توسط دبیر علومم تو مدرسه پیچید.
بهم گفت که اگر خونمون شلوغه و واسه امتحاناتم نمی تونم درس بخونم ، برم خونشون.من نرفتم اما معرفتش به دلم نشست.هفته بعدش چون مامور فناوری بودم رفتم تا کابل رابط بگیرم.اتفاقا اومدم که در بزنم اسممو از زبونش شنیدم که داشت برای مدیرمون از من تعریف می کرد، در که زدم ،گفت بفر ما اینم …….،یه دانش اموز فوق العاده مودب و درسخوان و ماهر در کار با کامپیوتر.و……………
بعد از امتحانات کارهایی که مربوط به کامپیوتر می شد و …. به من میسپرد تا براش انجام بدم.و به همین منوال می گذشت که شایعاتی در مورد اهمیت دادنش به من و خاله ام بودن و حتی می گفتند که مادرمه ، جون می گرفت.
من ادم اجتماعی ای بودم و هستم و خیلی سریع ارتباط برقرار می کنم و البته کمی هم شوخم و همیشه اماده بحث در مورد سیاست و علم.به همین خاطر با همه معلم ها و معاون ها ومدیر رابطه برقرار می کنم و اون ها هم دوستم دارن و باهام تعریف می کنن حتی از زندگی خصوصیشون.
خلاصه همه این ها باعث میشه که من ارتباطم با اون معلم زیاد بشه و شدت دوست داشتن و وابستگیم به اون بیشتر.فکر کنم که هنوز نفهمیده که عاشقشم و به شدت وابسته اش شدم.
نمی دونم چی کار کنم.حتی گاهی وقت ها به ذهنم می رسه که یکی از عمو هام که مجرد هستش رو بهش نشون بدم و اونم مجرد و با هم عروسی کنن تا ارتباطم باهاش بیشتر شه.اما بعدش خودمو لعنت و نفرین می کنم که چرا همچین فکر هایی به ذهنم می رسه.خلاصه خیلییییییییییییییییی خیلییییییییییی بهش فکر می کنم .
نمی دونم این رابطه اخرش به کجا می کشه.حتی دفتر و شعر و اینا رو هم درست کردم.
دیگه واقعا چیزی به ذهنم نمی رسه.
کاربر عزیز “آیسان”
خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
دوست خوبم
یکی از دلایلی که معلمان در حرفه خود یادگرفته اند از محبت دانش آموزان با احتیاط دوری کنند حس وابستگی دانش آموزان به آنها است . چون وابستگی میتواند موجب خسارتهای زیادی به خودشان شود. دوست داشتنی که با کلی وابستگی و عدم توانایی کنترل احساس همراه است معلم را نگران میکند زیرا نشان میدهد در آینده هم صرف داشتن شماره تلفن یا حتی آدرس نمیتوانند احساس دوری را تحمل کنند و هم موجب اذیت خودشان میشوند هم مزاحمت معلم.
در هر حال به نظر من بهتر است به معلمت ثابت کنی چقدر میتوانی وابسته نباشی و احساس دوری و دلتنگی را به خوبی کنترل کنی.
برای این کار راه های مختلفی وجود دارد که میتوانی بنا به تمایل خودت کاری خاص را انجام دهی. مثل اینکه کتابهای شعر مختلف را بخوانی و اشعاری را که وصف حال تو یا وصف محبت توست بنویسی و در یک دفتر مخصوص گردآوری کنی و با کشیدن نقاشی و بریدن و چسباندن شکل هایی ان را تزئین کنی و در نهایت پس از دیدار به ایشان تقدیم کنی.
این تنها یک مثال است. کلی کارهای مشابه دیگر میتوانی انجام دهی و اوقات خوشی سپری کنی و نتیجه هم یک کار خوب باشد. فراموش نکن انجام کارهای خطا و نسبت دادن آن به دوست داشتن معلمت کار شایسته ای نیست و هنر هم نیست مهم این است که به خاطر دوست داشتن و احساس علاقه ات کارهای درست و خوبی انجام دهی و علاقه ات موجب شود پیشرفت بیشتری در اخلاق و درس و زندگی داشته باشی. حالا هم فرصتی است که کار خوبی انجام دهی و این اطمینان را در معلمت و خودت ایجاد کنی.
موفق باشی
نشریه اینترنتی نوجوان ها
سلام من یه دانش آموز کلاس هفتمی هستم و یه دخترم .عاشق معلمم که یه خانومه شدم .براش هرکاری کردم به خاطرش تو مدرسا تا مرز اخراج رفتم میدونم اونم منو دوس داره .یه هفتس ندیدمش و این مدتِ عیدو ام نمیبینمش .بهم گفته بود دیروز مدرسه نمیره ولی من تو خاب دیده بودم رفته و چون میدونستم معمولا خابام درست در میاد رفتم.رفتم ولی زنگ زدن اولیام اومد برگردوند چون کلاس تشکیل نشد .ولی ۵دیقه بعد از رفتن من رفته بود مدرسه و همون لباسی ک من تو خاب دیدا بودمو پوشیده بود .من دارم دیوونه میشم از اول سال دنبال اینم ک شمارشو بگیرم ک این همه دلتنگش نشم ولی قول دددا آخر سال تحصیلی شمارشو بده بهم .البته از دخترای بزرگتر پرسیدم گفتن خیلی زود شمارشو بده سال نهم میده.حتا چن نبر اومدن گفتن اویزونش نشو خوشش نمیاد رفتم بهش گفتم گفت اویزون شدنو دوس ندارم ولی در مورد تو فرق میکنه دوس دارم چون دوستت دارم .من خیلی دوسش دارم دیوونشم ولی جوری نیس ک نخام کسای دیگه ام دوسش داشته باشن .فقط این دوری برام سخته چون این مدت ۱ ساعت مث ادم نخابیدم همش گریه گریه.اخرین روزی ک دیدمش بهم گفت این یا ماه دوری امتحانه میتونی بهم ثابت کنی دوسم داری چون خیلی از دوس داشتنا با ندیدن فراموش میشن گفت بعد این مدت میشینیم راجب احساسمون نسبت به هم حرف میزنیم ببینیم محبتامون به هم در چه حده
تورو خدا کمکم کنید از یه طرف دوری برام خیلیییییی سخته از یه طرف نمیدونم چجوری بهش ثابت کنم دوسش دارم عاخه من هر کاری کردم براش فهمیدنش انقد سخت نیس .
ی بار بهش گفتم من بخاطرتون دارم میمیرم ولی شما اصلا محل نمیدین البته الکی گفتم محل میداد ولی یه لحظه من هول شدم اونطوری گفتم.گفت خیلی بی انصافی و بعد اون بیشتر باهام صمیمی شد .کمکم کنید خیلی وابستشم و قراره ۲۰ ام فروردین ببینمش.من میمیرم تا اون موقع کمکگ کنین
بچه ها شما یه چیزی رو همیشه از من در نظرتون باشه اونم اینکه
وقتی شما به یه معلم حس پیدا میکنی دیگه راه فراری وجود نداره از این قضیه همه فکر و ذهنت میشه اون که شاید بعضی ها بهتون بگم لز بین و همجنسگرا
ولی در واقع این فقط یه دوست داشتن سادس در صورتی میتونی معلمه رو فراموش کنین که توی سن حساسی هستین و اینکه یه وابستگی الکیه ولی اگه واقعا معلم رو از ته دل بدون هیچ حاشیه ای دوست دارین تا وقتی از چشمتون نیوفته بهش علاقه دارین منم مثل شما فکر میکردم باید یه کاری کنم از چشممم بیوفته ولی نشد؟
بیشتر خودشو توی دلم جا میکرد:))
و اینکه اگر واقعا معلمی رو دوست دارید دوستش بدارید و بزارید بخشی از زندگیتون باشه چه اشکالی داره؟
آدم یکیو خیلی دوست داشته باشه
اگه واقعا اون معلم هم شمارو دوست داره نیاز نیس که رابطتون بخاطر حرفای که دیگران میزنن تموم کنید
ولی اگر معلم به شما هیچ حسی نداره خواهشا خواهشا اگر عاشق معلم هم هستین طرفش نرین اینطوری فقط روح و روان خودتون آسیب میبینه
کاربر عزیز “طناز”
خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
دوست خوبم
خیلی درست و دقیق شرایطت را شرح دادی و در واقع خودت دلایل و راه حلهای لازم را اشاره کردی.
تو به لحاظ سنی برای گفتگوهای اینچنینی کوچک هستی. هر چند بسیار عاقلی و بسیاری مسائل را درک میکنی ولی اینها کافی نیستند و معلمت میداند که برای به اشتراک گذاشتن احساسات و مسائل خودش باید فاصله هایی را با دانش آموزانش رعایت کند. بنابراین راه حل این است که کمی صبر کنی و عجله نداشته باشی که او همین سال در مورد تو به این نتیجه برسد که میتواند حساب کند و یا نیازی باشد که با این حجم از دوست داشتن او را مجاب کنی که بسیار علاقمند هستی.
اگر دوستی شما واقعی و ماندنی باشد در این صورت در سالهای آینده فرصت کافی خواهی داشت تا هم دوستی خودت را ثابت کنی و هم هم صحبت خوبی برایشان باشی.
موفق باشی
نشریه اینترنتی نوجوان ها
سلام من دوساله که پشت سره هم یک معلم داشتم من واقعا اونو خیلی دوسش دارم ولی خودش اینو درک نمیکنه من سال ششم هستم و جدا شدن ازش واسم خیلی سخته و اینکه من همش به فکرشم خیلی دوسش دارم خیلی نازه تازه یک مشکل هم داره :نابارور هستش، من همیشه سعی کردم در این مورد درکش کنم و کنارش باشم و اما چون اون منو بچه میدونه تمایلی به اینکه بشینه کنارم و باهاش حرف بزنم نداره فک میکنم ازم خسته شده یا واسش تکراری شده یا اینکه دوسم نداره. در ضمن من یه دختر کم رو هستم و نمیتونم بهش اونجور جو گیر ابراز علاقه کنم. من حتی شبام با اون صبح میشه همیشه در فکرشم به خاطرش گره ام میکنم ولی اون رفتارش با من عادیه. من باید چیکار کنم که بتونم باهاش ارتباطمو نزدیک تر کنم و واقعا چطوری بهش ثابت کنم که خیلی دوسش دارم +؟؟؟ تروخدا کمکم کنین خیلی وابستم نیاز دارم به کمکتون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.
کاربر عزیز “عاشق دبیر ریاضی”
خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
دوست خوبم
یک دوست داشتن واقعی به شکلی است که برای فرد عاشق خیلی مهم نیست طرف مقابلش چند نفر دیگر را هم دوست دارد یا اصلا خود او را چقدر دوست دارد.
چون فقط به عشق و محبت خودش فکر می کند و می خواهد در این کار خوب و کامل باشد.
بنابراین به تو پیشنهاد می کنم هم چنان ارتباطت را با او داشته باش و خیلی در این فکر نباش تلاش کنی میزان علاقه او را بدانی چون خودشان هم بارها از تو تعریف و تمجید کرده اند کفایت می کند و می تواند خیالت راحت باشد که ایشان حتما به تو علاقمند هستند.
موفق باشی
نشریه اینترنتی نوجوان ها
سلام خسته نباشید من چند ماهی میشه که به دبیر ریاضیاتم که خانم هستن و خود من هم دختر هستم به ایشون علاقه دارم ایشون پارسال با ما نداشتن ولی در مدرسه ما بودند ولی امسال با ایشون داریم و من علاقه شدیدی به ایشون پیدا کردم ولی پارسال کمی ایشون رو دوست داشتم دوستم هم ایشون رو دوست داره ولی معلمم چه در پیام و چه در مدرسه به دوستم بیشتر ابراز علاقه می کنن ولی ما یعنی من و معلمم بهم پیام میدیم خیلی از من تعریف می کنن و میگن خیلی دوستت دارم من با دوستم رقابت نمی کنم و لی در مدرسه به من اصلا توجه نمی کنن چه طوری بفهممم که معلمم واقعی من رو هم دوست دارن یانه ؟ لطفا راهنمایی ام بکنین لطفا سریع راهنمایی ام بکنین مرسی ممنون