غزل شماره ۱۷۹ حافظ

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند

طراحی سایت فروشگاه حرفه ای با هوشمند گستران😍 (کلیک کنید)

چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم

رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را

کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است

چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند

سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود

که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه

که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

توانگرا دل درویش خود به دست آور

که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر

که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ

که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

تعبیر:

بسیار ناامید هستی و فکر می کنی تمام غم های عالم در دل توست ولی امیدت را از دست نده زیرا سرانجام همه بدبختی ها تو تمام می شود. غم وناراحتی جای خود را به شادی و آشتی می دهند. به مستمندان کمک کن تا باز هم در زمان گرفتاری خداوند نیز مشکل تو را حل کند.

امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
غزل شماره 466 حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *