کتاب اشباح جنگل سوخته رمانی کوتاه و در عین حال جذاب برای گروه سنی نوجوان است. در این مطلب معرفی این کتاب را با هم می خوانیم.
وقتی روی تپه ایستاده باشی می توانی آن جنگل سوخته را ببینی. همان که مردم شهر آنقدر دوستش داشتند که بعد از سوختن، برای اینکه یادش را زنده نگه دارند، اسم درختانش را روی بچه هایشان گذاشتند و حالا «بلوط» روی تپه ایستاده است و به جنگل سوخته نگاه می کند.
همان لحظه که بلوط آنجا ایستاده است، پدر، عصبانی و سردرگم کنار سیلوها ایستاده است. موش ها به سیلوها آمده اند و این موضوع پدر را عصبانی و سردرگم کرده است. او مثل خیلی از اهالی شهر فکر می کند همه چیز زیر سر جغدهاست. آخر همه می گویند آن ها شوم هستند و با خودشان بدبیاری می آورند.
موش های سیلو به کنار، وقتی طوفان شد و آن درخت سپیدار پیر از ریشه درآمد و روی کمر بلوط افتاد، پدر مطمئن شد جغدها شوم هستند. چون همان موقع که درخت افتاد «شاه بوف» روی آن نشسته بود و داشت بلوط را نگاه می کرد.
حالا پدر با شکارچی ها نقشه کشیده است تا حساب جغدها را برسند. آن ها برای این کار باید به جنگل سوخته بروند. جنگلی که می گویند شب ها صداهای عجیبی در آن می پیچد.
اگر شخصیت های مرموز داستان ها را دوست دارید باید بگویم اینجا هم یکی از آن ها حضور دارد. «دیاکو»، با دستکش هایی که همیشه به دست دارد و معلوم نیست چرا آن ها را می پوشد، با شکارچی ها برای نابودی شاه بوف تلاش می کند. او زیر دستکش هایش رازی را پنهان کرده است.
کتاب اشباح جنگل سوخته و حمایت از محیط زیست
اشباح جنگل سوخته، قصه شاه بوف و خرافاتی است که مردم راجع به جغدها باور کرده اند. در این داستان خانواده «توسکا» در نقطه مقابل خانواده بلوط قرار گرفته اند. آن ها فکر می کنند هیچ حیوانی شوم نیست. برای همین به کمک شاه بوف می روند که در خطر تفنگ شکارچی ها قرار گرفته است.
اشباح جنگل سوخته از مجموعه کتاب های محیط زیستی «انتشارات نردبان» است که «مهدی رجبی» آن را نوشته و «محبوبه اسفندیاری» تصویرگری کرده است. همین جا بگویم که تصویرگری های کتاب هم توانسته اند جو حاکم بر داستان را نشان بدهند و شما می توانید از خواندن کتاب و تماشای تصویرهایی که به خوبی کنار هم قرار گرفته اند لذت ببرید.
یاسمن رضائیان
