یکی از کاربران پرسیده اند:من دانشجوی علوم تربیتی هستم. در مدرسه ابتدایی کارورزی می رم. یکی از دانش آموزان سوم، خیلی بهم می‌چسبه. چکار کنم؟ میشه چند تا راهکار بهم بدین؟چرا این دانش آموزان وابسته به من هستند ؟
این مطلب در پاسخ ایشان راهکارهای را رفتار صحیح با دانش آموزان وابسته به معلم ارایه می کند.
توجه کردن به کودک دوره ابتدایی لازم است اما برخی راهکارها می تواند از ایجاد آسیب به او جلوگیری کند.اما نباید دانش اموز وابسته شود.از جمله اینکه هر زمان لازم است به او توجه نشان دهید اما در این کار افراط نکنید. برای مثال وقتی سراغ شما می آید و به آغوش شما میرود او را در آعوش بگیرید و حالش را بپرسید اما با یک دستور روشن از او بخواهید به کار دیگری مشغول شود. برای مثال بگویید حالا برو کنار دوستانت یا حالا برو خوراکیت را بخور.
اگر با درخواستهای شما موافقت ندارد او را تا مسیری همراهی کنید. برای مثال بگویید تا جلوی در با تو می آیم و به او امنیت ذهنی دهید. برای مثال گاهی بگویید از پنجره بچه ها را میبینم و تو را هم میبینم.در جملات ترغیبی خود برای اینکه به جای چسبیدن به شما کارهای دیگری هم انجام دهد، از جملاتی که احساس شما را نشان میدهد، استفاده کنید.
برای مثال بگویید خوشحالم که با دوستانت بازی می کنی.معمولا کودکان با دریافت دستورات روشن و ساده رفتار مورد انتظارمان را پیش میگیرند ودیگردانش آموزان وابسته به معلم نیستند.
مطالب مرتبط:
عشق بی اندازه به معلم؛ خوب یا بد؟
وابستگی بیش از حد هم برای معلم و هم برای دانش آموز مشکل ایجاد می کند. یک دانش آموز بیش از حد وابسته می تواند آنقدر توجه شما را جلب کند که زمان کمی برای دانش آموزان دیگر باقی بماند. علاوه بر این، زمان صرف شده با یک دانش آموز بیش از حد وابسته، همیشه مفید نیست. در واقع، اتکای بیش از حد او به شما (و دیگران) می‌تواند ارتباط او با همسالانش را محدود کند، در نتیجه فرصت‌های توسعه مهارت‌های اجتماعی ضروری را به حداقل می‌رساند و رشد اجتماعی او را محدود می‌کند.
دانش آموز بیش از حد وابسته اعتماد به نفس پایینی دارد و فردی که اعتماد به نفس پایینی دارد؛ تمایلی به فکر کردن ، تصمیم گیری و صحبت ندارد. به جای اینکه به دنبال پاسخ های درونی باشد، او به دنبال حمایت و کمک از شما است.
به طوری که خطر تبدیل شدن به همراه همیشگی شما را به خطر می اندازد. به نظر می رسد که او زمان بیشتری را پشت میز شما می گذراند تا میز خودش، زیرا شما را با انبوهی از سوالات بمباران می کند یا به سادگی در کنار شما می ایستد.
هدف از کار با دانش آموز بیش از حد وابسته این است که به او کمک کنیم تا به خود متکی باشد و اعتماد بیشتری نسبت به قضاوت خود ایجاد کند. این مستلزم آن است که انتظارات خود را با او در میان بگذارید و محدودیت های محکمی برای تعاملات خود تعیین کنید.
راهکار تعامل با دانش آموز وابسته به معلم
1- به او توجه کنید در حدی که استقلال او را تقویت کند و از تعامل با او به گونه ای که وابستگی او را بیشتر کند اجتناب کنید.
2- دانش آموز را تشویق کنید تا به قضاوت خود اعتماد کند.
3- سعی کنید با کمک به او در ایجاد اعتماد به نفس در قضاوت خود و توانایی حل مشکلات، اتکای دانش آموز به دیگران را کاهش دهید.
4- از انجام کارهایی که به تنهایی قادر به انجام آن است برای او بپرهیزید.
5- اگر از شما سوالی می پرسد، از او بخواهید که ابتدا ایده هایش را به اشتراک بگذارد و سپس راهی برای پاسخ آنچه می گوید پیدا کنید.
6- اگر برای پاسخ دادن به سوالی مشکل داشت، او را تشویق کنید تا پاسخ را بیابد و در عین حال نکاتی را به او بدهید و او را به سمت پاسخ صحیح هدایت کنید.
7- اگر با دانش آموز دیگری درگیری داشت، هر دو دانش آموز را تشویق کنید تا خودشان مشکل را حل کنند.
8- علت وابستگی دانش آموز را شناسایی کنید. برخی از کودکان از نظر خلقی خجالتی و وابسته هستند، در حالی که برخی دیگر ممکن است به یک مشکل خاص واکنش نشان دهند. اگر متوجه شدید که کودکی به شما بیشتر وابسته شده است، با او و والدینش صحبت کنید تا متوجه شوید که آیا چیزی خاص او را ناراحت می کند یا خیر.
راهکاری برای محدود کردن سوالات زیاد دانش آموز متکی به معلم
کودکانی که وابسته هستند، اغلب با سوال کردن زیاد از معلم خود به دنبال اطمینان خاطر خود هستند. راهبردهای زیر – که ممکن است هم با دانش آموز وابسته و هم با کل کلاس خود استفاده کنید – می تواند به محدود کردن این سؤالات به تعداد معقول کمک کند:
1- از سه نفر بپرس، سپس من: به دانش آموز توضیح دهید که اگر سوالی دارد باید از سه همکلاسی خود بپرسد تا بتواند از شما سوال کند.
2- قانون پنج دقیقه: به دانش آموز بگویید که قبل از سوال کردن از معلم ، باید پنج دقیقه روی یک موضوع کار کند. اگر در پنج دقیقه اول سؤالی داشت، باید سعی کند خودش جوابش را پیدا کند یا از همکلاسی اش بپرسد.
3- محدودیت سؤال: تعداد سوالات دانش اموز در هر روز را محدود کنید. مثلا به او 5 کارت بدهید و بگویید در موقع سوال کردن باید یک کارت را به شما بدهد و وقتی کارتهایش تمام شد دیگر اجازه ندارد سوال بپرسد.
4- اجازه ندهید دانش آموز همیشه کنار شما باشد اگرچه ممکن است آسان نباشد، اما اگر دانش آموز به طور غیر ضروری بازوی شما را گرفته یا در کنار شما ایستاده است، به او نگاه نکنید و با او صحبت نکنید. در صورت لزوم با بازکردن آرام دستش از او دور شوید.
5- به درس خود ادامه دهید و به دانش آموزانی که رفتار مناسبی دارند توجه بیشتری کنید. ایده این است که به دانش آموز کمک کنید تا بفهمد که شما به رفتار مناسب پاسخ می دهید و رفتار وابسته را نادیده می گیرید.توجه داشته باشید که به دانش آموز زمانی که مستقل رفتار می کند بیشتر از زمانی که رفتار وابسته دارد، توجه کنید.
6-به دانش آموز یک دوست کلاسی اختصاص دهید. اگر دانش‌آموزی دارید که بیش از حد به شما متکی است، او را با یک همکلاسی بالغ و مسئولیت‌پذیر همراه کنید و به دانش‌آموز وابسته بگویید که وقتی به کمک نیاز داشت، ابتدا دوستش را ببیند و اگر نیاز بود به معلم مراجعه کند.
سلام من معلم هستم با بعضی از دانش آموزا که بهم وابسته میشن و مثلا دائم پیام میدن چجوری باید برخورد کنم؟؟
سلام
من یه دختر کلاس نهمی هستم.
داخل مدرسه به یه مشکل خیلی بزرگ بر خوردم.من دبیر علومم رو خیلی دوست دارم و یا شایدم بهش وابسته شدم.تنها که می شم و یا اصلا هر وقت دیگه ای به اون فکر می کنم.یه بار اردو نیومد ،اردو بهم زهر شد.تقریبا از دی ماه به بعد این مشکل برام پیش اومد.در ضمن دبیر علومم مجرد هستش و جووون.شمارش رو هم فقط به من و یکی دیگه از دوستام داده.تو مدرسه بیشترین توجه رو به من داره و حتی شایعه شده که این دبیر خالم هستش.خیلی سر کلاس به من اهمیت میده و این رو همه کلاس های هشتم فهمیده اند.هفته اخر مدرسه که قبل عید باشه،یه کار نو اوری در تدریس رو تصمیم گرفت انجام بده،منم چون کامپیوترم خوب بود و هم درسم خوب بود و جز شاگرد های ممتاز بودم ، اصلا اون هفته سر کلاس نرفتم و همش کار های دبیرم رو انجام می دادم.حتی بعضی مواقع بهم گفته بود که بیا خونه ما و من گفتم که نه.یکبار هم تا در خونمون اومد.فکر می کنم که این کار هایی که برام انجام میده ترحم هستش و واقعا دوستم نداره.من کتاب زیاد می خونم و مستند های علمی زبان اصلی رو هم نگاه می کنم و میشه گفت که اطلاعات عمومی بالایی دارم و به همین خاطر سر کلاس همین معلم و یا معلمای دیگه ام دانش اموز فعالی هستم و همه معلم هام دوستم دارن.خودم خیلی به معلم علومم نمی چسبم که بخواد پسم بزنه و غرورم جریحه دار بشه.اما نمی دونم یه اتفاقاتی میفته که من همش پیش اون باشم و به این احساساتم دامن زده میشه.بیشتر دانش اموزا بهم حسودی می کنن و میگن که عاشقته اما من باور نمی کنم.خیلی خیلی دوستش دارم و از این می ترسم که از دستش بدم.و من نهایتش ۷ هفته دیگه مدرسه میرم و نگرانم که بعدش اگر نبینمش چی میشه.الان ۱۱ ام هستش و ۵ روز دیگه باید برم مدرسه و ماه بعدش امتحانات خرداد شروع میشه و بعدش دیگه نمی بینمش.از ابان ماه هم معاون شده و خوش به حال من.چون دیگه هر روز می بینمش.تو عید دوبار هم بیشتر بهش زنگ نزدم و چون رفته بود مسافرت ، بهش پیام ندادم.
من خواهرم «کسی که خیلی خیلی دوستش داشتم و وجودش تو خونه بهم ارامش میداد.خواهرم معلول بود و پاک .نه می تونست حرف بزنه و نه راه بره.به کوچکترین محبت جواب می داد حتی صدا کردن اسمش.عاشقش بودم و بیشتر از مادرم دوستش داشتم.»:دی ماه بعد اولین امتحان فوت کرد و من روز امتحان املا نرفتم مدرسه.به دلیل تشیع و این جور مراسمات.روز بعدش مجبور شدم شرایطم رو که خواهرم فوت شده بود به همون معلم بگم.بغلم کرد و خیلی بهم توجه می کرد. چون یکمم با همه جور نمی شد خبر بغل شدن من توسط دبیر علومم تو مدرسه پیچید.
بهم گفت که اگر خونمون شلوغه و واسه امتحاناتم نمی تونم درس بخونم ، برم خونشون.من نرفتم اما معرفتش به دلم نشست.هفته بعدش چون مامور فناوری بودم رفتم تا کابل رابط بگیرم.اتفاقا اومدم که در بزنم اسممو از زبونش شنیدم که داشت برای مدیرمون از من تعریف می کرد، در که زدم ،گفت بفر ما اینم …….،یه دانش اموز فوق العاده مودب و درسخوان و ماهر در کار با کامپیوتر.و……………
بعد از امتحانات کارهایی که مربوط به کامپیوتر می شد و …. به من میسپرد تا براش انجام بدم.و به همین منوال می گذشت که شایعاتی در مورد اهمیت دادنش به من و خاله ام بودن و حتی می گفتند که مادرمه ، جون می گرفت.
من ادم اجتماعی ای بودم و هستم و خیلی سریع ارتباط برقرار می کنم و البته کمی هم شوخم و همیشه اماده بحث در مورد سیاست و علم.به همین خاطر با همه معلم ها و معاون ها ومدیر رابطه برقرار می کنم و اون ها هم دوستم دارن و باهام تعریف می کنن حتی از زندگی خصوصیشون.
خلاصه همه این ها باعث میشه که من ارتباطم با اون معلم زیاد بشه و شدت دوست داشتن و وابستگیم به اون بیشتر.فکر کنم که هنوز نفهمیده که عاشقشم و به شدت وابسته اش شدم.
نمی دونم چی کار کنم.حتی گاهی وقت ها به ذهنم می رسه که یکی از عمو هام که مجرد هستش رو بهش نشون بدم و اونم مجرد و با هم عروسی کنن تا ارتباطم باهاش بیشتر شه.اما بعدش خودمو لعنت و نفرین می کنم که چرا همچین فکر هایی به ذهنم می رسه.خلاصه خیلییییییییییییییییی خیلییییییییییی بهش فکر می کنم .
نمی دونم این رابطه اخرش به کجا می کشه.حتی دفتر و شعر و اینا رو هم درست کردم.
دیگه واقعا چیزی به ذهنم نمی رسه.
این قضیه از پارسال شروع شد
امسالم کلا تدریس برنداشتن و معاونن فقط
کل تابستون من با ایشون بودم . یعنی کمک حال بودم و باهام درد و دل می کرد
بهم میگه خیلی دوستت دارم
اما
اینا همش ی حس وابستگیه بین من و اون
نمی دونم چ کنم
کمکم کنید
کاربر عزیز “اتاناز”
سوال شما تکراریست و خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت به سوال شما پاسخ داده بودند:
دوست خوبم
این همه علاقمندی و احساس دوست داشتن و این همه حرف نزدن درباره احساست!! با هم جور در نمی آیند.
اگر از اینکه نمیدانی او در حال حاضر چه احساسی به تو دارد موجب نگرانی ات میشود تصمیم بگیر احساست را بدون ناراحتی و بدون تعارف با او در میان بگذاری . این یک الگوی رفتاری درست است که احساسمان را پنهان نکنیم و خیلی راحت آن را ابراز کنیم. از بهانه روز معلم استفاده کن و برایشان نامه ای بنویس و علاوه بر اعلام علاقمندی ات در مورد نگرانی ات هم بنویس و بگو که تمایل داری احساس ایشان را در مورد خودت بدانی.
یادت باشد ممکن است همین اندازه برای ایشان هم در مورد احساس تو جای سوال باشد چون تو در این باره مسنقیما چیزی نگفتی. با این اقدام او را هم از این ابهام بیرون می آوری.
موفق باشی
نشریه اینترنتی نوجوان ها