صبح زود داشتم رادیو گوش میدادم. گویندهاش حسابی پر شور و نشاط بود و میوهای شنگولانهای میکرد. خب این مشخص است که من به رادیوی گربهها گوش میدهم نه رادیوی انسانها. و البته گوش انسان است که همهی میوها را شبیه به هم میشنود وگرنه آنها زمین تا آسمان با هم فرق دارند.
خب داشتم میگفتم که گوینده شاد و پر نشاط بود و میپرسید «گربههای عزیز، امروز حالتان چطور است؟» و بعد، ویژه، گربههای دانشآموز را مخاطب قرار داد و گفت: «با روزهای باقیماندهی تعطیلات چه کار میکنید؟ حسابی توی خیابان شیطنت میکنید یا گوشه و کنار یک سطل چرخ میزنید و از اینکه مدرسهها باز میشود عصبانی هستید؟»
اینجا بود که یکدفعه صدایی شنیدم که میگفت: «البته که داریم توی خیابان شیطنت میکنیم. اصلا چرا باید یک گوشه بنشینیم وقتی میشود بازی کرد و لذت برد؟»
سرم را چرخاندم و دیدم برفک لبخند محترمانهای به من زد و سلام کرد. گفت: «کلانتر، من عاشق این گوینده هستم. خیلی پر شور است. حتی یکبار توی خیابان دیدمش و از او امضا گرفتم. به او گفتم که هر روز به من کلی انرژی مثبت میدهد.»
صدای رادیو را کم کردم و گفتم: «بهبه برفک جانم. بله، این گوینده واقعا خوب است. تو هم در انرژی مثبت دادن دست کمی از او نداریها. چقدر مطمئن گفتی البته که داریم توی خیابانها شیطنت میکنیم.»
برفک خندهی ملیحی کرد و گفت: «خب واقعیتش همین است. اتفاقا من یک دوستی دارم که این روزها کنج سطلها مینشیند و همش میگوید تعطیلات هم که تمام شد. نمیدانید کلانتر او چقدر ناراحت است. به او گفتم این ناراحتی تو چیزی را تغییر نمیدهد. فقط باعث میشود روزهای باقیمانده را هم از دست بدهی. پس ناراحتیات را کنار بگذار و یک کاری انجام بده.»
زمان کمتر، کار مفید بیشتر
بعد از این صحبت، حرفهای بسیاری با برفک زدم. خلاصه که منِ انرژی مثبت کلی از برفک انرژی مثبت گرفتم. برفک که رفت با خودم گفتم «عجب حرفی زد. این یک ذره گربه به چه نتایج مهمی در زندگی رسیده است. واقعا حق با اوست. یک گوشه نشستن و فکر کردن به اینکه تعطیلات دارند تمام میشوند که چیزی را تغییر نمیدهد فقط باعث میشود همین حالایمان را هم از دست بدهیم.»
تازه، یک نکتهی پفکی هم هست: تجربه نشان داده وقتی که زمانمان آزاد است کمتر کار مفیدی انجام میدهیم. اما وقتی زمانمان فشرده است کلی کار مهم و مفید انجام میدهیم. حالا هم همینطور است. درست است که فقط کمی از تعطیلات باقی مانده ولی اگر با این نگاه که روزهای باقیمانده، فرصت طلایی تابستان هستند پیش بروید می توانید از آنها استفاده کنید.
پس همین حالا بلند شوید و کارهایی را که میتوانید در این روزها انجام بدهید یادداشت کنید. سعی کنید از برنامههای بلندمدت دوری کنید و سراغ برنامههای کوتاهمدت بروید که زودتر نتیجهاش را ببینید و لذت ببرید.
یادم باشد شب که به خانه برگشتم این موضوع را به بچههایم بگویم. شما هم این نکته را به هر نوجوانی که دستتان میرسد بگویید مبادا کسی فرصت طلایی تابستان را از دست بدهد.
نتیجهی ماجرای کلانتر پفک و فرصت طلایی تابستان
پنج ششم تابستان تمام شده و یک ششم آن باقی مانده. اما اینکه ناراحتی ندارد. نوجوان زرنگ، حتی اگر تا حالا از تابستانش استفاده نکرده، بلند میشود و برنامهای مفید و فشرده برای روزهای باقیماندهاش میریزد.
یادتان باشد اگر بنشینید و فقط به این فکر کنید که تابستان دارد تمام میشود فقط روزهای باقیمانده را از دست میدهید. اما اگر برنامهای برای این فرصت طلایی بریزید حتما چندتایی کار مفید خواهید کرد.
توضیح تصویر
به افتخار برفک و انرژیهای مثبتش، تصویری از گویندهی رادیو که محبوب اوست گذاشتم. البته شاید بگویید چقدر عصبانی است. اما او عصبانی نیست، فقط در کارش مصمم است. اگر صدای شادش را میشنیدید حتماً نظرتان عوض میشد.
اختصاصی نشریهی اینترنتی نوجوانها – یاسمن رضائیان