روزنوشته های كلانتر پفك؛ غم ها را بپذيريد

روزنوشته هاي كلانتر پفك | کلانتر پفک | غم ها را بپذيريد
روزنوشته هاي كلانتر پفك | کلانتر پفک | غم ها را بپذيريد

خب خب خب، روزنوشته‌ی ديروز من بازخوردهای بسياری داشت. ديدم كه چندتايی از دنبال‌كنندگان اينستاگرامی‌ام در صفحه‌هايشان درباره‌ی افسردگی پاييزی نوشته‌اند و حتي چالش هم به راه انداخته‌اند.

ديشب داشتم مطالبی را كه با هشتگ اين چالش منتشر كرده بوديد می‌خواندم كه متوجه يك نكته شدم. خيلی از شماها گفته بوديد ما نمی‌توانيم بی‌خيال اين غم پاييزی بشويم چون واقعا غمگين هستيم. ما زمانی می‌توانيم تحت تأثير اين افسردگی قرار نگيريم كه واقعا از درون شاد باشيم.

خب من نمی‌خواهم بگويم غم چيست و چه غمی داريد و شاد باشيد. نه، اينها فقط حرف است. زندگی آدمی‌زاد و گربه‌ای‌زاد سختی‌های بسياری هم دارد و ما موجودات صبوری هستيم كه در زندگی بار غم خيلی چيزها را روی شانه‌های نحيفمان تحمل می‌كنيم.

بنابراين من هم با شما موافقم كه غم‌ها وجود دارند اما موافق نيستم كه در برابر آن‌ها تسليم شويم. شايد بگوييد «ما كه تسليم نشده‌ايم» اما همين كه بگوييد ما نمی‌توانيم شاد بشويم يعنی در برابر غم‌هايتان تسليم شده‌ايد.

ببينيد عزيزانم، اين يك موضوع كاملا جدی است كه جای بحث و گفت‌وگو دارد. برای همين در اين روزنوشته نمی‌گنجد كه درباره‌اش صحبت كنيم. من می‌توانم يك لايو برايتان در اينستاگرام بگذارم تا بتوانيم مفصل‌تر درباره‌ی آن صحبت كنيم. اما نمی‌شود كه روزنوشته را خشك و خالی بگذارم.

بپذيريد اما تسليم نشويد

نويسنده‌ای از نويسنده‌های شما يك جمله‌ی خيلی زيبا گفته است: «درد را مانند جزوی از زندگی بپذير.» خب اينجا منظور از درد، دردهای جسمانی ناشی از سرماخوردگي و زياد راه‌رفتن و اين‌جور چيزها نيست. منظور دردهای روحی هستند كه از طريق غم در ما به وجود می‌آيند.

شايد بگوييد: «كلانتر اين حرف هم يعنی اين نويسنده‌ی بزرگوار تسليم غم شده‌اند.» نه عزيزانم، پذيرفتن و تسليم‌شدن با هم فرق دارند. ما زمانی كه در برابر موضوعی تسليم می‌شويم يعنی به كل نااميد می‌شويم و زانوی غم بغل می‌گيريم اما پذيرفتن يعنی من به اين درك رسيده‌ام كه مثلا غم وجود دارد بنابراين قبول می‌كنم كه در زندگيم باشد اما من همچنان با انگيزه به زندگی و برنامه‌هايم ادامه می‌دهم. حتما متوجه شديد كه پشت تسليم‌شدن فردی ضعيف قرار گرفته و پشت پذيرفتن فردی قوی وجود دارد.

حالا با اين وضعيت، ببينيد اين جمله چقدر خوب است و چقدر خوب‌تر است اگر ما هم بتوانيم درد و غم را مانند بخشی از زندگی بپذيريم. يعنی بپذيريم كه درد و غم هم بخشی از زندگی ما هستند كه بايد وجود داشته باشند. درست مثل شادی‌هايی كه وجود دارند.

می‌دانم كه می‌گوييد: «كلانتر شما واقعا معركه‌ايد. حتی غم‌ها را هم از زاويه‌ای ديگر نگاه می‌كنيد و در هر شرايطی باشيد با انگيزه به راهتان ادامه می‌دهيد.» خب اين ويژگی شخصيتی، ويژگی ارزشمندی است كه با تجربه به دست می‌آيد. در واقع تجربه به شما ياد می‌دهد روحتان و افق ديدتان را وسيع كنيد. آن وقت تبديل به فردی معركه می‌شويد.

نتيجه‌ی ماجرای كلانتر پفك و غم ها را بپذيريد

بله، در زندگی غم‌ها وجود دارند. قرار هم نيست چشم‌هايمان را روی حقايق ببنديم و خودمان را به بی‌خيالی بزنيم و بگوييم همه‌چيز گل و بلبل است. اتفاقا اگر توانستيد غم‌ها را ببينيد و بپذيريد كه آن‌ها هم بخشی از زندگی اين دنيای ما هستند و نبايد شما را از پيش‌رفتن باز دارند آن زمان است كه انسانی قوی هستيد. انسانی قوی كه از پس هر مشكلی برمی‌آيد و به هرچه می‌خواهد در زندگی می‌رسد.

توضيح تصوير

حتی می‌توانيد از حس غمتان بهره بگيريد و اثری توليد كنيد. اين اثر می‌تواند يك شعر، داستان، تصويرگری، عكس و يا حتی قطعه‌ای موسيقی باشد. با اين كار هم اثری زيبا خلق كرده‌ايد و هم متوجه خواهيد شد كه بعد از خلق اثر روحيه‌تان خيلی بهتر شده است.

اختصاصی نشريه‌ی اينترنتی نوجوان‌ها – ياسمن رضائيان

امتیاز به این نوشته
مقاله رو دوست داشتی؟
ارسال نظر
نظرت چیه؟
لینک کوتاه این مطلب
تبلیغات
جدیدترین‌ها
تبلیغات
محبوب‌ترین‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهاد نوجوان‌ها