همه دلشان میخواهد موفق باشند؛ پدر و مادرها بیشتر. ولی بیشتر پدر و مادرها حتی موفقیتشان را هم نه برای خودشان که برای تربیت موفق فرزندانشان میخواهند. آن هایی که بچهدار شدهاند، میدانند که این ماجرا چهقدر فراز و نشیب و پیچیدگی دارد. هیچ روزی مثل روز قبل نیست و اتفاقا هر چه بچهها بزرگتر میشوند ماجراها پیچیدهتر میشود. ضمن این که خصوصیات فردی و خانوادگی و حتی اجتماعی هر پدر و مادری را نیز باید در نظر گرفت…
حالا سوال این است که واقعا والدین موفق چه ویژگیهایی دارند؟ آیا برای این موضوع هم استانداردهایی وجود دارد تا بر مبنای آن بتوانیم موفقیت والدین را محک بزنیم؟ آیا موفقیت به معنای کامل و بیعیب و نقص بودن است؟
بگذارید از همین ابتدای بحث یک موضوع را روشن کنیم: والدین موفق الزاما کاملترین، بهترین و بینقصترین والدین نیستند. اگر این اصل را قبول کنیم با استرس کمتری بچهداری میکنیم، فرزندانمان را بزرگ و راه را برای موفقیت آنها هموار مینماییم.
با توجه به اینکه بیشتر جوامع امروزی فرزندمحور شدهاند، والدین در تربیت به بچهها دچار استرس فراوانی میشوند و فشار زیادی به خود وارد میکنند تا همه چیز خوب پیش برود؛ از انضباط و مقررات، تغذیه، مطالعه، تسهیلات آموزشی و امکان استفاده از کامپیوتر گرفته و تا همهچیز. امروزه حتی برای شرایط روحی و تغذیهای مادر باردار هم تعریفهای خاصی وجود دارد تا پایههای موفقیت کودک قبل از تولدش بنا شود.
به همین دلیل، والدین گاهی به دلیل نداشتن وقت یا امکانات برای تامین همهجانبه بچهها، دچار عذاب وجدان شده و خودشان را گناهکار میدانند و این موضوع، فشار روانی وارد بر آنها را بیشتر میکند و صد البته، بچهداری و فرزندپروری را مشکلتر. شاید اگر اصولی را بهطور کلی در نظر بگیریم معنای موفقیت در بچهداری و فرزندپروری را بهتر درک کنیم.
البته شرایط والدین کاملا متفاوت است و موفقیت نیز به همین اندازه میتواند معانی متفاوتی داشته باشد اما لااقل ۵ اصل کلی وجود دارد. یک اصل مربوط به قبل از ازدواج و ۴ اصل دیگر مربوط به قبل از فرزنددار شدن است.
۱) ازدواج موفق، شرط اول
موفقیت والدین در زمینه بچهداری به قبل از بچهدار شدن و حتی به قبل از ازدواج برمیگردد. والدین موفق، ازدواجی مناسب دارند و بسیار دشوار است که همسرانی بدون انطباق در فکر و سبک زندگی بتوانند تربیتی صحیح ارایه بدهند. مرحله بعدی، زمانی است که آنها قصد دارند صاحب اولاد شوند؛ کاری که نباید تصادفی و بیبرنامه باشد و حتیالمقدور باید ۴ اصل زیر برایش در نظر گرفته شود:
۲) انتظارتان را از بچهدارشدن روشن کنید:
این، موضوع مهمی است که اگر بعضی والدین قادر نباشند با گروه سنی خاصی (مثلا کودکان) راحت ارتباط برقرار کنند، ریشه مساله را باید در همان سنین (یعنی دوران کودکی والدین) جستجو و حل و فصل کرد. والدین موفق از همان دوران باید یاد گرفته باشند که مسوولیتهایشان را بشناسند، چهطور با استرس برخورد داشته و یا در شرایط ناراحتکننده (که در دوران بچهداری بیشمار است) خود را با شرایط وفق دهند. بررسیها نشان میدهد سطح استرس والدین روی کودکان و توانایی بزرگ کردن آنها تاثیر به سزایی دارد؛ ضمن اینکه بچهداری کاری مادامالعمر است و هیچوقت تمام نمیشود. والدین موفق از قبل ترسهایشان را میشناسند و تمام جوانب زندگی با بچه را ضمن بررسی، حل و فصل میکنند (کار، تحصیل، وضعیت تفریحی، مالی، ازدواج و غیره…)
۳) زمینه خانوادگی را مهیا کنید:
والدین موفق از قبل، شرایط خانوادگی خود را بررسی میکنند که با والدین خود یا همسرشان درباره این موضوع، مشکلی نداشته باشند تا شرایط فکری، روانی و تربیتی مناسبی برای بچهدارشدن موجود باشد. در غیر این صورت، ناخواسته و غیرمستقیم بسیاری از مسایل و مشکلات را وارد زندگیتان میکنید.
۴) پیشاپیش معلوم کنید که قرار است فرزندتان از شما چه بیاموزد:
والدین موفق اولویتهای زندگی فرزندانشان را براساس ارزشهای درست پایهریزی میکنند؛ ارزشهای دینی و اجتماعی خود را با همسرشان همسو و همگن کرده و میدانند که قرار است چه تفکرات و باورهایی را به فرزندانشان منتقل کنند.
۵) از جمعآوری اطلاعات غافل نشوید:
والدین موفق قبل از بچهدارشدن شروع به جمعآوری اطلاعات در این زمینه میکنند و از منابع معتبر (نه حرفهای بیپایه و اساس این و آن) کمک میگیرند تا بدانند در هر دوره سنی خاص باید با فرزندشان چه برخوردی داشته باشند. این کار تا پایان عمر نیز باید تداوم داشته باشد؛ یعنی والدین باید به طور مستمر با روشها و اصول صحیح رفتاری و سلامت جسمی و روانی فرزندانشان آشنایی داشته باشند. چنین والدینی هرگز از یادگیری ترسی ندارند و از اینکه نکتهای را در این زمینه ندانند احساس حقارت یا ناراحتی نمیکنند و اتفاقا با ولع زیادی به دنبال یادگیری خواهند بود.
والدین موفق ۹ ویژگی دارند اگرچه نمیتوان نسخه واحدی برای همه والدین پیچید اما والدین موفق این خصوصیات را حتما دارند:
۱) ارتباطشان عمیق است
ارتباط آنها با فرزندانشان بسیار عمیق و از همان سنین شیرخوارگی برقرار میشود. وقتی بچهدار میشوند قبول میکنند که اول پدر یا مادر هستند و بعد معلم، مهندس، کارمند فلان شرکت و … و برعکس تصور خیلیها که فکر میکنند شیرخوار چیزی درک نمیکند، میدانند که اتفاقا همهچیز توسط کودکان ثبت و ضبط میشود و بعدها همان مسایل توسط آنها بروز داده میشود. آنها تمام نیازهای شیرخوار را فراهم کرده و از همان ابتدا به او میفهمانند که تنها مشاوره خانواده ،روانشناسی خانواده – اعتماد و تکیهگاه او هستند. این ارتباط عاطفی عمیق به این صورت پایهریزی شده و برای همیشه باقی میماند.
۲) نیازهای فرزندشان را میشناسند
آنها خوب درک میکنند که هیچگاه مسایل مالی و امکانات، جایگزین وقت و زمانی که باید برای فرزند صرف کنند، نمیشود چون پول، پیشرفت شغلی و تحصیلی قابل جبران است اما هر دوره عمر فرزندان با خصوصیات و نیازهای ویژه، اگر نادیده گرفته شود اصلا قابل جبران نیست و صدمات وارده به دلیل کمبود وقت و یا بیتوجهی والدین، میتواند عواقب ناگوار، پیچیده و غیرقابل جبرانی به بار بیاورد.
۳) حمایت میکنند، ادعا نمیکنند
بهترین و موثرترین کارها را بهعنوان یک حامی و پشتیبان خوب برای فرزندشان انجام میدهند اما قبول میکنند که خودشان هم نقایصی دارند. به این ترتیب، راه را برای رفع نقایص خود بازمیگذارند و با این روحیه، فرزندشان هم در این موارد، آنها را میبخشد.
۴) آنها میدانند که «دوصد گفته چون نیم کردار نیست»
میدانند برای بچهها، رفتار و عملکرد بهتر از گفتار و نصیحت است. سخنرانی و سرزنش به ندرت در بچهها (در سنین مختلف)، تاثیر میگذارد. در عوض رفتار والدین پیامی واضح و رسا به همراه دارد. در گفتار و رفتار این والدین صداقت و مهربانی وجود دارد و فرزندانشان نیز همینگونه بارمیآیند.
۵) اول گوش میکنند، بعد حرف میزنند
قبل از آنکه حرف بزنند به صحبتهای فرزندشان گوش میکنند. هر چه بیشتر گوش میکنند فرزندشان بیشتر برایشان تعریف میکند و این یک مکالمه موثر محسوب میشود. آنها میدانند که اعتماد به نفس، سنگ بنای سلامت عاطفی و روانی است و فرزندشان در صورتی اعتماد به نفسی محکم و پایدار پیدا میکند که خودش انتخابگر باشد و تحت نظارت والدین، خودش تصمیم بگیرد. وقتی میخواهند رفتار منفی او را تصحیح کنند لااقل دو رفتار را پیشنهاد میکنند تا خودش انتخاب کند.
۶) درست تنبیه میکنند
آنها معتقدند که موثرترین تنبیه، عدم تایید فرزند (البته به صورت موقت) است که همیشه باید همراه با توضیحات کافی به فرزند باشد که چرا این عدم تایید به وجود آمده و راه رفع آن چیست.
۷) زیاد حرف نمیزنند
به سوالات فرزندشان با توجه به رده سنی و درک او پاسخی ساده و صحیح میدهند و معمولا از مباحثه طولانی خودداری میکنند؛ یعنی در هر سن، اطلاعاتی متناسب به فرزندشان ارایه میدهند و خوب میدانند که ریختن یک بشکه چای در یک فنجان کاری بیهود است!
۸) حد خودشان را می شناسند
به این موضوع توجه دارند که فرزندشان در طول زندگی خود روابط بسیاری برقرار میکند؛ با دوستان، معلمان، فامیل و … حتی اگر در دورهای خاص این روابط ویژهتر شود باز هم درنهایت، این پدر و مادر هستند که جایگاه خاصی در ذهن او دارند که دایمی است. به همین دلیل روی نقش خود دقت بیشتری کرده و آن را محکم حفظ میکنند.
۹) دنبال تشکر نیستند
آنها میدانند که فرزندشان مسوول جبران زحمات والدین نیست. اگر چه بچهداری بسیار سخت و گاهی طاقتفرساست و ترکیبی از لذتها و ناراحتیهاست اما آنها از اینکه به وظایفشان درست عمل کرده و فرزندانی سالم، عاقل و بادرایت بار بیاورند احساس رضایت و خشنودی میکنند و از آنها توقع جبران ندارند.
منابع: MayoclinicParentcenter BabyCenter
روزنامه سلامت