غزل شماره 262 حافظ
حال خونین دلان که گوید باز و از فلک خون خم که جوید باز شرمش از چشم می پرستان باد نرگس مست اگر بروید باز جز فلاطون خم نشین شراب سر حکمت به ما که گوید باز هر که چون لاله کاسه گردان شد زین جفا رخ به خون بشوید باز نگشاید دلم چو غنچه […]
غزل شماره 278 حافظ
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش سماط دهر دون پرور ندارد شهد آسایش مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن به لعب زهره چنگی و مریخ سلحشورش کمند صید […]
غزل شماره 296 حافظ
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من گر چه سخن همیبرد قصه من به هر طرف از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف ابروی دوست کی شود […]
غزل شماره 312 حافظ
بشری اذ السلامه حلت بذی سلم لله حمد معترف غایه النعم آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم از بازگشت شاه در این طرفه منزل است آهنگ خصم او به سراپرده عدم پیمان شکن هرآینه گردد شکسته حال ان العهود عند ملیک النهی ذمم […]
غزل شماره 329 حافظ
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم ساقی بیا که از مدد بخت کارساز کامی که خواستم ز خدا شد میسرم جامی بده که باز به شادی روی شاه پیرانه سر هوای جوانیست در سرم راهم مزن به وصف زلال خضر که من از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم شاها […]
غزل شماره 347 حافظ
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات در یکی نامه محال است که تحریر کنم با سر زلف تو مجموع پریشانی […]
غزل شماره 363 حافظ
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم این که میگویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم یاد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم دوستان در پرده میگویم سخن گفته خواهد شد به […]
غزل شماره 379 حافظ
سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم که من نسیم حیات از پیاله میجویم عبوس زهد به وجه خمار ننشیند مرید خرقه دردی کشان خوش خویم شدم فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست کشید در خم چوگان خویش چون گویم گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید کدام در بزنم چاره از کجا […]
غزل شماره 412 حافظ
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان […]
غزل شماره 428 حافظ
سحرگاهان که مخمور شبانه گرفتم باده با چنگ و چغانه نهادم عقل را ره توشه از می ز شهر هستیش کردم روانه نگار می فروشم عشوهای داد که ایمن گشتم از مکر زمانه ز ساقی کمان ابرو شنیدم که ای تیر ملامت را نشانه نبندی زان میان طرفی کمروار اگر خود را ببینی در میانه […]
غزل شماره 444 حافظ
شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری یاران صلای عشق است گر میکنید کاری چشم فلک نبیند زین طرفهتر جوانی در دست کس نیفتد زین خوبتر نگاری هرگز که دیده باشد جسمی ز جان مرکب بر دامنش مبادا زین خاکیان غباری چون من شکستهای را از پیش خود چه رانی کم غایت توقع بوسیست یا […]
غزل شماره 460 حافظ
سلیمی منذ حلت بالعراق الاقی من نواها ما الاقی الا ای ساروان منزل دوست الی رکبانکم طال اشتیاقی خرد در زنده رود انداز و می نوش به گلبانگ جوانان عراقی ربیع العمر فی مرعی حماکم حماک الله یا عهد التلاقی بیا ساقی بده رطل گرانم سقاک الله من کاس دهاق جوانی باز میآرد به یادم […]
غزل شماره 476 حافظ
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی بگو که جان عزیزم ز دست رفت خدا را ز لعل روح فزایش ببخش آن که تو […]
غزل شماره 492 حافظ
سلامی چو بوی خوش آشنایی بدان مردم دیده روشنایی درودی چو نور دل پارسایان بدان شمع خلوتگه پارسایی نمیبینم از همدمان هیچ بر جای دلم خون شد از غصه ساقی کجایی ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا فروشند مفتاح مشکل گشایی عروس جهان گر چه در حد حسن است ز حد میبرد شیوه […]
غزل شماره 12 حافظ
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما آب روی خوبی از چاه زنخدان شما عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده بازگردد یا برآید چیست فرمان شما کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت به که نفروشند مستوری به مستان شما بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر زان که زد […]
غزل شماره 28 حافظ
به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست که مونس دم صبحم دعای دولت توست سرشک من که ز طوفان نوح دست برد ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست بکن معاملهای وین دل شکسته بخر که با شکستگی ارزد به صد هزار درست زبان مور به آصف دراز گشت و رواست که […]
غزل شماره 44 حافظ
کنون که بر کف گل جام باده صاف است به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است بخواه دفتر اشعار و راه صحرا گیر چه وقت مدرسه و بحث کشف کشاف است فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد که می حرام ولی به ز مال اوقاف است به درد و صاف تو را […]
غزل شماره 60 حافظ
آن پیک نامور که رسید از دیار دوست آورد حرز جان ز خط مشکبار دوست خوش میدهد نشان جلال و جمال یار خوش میکند حکایت عز و وقار دوست دل دادمش به مژده و خجلت همیبرم زین نقد قلب خویش که کردم نثار دوست شکر خدا که از مدد بخت کارساز بر حسب آرزوست همه […]
غزل شماره 78 حافظ
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت بر من جفا ز بخت من آمد وگرنه یار حاشا که رسم لطف و طریق کرم نداشت با این همه هر آن […]
غزل شماره 95 حافظ
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت خرابم میکند هر دم فریب چشم جادویت پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم که جان را نسخهای باشد ز لوح خال هندویت تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر […]
غزل شماره 113 حافظ
بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشانی داد که تاب من به جهان طره فلانی داد دلم خزانه اسرار بود و دست قضا درش ببست و کلیدش به دلستانی داد شکسته وار به درگاهت آمدم که طبیب به مومیایی لطف توام نشانی داد تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش که دست […]
غزل شماره 131 حافظ
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد هلال عید به دور قدح اشارت کرد ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که خاک میکده عشق را زیارت کرد مقام اصلی ما گوشه خرابات است خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد بهای باده چون لعل چیست جوهر عقل بیا که سود کسی […]
غزل شماره 147 حافظ
نسیم باد صبا دوشم آگهی آورد که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد به مطربان صبوحی دهیم جامه چاک بدین نوید که باد سحرگهی آورد بیا بیا که تو حور بهشت را رضوان در این جهان ز برای دل رهی آورد همیرویم به شیراز با عنایت بخت زهی رفیق که بختم به همرهی […]
غزل شماره 165 حافظ
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد خدا را محتسب ما را […]