آب که سر بالا بره قورباغه ابوعطا می خونه، یکی از ضرب المثل های معروف ایرانی است که حتما بارها آن را شنیده اید. ضرب المثل آب که سر بالا بره قورباغه ابوعطا می خونه، یکی از مثال هایی است که کاربرد های مختلفی دارد از جمله :
1- زمانی به کار می رود که هرج و مرج بر همه جا حاکم شود و هیچ چیز و هیچ کسی سر جای واقعی خودش نباشد.
2- اشاره به یک کار غیر ممکن می کند و می گوید اگر روزی آب سربالابرود که امکان ندارد قورباغه هم که صدای ناخوش آیندی دارد به زیبایی آواز می خواند.
3- وقتی که کاری آنقدر خراب می شود که دیگر قابل اصلاح نیست این مثال را برایش به کار می برند .
داستان و معنی ضرب المثل اب که سربالا میره قورباغه ابوعطا میخونه
اما این ضرب المثل از کجا آمده و چه معنایی دارد؟ با هم داستان پیدایش آن را می خوانیم.
در یک جنگل شلوغ رودخانهای در جریان بود که سر چشمه اش بالای کوه بلندی قرار داشت. این رودخانه به دریاچه ای میریخت که وسط جنگل بود و حیوان ها در آن محل جمع می شدند. آب این رودخانه پر بود از ماهی های بزرگ و کوچک و از همه نوع و همه رنگ، یکی سیاه، یکی قرمز، یکی طلایی.
یکی از روزها پس از طلوع آفتاب و تابیدن اشعه طلایی خورشید از بالای قله کوه به جنگل، حیوان ها کم کم از خواب بیدار می شدند اما هیچ کدام سر جای خودشان نبودند. مثلا پرندهها به جای این که چهچهزنان در آسمان پرواز کنند روی چمن ها نشسته بودند، شیر به جای این که در جنگل مشغول شکار باشد رفته بود بالای یکی از درخت ها.
در رودخانه یک ماهی کوچک زندگی میکرد. صبح که از خواب بیدار شد مثل هر روز شناکنان می خواست به سمت دریاچه برود که با دوستانش بازی کند اما همین که باله های کوچکش را تکان داد به جای این که به سمت جلو حرکت کند برعکس به سمت عقب رفت. ماهی سیاه کوچولو خیلی تعجب کرد.
آب که سر بالا بره …
القصه، همین موقع صداهای عجیبی به گوشش رسید. برای این که از ماجرا سر دربیاورد سرش را از آب بیرون آورد و دید جای حیوان ها با هم عوض شده و هیچ کس سر جای خودش نیست. کمی که بیشتر دقت کرد صدای آوازی عجیب را شنید. به اطراف نگاه کرد و دید یک قورباغه روی یک صخره نشسته و مشغول آواز خواندن است.
ماهی کوچک با خودش گفت: آب که سر بالا بره قورباغه هم باید ابوعطا بخونه…
داستان دوم
البته این داستان به نوعی دیگر هم روایت شده است :
روزی روزگاری ماهی قرمز کوچولویی همین طور که توی آب شنا می کرد ، احساس کرد مسیرش خود به خود و بدون اختیار او عوض می شود و هر چه تلاش می کرد مثل گذشته شنا کند نمی توانست. همین طور که می رفت ، احساس کرد آب به سمت بالا می رود و حسابی هم خسته شده بود !
ناگهان صدای آوازی شنید ، خوب گوش کرد . اول فکر می کرد که شاید صدای یک روباه است . بعد گفت : ” نه ! صدای یک کلاغ است ! و باز گفت : ” باید صدای یک الاغ باشد ! “همین طور که آب به سمت بالا می رفت ، ماهی هم بیشتر به سطح آب نزدیک می شد . یک دفعه چشمش به قورباغه ای افتاد که در حال خواندن است ! با خودش فکر کرد که حالا تو این وضعیت عجیب و غریب این قورباغه هم ابو عطا می خواند !
ابو عطا: نام یکی از آوازهای موسیقی سنتی در ایران است.
2 پاسخ
سلام و عرض ادب.
با عرض پوزش میخواستم نکته ای را خدمت شما عرض کنم.
در آخرین بند اشتباهاً برای ابوعطا از واژه دستگاه استفاده شده بلکه ابوعطا یکی از آوازهای متعلقه دستگاه شور است و صحیح آن است که بگوییم آواز ابوعطا؛ و چون تحریر و خواندن این آواز سخت تر از دیگر آوازها و دستگاههاست، از آن استفاده شده است.
با تشکر.
متشکرم از توضیح و توجهتون