کی کاووس پادشاه ایران زمین با جنگاورانی که خودش و پهلوانان جمع آوری کردند، لشگر بزرگی را مهیای جنگ نمود و به هر یک قسمتی را محول کرد. آرایش جنگی خود را به این صورت طراحی نمود، طوس و نوذر را در سمت راست، گودرز و کشواد را در سمت چپ خودش در قلب سپاه و رستم را در پیشانی و جلوی لشگر قرار داد.
صبح روز بعد وقتی دو سپاه در میدان آماده شدند و بر طبل و شیپور جنگ نواختند، یکی از دیوان معروف و زورمند مازنی به سمت سپاه ایران آمد و برای خود مبارز طلبید. هیچ یک از پهلوانان ایرانی در خود توانایی مقابله با او را ندیدند، بنابراین کسی پا پیش نگذاشت اما رستم داوطلب شد و به نزد کاووس رفت تا از او رخصت مبارزه با یل مازندرانی را بگیرد. کی کاووس در پاسخ گفت: تنها کسی که می تواند او را از میان بردارد و شکست دهد، تو هستی، برو و خدا پشت و پناهت باد.
رستم به همراه رخش به میانه میدان شتافت و هر دو شروع به کری خواندن کردند. در زمان معرفی نمودن خود به حریف، رستم تا نام و نشان خود را گفت. یل مازنی از مهلکه پا به فرار گذاشت. اما تهمتن در تعقیب او شتافت و او را از روی زمین بلند کرد. و به زمین کوبید. بعد از این اتفاق، جنگ گروهی آغاز شد. و دو طرف به میانه میدان شتافتند. به حدی دو طرف درگیری، نیروی های زیاد و زبده ای برای خود مهیا کرده بودند که جنگ یک هفته به طول انجامید.
در نهایت برای پیش برد نبرد کاووس نقشه جنگی خود را عوض کرد. و جهان پهلوان در میانه میدان جای گرفت و هر یک از پهلوانان در دو طرف او استقرار یافتند.
جادو در جنگ
در تنگاتنگ جنگ، شاه مازندران با رستم روبه رو شد. تهمتن با یک ضربه زره از تن او بیرون کرد و شاه که مرگ را روبه روی خود می دید، جادویی به کار برد و خود را در میان دو تخته سنگ مخفی کرد. هیچ کس جز رستم دستان نتوانست سنگ ها را جا به جا کند و شاه را اسیر نماید. او را نزد کی کاووس بردند و وی دستور داد سر شاه مازنی و تمام دیوان را از تن جدا کنند.
سپس یک هفته به جشن و سرور پرداختند و سپاس پروردگار را به جا آوردند. شاه رستم را بسیار گرامی داشت و هدایا و خلعت های فراوانی را نثار جان فشانی های او کرد. رستم دستان از کی کاووس خواست. که به پاس کمک ها و همراهی اولاد با او، حکومت مازندران را به وی بسپارد. و شاه نیز قبول کرد و در جشنی او را حکمران خود در مازندران کرد.این بود داستان شاه شدن اولاد.
سوسن قریشی
یک پاسخ
داستان بسیار جذابی بود از شاهنامه فردوسی