گفتگو با استاد فرهاد حسن زاده نویسنده نوجوانان (همراه با فیلم)

فرهاد حسن زاده

فرهاد حسن زاده در سال ۱۳۴۱ در شهر آبادان به دنیا آمد. نوشتن را در سالهای نوجوانی در مدرسه و کلاس های کانون ‍ پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرد و استعداد نویسندگی او در همان دوران کشف شد. پس از حمله عراق به ایران ، همراه خانواده به اصفهان مهاجرت کرد و برای مدت چند سال از نوشتن و رشد کردن در این عرصه بازماند.

در سال ۱۳۷۰ بود که اولین کتاب او به نام “ماجرای روباه و زنبور” مخصوص کودک به چاپ رسید. تا کنون نزدیک به ۷۰ عنوان کتاب برای کودکان نوجوانان و بزرگسالان نگاشته است. درحال حاضر عضو هیئت تحریریه و مسئول نشریه دوچرخه نوجوان روزنامه همشهری است که حدود ۱۳ سال از انتشار اولین شماره نشریه دوچرخه میگذرد. دوچرخه یک هفته نامه است که ضمیمه ی روزهای ۵شنبه روزنامه همشهری می باشد. با مطالعه ی دوچرخه نوجوان ساعات خوشی را سپری کنید.

فرهاد حسن زاده

    جناب آقای فرهاد حسن زاده دوران نوجوانی خود را چطور سپری کردید؟

من به دلیل علاقه ای که به کتاب و بازیگری تئاتر و عکاسی داشتم،تمام لحظه هایم گره خورده بود با هنر. حتی در مدرسه هم دست از فعالیت هنری برنمی داشتم.مدام روزنامه دیواری تهیه می کردم. نمایش روی صحنه می بردم. از مردم عرب محلی و زندگی دشوارشان عکس می گرفتم و توی مدرسه نمایشگاهی از عکس هایم برگزار کرده بودم. از طرفی عضو کانون پرورش فکری بودم و آنجا هم همین کار ها را می کردم و عضو فعالی بودم. این را هم بگویم که پسری خجالتی و درون گرا بودم.ولی وقتی در 15 سالگی نمایشنامه ای را که نوشتم در سطح شهر به صحنه رفت و اجرا شد، حس کردم از این راه می توانم توانایی و هنرم را و در نهایت خودم را نشان بدهم و دادم.

    شیرین ترین خاطره ی شما از این دوران چیست؟

خاطره ها زیاد هستند. من فکر میکنم خاطره های تلخ و شیرین را نباید از هم جدا کرد. تلخ ها هم در خود شیرینی یک تجربه را دارند.یکی از خاطره های خوبی که دارم مربوط به زمانی است که با کتابدارهای کتابخانه ی کانون صمیمی بودم. در طول ماه پول هایمان را پیش یکی از آنها جمع میکردیم، بعد سر ماه چند تایی می رفتیم کتابفروشی کتاب می خریدیم،بعد می رفتیم کافی شاپ،بستنی و کافه گلاسه می خوردیم و درباره کتاب های خوانده شده بحث می کردیم.

    رفتار شما با والدین تان در این مقطع سنی چطور بود؟

من در خانواده پر جمعیتی بزرگ شدم. ما هفت خواهر و برادر بودیم و من فرزند پنجم خانواده بودم. در این خانواده ها معمولاٌ بچه ها خودرو و بزرگ می شوند و وابستگی کمتری به والدینشان دارند. من بسیاری از آموخته هایم را از برادران بزرگترم بدست آوردم و حتی آنها پول تو جیبی مرا می دادند. بنابر این پدر و مادرم با من چندان کاری نداشتند. یا به قول بچه های امروزی گیر نمی دادند و من هم از این مسئله سو استفاده نمی کردم. در نهایت هم کاری کردم که به من افتخار کنند.

    تفاوت دوران نوجوانی شما با فرزندانتان در چیست؟

یکی از تفاوت ها وابستگی به والدین است. با اینکه چیزی به آنها تحمیل نمی شود و حدود آزادی شان بیشتر است اما یک جور هایی سرگشته هستند و نمی دانند از زندگی چه می خواهند. هدف مشخضی ندارند و دوست ندارند از تجربه های دیگران درس بگیرند. وقتشان بیشتر با بازی پر می شود. البته بازی خوب است، اما به شرطی که در بازی تحرک و رقابت داشته باشند. بازی های کامپیوتری امروز با همه جذابیتشان کاری می کنند بچه ها پشت میز کامپیوتر قهرمان باشند و در برابر دشواری ها و دوندگی های زندگی مقاوم نباشند.

    نوجوانی چه دوره ای از زندگی انسان است؟

دوره گذار از کودکی به جوانی است که نه میتوان آنها را مورد امر و نهی قرار داد و نه می توان انتظار بزرگسالان را از آنها داشت. در این دوره تربیت آنها شکل نمیگیرد بلکه ، اساس بنیان تربیت در دوره کودکی گذاشته میشود. پس در این مقطع از زندگی فقط باید آنها را مورد محافظت قرار داد.آنان در دنیای خود درحال کشف کردن و یافتن پاسخی مناسب برای سوال های خویش هستند از یک طرف به گذشته ی کودکی خود می نگرند و از طرف دیگر به حوادثی می اندیشند که در بزرگسالی برای آنها اتفاق خواهد افتاد.بنابراین همواره در یک برزخ بسر می برند،برزخی میان کودکی و جوانی.

    امروز نوجوانان بیشتر به چه چیزی نیاز دارند؟

شادی اقتضای ذاتی سن آنهاست. بچه ها گاهی به یک ترک روی دیوار ساعت ها می خندند و برای آن قصه ها می سازند. آنها به تفریح و خنده نیاز دارند. پس نوجوانان را از شاد زیستن محروم نکنیم.  در این سن نوجوانها شاخه به شاخه می پرند و هرلحظه از چیزی خوششان می آید اما فردا نظرشان تغییر میکند. پس اجازه دهیم با افکار و اعمال و شغل های مختلف آشنا شوند تا به نیاز و علاقه ی اصلی خود برسند.ضروری است که باید سدها و موانع از پیش پای آنها برداشته شود تا مسیر رشدشان هموار گردد و به طور طبیعی وقتی به سن جوانی میرسند دیگر این دغدغه ها را نخواهند داشت.

    مهمترین سخنی که دوست دارید به نوجوانان بگویید چیست؟

  1. مطالعه کنید : مطالعه نوعی ذخیره کردن دانش است که در آینده به کار می آید. اما متاسفانه آنها کمتر مطالعه میکنند و بیشتر به رسانه های دیداری و شنیداری و بازی گرایش دارند. البته اینها به نوبه ی خود خوب است اما لذتی که در مطالعه وجود دارد در هیچ هنر و کار دیگری نیست. مطالعه کمک میکند تا دغدغه های نوجوان کاهش یابد. مطالعه پس انداز وقت است و به نفع آینده. نوجوان ها مفهوم زمان (عمر) را به درستی درک نمیکنند اما بزرگسال می فهمد زیرا آن را پشت سر گذاشته است. بچه ها باید مفهوم زمان را دریابند تا فرصت ها از دست نرود.
  2. بنویسند:  با نوشتن بسیاری از مشکلات حل میشود. شعر،قصه،یادداشت روزانه،خاطرات و دل نوشت خود را بنویسید. نوشتن نوعی برون ریزی خود است. همه ما ممکن است دوست صمیمی و راز دار نداشته باشیم ، اما دفترچه یادداشت بهترین رازدار است.

 فرهاد حسن زاده

 

امتیاز به این نوشته
مقاله رو دوست داشتی؟
ارسال نظر
نظرت چیه؟
لینک کوتاه این مطلب

2 پاسخ

  1. متشکرم از گفتگوی عالیتون!من از نوشته های ایشون واقعا خوشم میاد،اگه میشه با نویسنده هایی مانند حسین فتاحی هم گفتگو کنید.
    راستی میخواستم بپرسم امکان داره با نویسنده های خارجی هم مصاحبه کنید؟؟مثل رولد دال،بل مونی،فرانچسکا سایمون،ژاکلین ویلسون و…من واقعا دوسشون دارم!خواهش میکنم اگه امکانش هست حتما اینکارو بکنید!ممنون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تبلیغات
جدیدترین‌ها
تبلیغات
محبوب‌ترین‌ها
پیشنهاد نوجوان‌ها